- خادمحسین کریمی
در زمستان 1380، وقتی پس از 23 سال جنگ، اشغال، جهاد و به بالا و پایین آمدن نظامهای سیاسی مختلف و حشر سیریناپذیر خشونت و انسانکشی، سیاستمداران افغانستان و جمعی از نمایندگان سازمان ملل و دیپلماتهای ائتلاف بین المللی برای سرنگونی امارت اسلامی، در بن آلمان گرد آمدند تا در خصوص نظام سیاسی پس از سقوط امارت اسلامی به توافق برسند، مردم جنگزدهی افغانستان و جهان، امید مضاعف داشتند که فصل استقرار دمکراسی و صلح پایدار در افغانستان آغاز خواهد شد. کنفرانس بن، توافقی بود که یک همسویی حداکثری و کمنظیر کشورهای جهان و نهادهای بین المللی در خصوص ایجاد یک نظام سیاسی جدید در یک کشور جنگزده را با خود به همراه داشت. کشورهای حامی افغانستان و اکثرا شامل در ائتلاف جهانی برای سقوط امارت اسلامی و مبارزه با القاعده به عنوان تروریزم بین المللی، به بستههای سخاوتمندانهای از کمکهای مالی و سیاسی را برای تهدابگذاری و پرورش دمکراسی نوپای افغانستان، تعهد کردند. ماحصل این کمکهای سخاوتمندانه برای افغانستان که در تاریخ بازسازی کشورهای برخاسته از جنگ اگر نه بینظیر که به معنای واقعی کلمه کمنظیر بود، تأسیس ارتش، پولیس و دستگاه امنیت ملی، تهدابگذاری نهادهای دولت، آغاز تهدابگذاری و بازسازی زیربناهای افغانستان، تأسیس نظام دمکراتیک، اعطای دهها هزار بورس تحصیلی و دهها پروژهی بزرگ و حیاتی دیگر بود. صرفا کمکهای مالی جهان به افغانستان پس از سقوط امارت اسلامی، از کنفرانس بن و ایجاد ادارهی مؤقت تا کنون، بر صد میلیارد دالر بالغ میشود. ارزش مالی کمکهای مستشاری، آموزشی و مشورتی در ایجاد نهادها و راهاندازی پروژههای آموزشی، زیربنایی و نهادی، در این محاسبه نیست. انتظار افغانستان و جهان این بود که افغانستان میتواند با استفاده از حمایتهای کمنظیر و سخاوتمندانهی جهان، در یک روند رو به رشد و صعودی، آرامآرام به پخته شدن یک دمکراسی قابل اعتماد و خودکفایی در ادارهی اموراتش دست یابد.
هجده سال پس از کنفرانس بن، نتیجهای که از آن حمایتهای متنوع و بیدریغ جهانی به دست آمده، تقریبا فاجعه است. شورشگری طالبان که چند ماه پس از حملهی ائتلاف جهانی علیه تروریزم بین المللی، حتا در مخیله نمیگنجید، اکنون به جایی رسیده است که دستکم یک سوم خاک افغانستان را در کنترل دارد. مواجههی غلط و قومی رهبران سیاسی افغانستان در مواجهه با شورشگری رو به افزایش و قدرت طالبان باعث شد که اکنون طالبان، چشم در چشم ناتو، نهادهای سه گانهی امنیتی و اکثریت مطلق مردم افغانستان که طرفدار نظام قانون اساسی هستند، بیایستد و با یک مطالبهی حداکثری در خصوص مشارکت در قدرت سیاسی، دستاوردهای هجده سال اخیر افغانستان را اگر نه در خطر سقوط که در کفهی معامله قرار دهد. نهادهای امنیتی افغانستان، با برخورداری از بودجهی حداقل هفت میلیاردی در سال و عمدتا از وجه کمکهای ایالات متحده و سیلی از کمکهای مستشاری، مالی و تجهیزاتی جهان، اکنون در فساد، ناکارآمدی و عقامت در سوق ادارهی جنگ غرق است. اگر برای فهم آن چه که مدیران سیاسی افغانستان طی هجده سال گذشته در حق فرصت کمنظیر افغانستان برای تولد و خودکفایی یک دمکراسی قابل دفاع انجام دادند، پردهدری کنیم، ارتش افغانستان به عنوان ماشین جنگ کشور و حافظ تمامیت ارضی آن، به تراکتوری میماند که به گل فساد، سوء مدیریت و انارشیزم مدیریت گیر کرده است. نهاد پولیس در فساد و ملیشهگرایی غرق است و ستونهای آن را نیروهای بازمانده از جنگهای داخلی در قبضه گرفته است. زیربناها هجده سال است که قامت نمیکشد. نهادهای قضایی در طناب دار فساد و سوء استفاده توسط رهبران سیاسی و مشخصا ارگ ریاست جمهوری مصلوب شده است. سیستمهای آموزش و پرورش و تحصیلات عالی، با اسلوب یک قرن قبل میچرخند. شکافها و منازعات قومی، روز به روز، بیشتر زبانه میکشد. فقر به بالاترین نرخاش رسیده است و همهی هست و بود مدیریت سیاسی، بروکراتیک و ظرفیتهای نهادی و انسانی کشور، در میدان بزکشی مدیران سیاسی ناموفق و ناکام، به بازی گرفته شده است.
در طول هجده سال گذشته، حداقل کمکهای سخاوتمندانهی جهانی برای بازسازی و نوسازی افغانستان جدید، به عنوان ماستمالی ظاهر قضیه برای پروژههای مورد نظر به مصرف رسید و حداکثر آن توسط مافیای قدرت و ثروت بلعیده شد. با نگاهی اجمالی به ثروتهای بادآوردهی شبکهی مافیای سیاسی سهامداران قدرت و شرکتهای مافیایی وابسته به آن که در هجده سال گذشته، فرصتهای مالی و بازسازی افغانستان را قورت دادند، به فاجعهی تاراج منابع و ثروتهای ملی پی میبریم.
