اشاره: دکتر اورزلا نعمت یکی از فعالان حقوق زن و پژوهشگر برجستهی افغان است. ماستریاش را در بخش برنامهریزی انکشافی از کالج دانشگاهی لندن (UCl) و دکترای خود را از دانشکده مطالعات مشرق زمین و آفریقایی دانشگاه لندن (SOAS) بهدست آورده است. او پیش از این بهحیث مشاور رییس جمهور در بخش حکومتداری محلی نیز کار کرده و در حال حاضر ریاست واحد تحقیق و ارزیابی افغانستان را به عهده دارد.
پرسش: چرا زنان در روند صلح با طالبان حضور ندارند؟
پاسخ: اول، اگر صحبت از گفتوگوهای صلح بکنیم، گفتوگوهای صلحی که در آن نمایندگان ملت و دولت افغانستان شامل باشند، تاهنوز آغاز نشده است و مذاکرات، محبث یا گفتوگو و هرچه هست بین نیروهایی است که در مقابل نظام افغانستان و متحدان آن میجنگند. در حقیقت گفتوگوها بیشتر بین نمایندگان جامعهی بینالمللی بهخصوص نمایندهی ایالات متحده امریکا و طالبان جریان دارد. با این وصف اکنون اینکه چرا زنان و یا اصلاً افغانها در مذاکره نیستند، باید مطرح باشد.
وقتی ساختارهای سیاسی در خصوص تیم مذاکرات مطرح میشود، اگر در آن زنان حضور نمیداشته باشند، به یک دید مردانهای که نسبت به مسایل صلح حاکم است و زیادتر به پدیدهی صلح که منحیث یک پدیدهی بسیار خشک و دُگم سیاسی- نظامی دیده میشود، ارتباط میگیرد. چون در میدانهای سیاست، نظامی و امنیتی نقش زنان نسبتاً کمرنگتر است، به این دلیل فکر میکنند که لزومی ندارد تا زنان در گفتوگوها حضور داشته باشند.
استدلال و نگرانی عمده که از طرف زنان افغانستان این روزها بیشتر مطرح میشود، این است که زنان نصف یا نیم نفوس مملکت را تشکیل میدهند به همین خاطر باید نقش فعال را در هر نوع و در هر مرحلهای از بحث و مذاکرات و گفتوگوهای صلح داشته باشند.
پرسش: شما روند کنونی صلح افغانستان را چگونه ارزیابی میکنید؟ منظورم این است که نگاه شما نسبت به روند صلحی که فعلاً در جریان است، چیست؟
پاسخ: نگرانی بزرگی را که ما در روند کنونی ملاحظه میکنیم، عدم حضور شهروندان افغان، نمایندگان شهروندان افغانستان و افرادی که در این کشور زندگی میکنند و تلخی و سیاهی جنگ را با گوشت و پوست خود هر روز تجربه میکنند، در بحث و مذاکرات صلح است. طرفین مذاکره امروز ایالات متحده امریکا و طالبان اند. در اینجا بزرگترین قربانی جنگ را مردم افغانستان دادهاند. اگر تلفات ملکی و غیرملکی افغانستان را مقایسه کنید، بزرگترین قربانی را مردم عام در طول هژده سال دادهاند اما هیچ نوع نمایندگی و هیچ نوع علایمی از حضور آنان در روند گفتوگوها و مذاکرات دیده نمیشود. به این اساس، چیزی که در آن مطرح است یا کمبودی که دیده میشود، عدم حضور نمایندگی از مملکت است. اگر افغانستان بهحیث یک کشور مستقل در جهان شناخته شده است؛ مخصوصاً این که ما امسال صدمین سالگرد استقلال افغانستان را تجلیل میکنیم، در آن صورت باید دولت افغانستان، نظام افغانستان و نمایندگان دولتی و غیردولتی این کشور در روند صلح سهیم باشند زیرا تا فرد در یک روند منازعه، اغتشاش و جنگ چیزی را برای از دست دادن نداشته باشد نمیتواند مسئولانه مذاکره کند. وقتی خود تان مستقیم یک چیزی را برای از دست دادن داشته باشید، شما میتوانید بسیار خوبتر در مورد آن مذاکره کنید تا اینکه برای کس دیگر بخواهید مذاکره کنید. حالا ایالات متحده امریکا در مذاکره هست اما بهخاطر اهداف خود. ما هیچ نوع علایمی را نمیبینیم که دولت و مردم افغانستان و نمایندگان مردمی کشور در این روند سهیم باشند. این در کل دیدگاه من در رابطه به روند فعلی است؛ اگر روند فعلی را به فرض روند صلح بپذیریم.
