زینب پیرزاد
«بلا بود و برکشتن نی»، ضربالمثل معروفی است که میتواند شرح کوتاهی از سرنوشت نیلوفر باشد. وقتی پس از سقوط رژیم کمونیستی جنگ خانه به خانه در کابل شروع شد، نیلوفر هنوز کودک بود. در یک روز آفتابی که به نظر نمیرسید اتفاق خاصی بیفتد، او دورتر از برادر بزرگترش روبهروی پنجره نشسته بود. ناگهان صدای بلندی او را از جا کند و سقف را فرو ریخت: راکتی که به خانهی آنها اصابت کرد، برادرش را گرفت؛ اما نیلوفر با زخمهای عمیق راهش را از میان وحشت و دهشت جنگ به سمت زندگی باز کرد.
نیلوفر بیات عضو تیم ملی بسکتبال با ویلچر دختران و کاپیتان این تیم با خندههای جانبخشاش میرساند که چقدر توانایی، انگیزه و نیرو در او جریان دارد. در ۲۸جولای ۲۰۱۷در جاکارتا تیم ملی بسکتبال با ویلچر دختران افغان، برای اولینبار برنده مسابقات جنوب آسیا شد.
نیلوفر به یاد ندارد که پس اصابت راکت به خانهاش یکسال را چگونه بدون آنکه تکانخورده بتواند در مرکز اورتوپیدی صلیبسرخ سپری کرده. اما از سالهای تلخی میگوید که تا ۱۰سالگیاش بهسختی راه میرفته و بزرگترین دغدغهاش یافتن مسیری نزدیکتر به مکتب بوده.
نیلوفر پیروزیهایش را مدیون معلولیتاش است. میگوید: «یک معلول که سختترین مشکلات را پشتسر بگذارد، قویترین فرد جامعه میشود.» نیلوفر که اکنون ۲۵سال دارد، پس از چندین عمل جراحی فزیوتراپی میتواند راه برود؛ ولی پای راستاش کوتاهی دارد.
نیلوفر شش سال میشود که در تیم ویلچر بسکتبال کابل است. دوونیم سال پیش وقتی تیم ملی بسکتبال با ویلچر دختران ساخته شد، او نیز عضویت این تیم را بهدست آورد. او را در کنار بسکتبال مدت ۸ سال شده که در بخش دیتاانتری پرودکشن در مرکز اورتوپیدی صلیبسرخ نیز کار میکند. ۵ سال عضو تیم ملی پینگپانگ نیز بوده و پس از برای همیشه به بازی بسکتبال روی میآورد. از مکتب عایشهدرانی فارغ شده و درسال ۱۳۹۵ از دانشگاه کاتب در رشته حقوق فارغ شده است. او به نقاشی علاقه دارد و در وقت فراغتاش حتمن دست به قلمهای رنگی میبرد.
نیلوفر ایدههای زیادی برای کار و زندگی دارد و وقتی از آینده حرف میزند، چشمهایش صادقانهتر میدرخشد و روی واژهی«انجام میدهم» صدایش را محکمتر کرده و میگوید باید به تمام آرزوهایم برسم و کار کنم. او اکنون صنف انگلیسیاش را میرود تا برای ماستری آماده شود. در این روزها برای مسابقهی بعدی تیم ملی بسکتبال با ویلچر دختران که در اندونیزیا برگزار میشود، تمرین میکند و میخواهد که دوباره قهرمان شوند.
نیلوفر علیرغم معمول مانند برادر و پدرش در حمایت مالی از خانوادهی هفت نفری اش سهم میگیرد. او تلاش میکند که مستقل شود و برای خود و جامعهاش بیشتر کار کند تا نشان بدهد که معلولیت ضعفاش نیست.