یکی از مهمترین پروژههایی که در افغانستان پس از طالبان به شکست انجامید و گزاف نیست اگر بگوییم اکنون به پرتگاه سقوط رسیده است، دولتسازی مبتنی بر نظم مردمسالار و دمکراتیک است. محراق و متکای اصلی یک نظام دمکراتیک، انتخاباتهای سالم و شفاف برای تأسیس، تقویت و به چرخه انداختن ریاست جمهوری، پارلمان و نهادهایی مثل شورهای ولایتی، ولسوالی و شهری است. با مرور انتخاباتهایی که افغانستان تجربه کرده است، متوجه میشویم که افغانستان به جای فربه کردن تجربه و مهارتش در برگزاری سالم انتخاباتهایش به عنوان ستون فقرات دمکراسیاش، دچار یک فاجعهی مدیریتی در این خصوص شده است. انتخابات ریاست جمهوری 1393، به عنوان اوج افتضاح مدیریتی و بحران انتخاباتی، آسیب درشتی به دمکراسی افغانستان وارد آورد. فارغ از بحران سیاسی که در نتیجهی تقلب و تخلف در این انتخابات، افغانستان را تهدید کرد، برآیند آن انتخابات، حکومتی شد که تا کنون از ناحیهی کسر مشروعیتش، رنج میبرد. افغانستان، در چهار سال گذشته، توسط یک حکومت ائتلافی-توافقی و ناشی از یک توافق سیاسی و دخالت ایالات متحده، برخلاف مفاد قانون اساسی مدیریت شد. حکومتی که خود بخشی از بحرانها و چالشهای چهار سال و نیم گذشته بود، انتخاباتی برگزار کرد که دامنهی سوء مدیریت و افتضاح آن، به معنای واقعی دشنامی برای دمکراسی افغانستان به حساب میآید. با گذشت بیش از چهار ماه از برگزاری انتخابات پارلمانی 28 و 29 میزان، اکنون اعلام نتیجهی آن، چونان نعشی در دل کویر، بر دوش افغانستان مانده است. کمیشنرانی که با ساز و برگ و تبلیغات بسیار ظاهرا از فیلترها و هفت خوان رستم ریاست جمهوری عبور کرده بود، در پی یک فاجعهی مدیریتی و فساد و تخلف، برکنار شدند و اکنون قرار بر این است که پس از تنش و اختلاف نظرهای طولانی میان حکومت و نامزدان انتخابات ریاست جمهوری سال آینده، کمیشنران جدیدی از میان نزدیک به صد داوطلب، توسط نامزدان انتخابات ریاست جمهوری انتخاب شوند.
امروز، موعد انتخاب کمیشنران کمیسیونهای انتخاباتی در ارگ ریاست جمهوری است. هجده نامزد انتخابات ریاست جمهوری به عنوان فشردهی ظرفیت و کادرهای سیاسی افغانستان، به چهارده دواطلب رأی خواهند داد تا مدیریت انتخابات ریاست جمهوری را به عهده بگیرند. انتخابات ریاست جمهوری 1398 با توجه به پیشرفت مذاکرات صلح و عبرتگیری از انتخابات ریاست جمهوری 1398، یکی از حساسترین رخدادهای سیاسی افغانستان پس از سقوط امارت اسلامی است. مواجههی مبتنی بر شایستگی، درایت و تعهد کاری در خصوص انتخاب کمیشنران کمیسیونهای انتخاباتی، میتواند ضامن دوام و بقای دمکراسی نوپای افغانستان باشد. جهان، دیگر نمیتواند بیش از این منتظر بماند که افغانستان به جای یک مواجههی رو به بهبود در خصوص برگزاری انتخاباتهایش، هر روز یک فاجعه و افتضاح مدیریتی رقم بزند. انتخابات ریاست جمهوری 1398، فارغ از بحرانی ترسناکی که در صورت سوء مدیریت در برگزاری آن میتواند خلق کند، بازی مرگ و زندگی دمکراسی افغانستان است. تجربهی 18 سال گذشته نشان داده است که جمیع مدیران سیاسی افغانستان، با بیرحمی و خودکامگی، فرصتها و ظرفیتهای ملی افغانستان برای ترسیم یک آیندهی بهتر را قربانی منافع فردی و گروهیشان کردهاند. آنها بارها به نمایش گذاشتهاند که حاضرند برای دستیابی به قدرت سیاسی و منابع اقتصادی یا مشارکت در آن، مهمترین فرصتها و ظرفیتهای افغانستان را ذبح کنند. خطا و بیمسئولیتی در انتخاب کمیشنران کمیسیونهای انتخاباتی، احتمالا مهلکترین و یکی از آخرین ضربهها را بر دمکراسی افغانستان وارد خواهد کرد. سوء مدیریت در برگزاری انتخابات ریاست جمهوری سال آینده با توجه به پروسهی صلح، تنشهای قومی و رقابتهای قهار انتخاباتی در این دوره، بحرانی خلق خواهد کرد که میتواند دمکراسی افغانستان را ببلعد. این برهه، بازی مرگ و زندگی دمکراسی افغانستان است و اگر بحرانی رخ دهد، مسئولیت سیاسی، حقوقی و تاریخی آن به صورت مستقیم بر عهدهی کسانی است که در انتخاب و مدیریت غیرمستقیم و مسئولانهی انتخابات ریاست جمهوری 1398 نقش دارند.