عدم حضور زنان و دیدگاه زنانه نسبت به صلح و امنیت و مصونیت میتواند متضمن یک صلح ناپایدار باشد. زمانیکه زنان در روند صلح حضور داشته باشند، نمایندگان مردمی در روندهای صلح و گفتوگوها حضور داشته باشند و بحث به معاملات سیاسی و خرید و فروش و تقسیم قدرت نیانجامد، ما میتوانیم در آن صورت اطمینان بیشتر داشته باشیم و میتوانیم برای یک صلح پایدار امیدوار باشیم.
پرسش: در حال حاضر تقریباً تمام گفتوگوکنندهها مردان اند. تمرکز گفتوگوهای کنونی بیشتر روی مسایل سیاسی-نظامی است تا مسایل مربوط به حقوق بشر، حقوق زنان و سایر مسایل. صلحی که در آن بدون اینکه بهصورت جدی و روشن در مورد مسایل مربوط به زنان صحبت شود، از نظر شما میتواند پایدار و موفق باشد؟
پاسخ: صلح در قدم نخست نیازمند یک تضمین برای قطع خونریزی است. در قدم اول توقع ما از صلح این است که حداقل به افغانکشی، قتل و خونریزی نقطهی پایان گذاشته شود. در قدمهای بعدی روی این فکر میکنیم که کسانی که در مقابل نظام و مردم افغانستان میجنگند، چه انگیزهای برای جنگیدن دارند. اگر انگیزهی شان خروج نیروهای بینالمللی است، نیازمند چه راهکار هستیم و اگر خواستههای شان خواستههای دیگر است، چگونه میتوانیم مرزها و خطوط را تعیین کنیم که نمیتوانیم براساس آن مذاکره کنیم.
روند فعلی که شکل گرفته است، به نظر میرسد که در آن زیادتر بحث متمرکز به این هست که یک محفل یا گردهمآیی نمایشی صورت گیرد و در آن طالبان با امریکاییها اعلام کنند که روی تقسیم اوقات بیرون شدن نظامیان بینالمللی از افغانستان به نتیجه رسیدهاند و پس از این آنان (طالبان) میدانند و اینکه چه کسی در افغانستان حاکم باشد. این خود یک نگرانی بزرگ است زیرا افغانستان در هژده سال گذشته با وصف کمبودهای بسیار زیادی که وجود دارد، صاحب یک دولت است؛ ولو یک دولت ضعیف. یک سیستم و نهادهایی که این سیستم را تقویت بخشیده است، وجود دارد. در اینجا نیروهای امنیتی ما در سطح منطقه از یک ظرفیت خوب برخوردار اند. در هژده سال گذشته ما روی ارزشهایی سرمایهگذاری کردهایم که تاحدودی در بعضی موارد [نسبت به گذشته] بیسابقه بوده است. بحث آزادی بیان و آزدی مطبوعات است، بحث ارزشهای حقوق بشری است ولو که چالشهای زیادی بوده است و در بعضی موارد از نقش حقوق بشر چشمپوشی شده است. اما کار و مستندسازی تخلفات حقوق بشری در سراسر افغانستان به شکلی صورت گرفته است که اگر امروز نمیتوانیم به آن رسیدگی کنیم، یک روزی در آینده امیدواری برای رسیدگی به آن وجود دارد. سرمایهگذاریها روی این ارزشها شده است و یا ارزشهای دموکراتیک، مثلا مبحث نمایندگی از مردم که از یک پروسه دموکراتیک میآید. ما امروزه در افغانستان یک سیستم دیکتاتوری نداریم بلکه یک سیستم دموکراتیک داریم. بخشی از این سیستم از بطن جامعهی ما میآید و بخش دیگر ارزشهای دموکراتیک است که نظر به معیارهای بینالمللی مطرح شده است. این بخش سیستمهای انتخاباتی است اگر چه افغانستان در تطبیق روندهای دموکراتیک یک کشور کامیاب نبوده است. تقسیم قدرت بین قدرتمندان سیاسی و عدم تعهد آنان به ارزشهای دموکراتیک باعث شده که این سیستم تاحدودی با چالشهای قابل ملاحظه مواجه شود اما در اصل این ارزشهایی است که مردم افغانستان در هژده سال گذشته با خون خود از آن حفاظت کردهاند، یا حق دسترسی به تعلیم و کار و یک سلسله ارزشهای معنوی هست که شاید به این شکل در افغانستان سابقه نداشته است.
حالا یک سرمایهگذاری را که برای هژده سال ملت افغانستان با خون خود روی این ارزشها کرده است، نمیشود صرفاً در بدل اینکه ما صلح میخواهیم؛ صلحی که هنوز تعریف نشده است که از کجا شروع و به کجا ختم میشود، معامله کرد. همانگونه که رهبری دولت و رییس جمهور هم بعضی وقتها در سخنرانیهای خود میگوید، قیمت این صلح هنوز تعیین نشده است و برای تعیین قیمت هنوز نتیجهگیری نهایی را نداشتهایم. اگر خواست کلی را جمع کنم، در یک شعار بسیار زیبا از خانمهایی که از ولایات مختلف آمده بودند خلاصه میتوانیم. آنان گفتند که ما صلح میخواهیم اما نه به هرقیمت. اینجا یک سلسله ارزشهایی وجود دارد که باید در نظر گرفته شود. در مورد این ارزشها، جامعهی بینالمللی از نگاه مادی روی آن سرمایهگذاری کرده اما جامعهی افغانی ما روی این ارزشها با خون خود سرمایهگذاری کردهاند. به همین خاطر به این سادگی از دست دادن این ارزشها نزد مردم مطرح نیست ولو اینکه میدانیم تهدیدات وجود دارد. حتا همین حالا که صحبت میکنیم، تهدیدات از طرف خود بخشهای نسبتاً محافظهکار جامعه وجود دارد که اگر امریکاییها که رفتند همرای آنان دموکراسی و مطبوعات آزاد و حقوق بشر هم میرود. از دیدگاه من اینطور نیست زیرا تنها بُعد مالی و مادی این ارزشها از طرف بیرون تقویت شده است اما بعد معنوی آن یک جایگاهی را در بین جامعهی افغانی از خود ساخته است که از بین بردن و منهدم کردن آن امکان ناپذیر است.
پرسش: در حال حاضر یک شتاب خاص در تلاشهای امریکاییها و طالبان دیده میشود. اگر بپذیریم که صلح تنها قطع جنگ نیست و مسایلی مثل خلع سلاح و رعایت حقوق بشر هم مطرح است، یک صلح پایدار از نظر شما چگونه صلحی است و چگونه صلحی در افغانستان میتواند پایدار باشد؟
پاسخ: چیزی را که زنان در افغانستان از آوان بحث روی صلح و جستوجوی راهحلهای صلحآمیز برای منازعهی افغانستان مطرح ساختند، تعریف شان از صلح و مفهوم و مبحثی است که منتج به آرامی در افغانستان و پایان خشونتها شود. دوم اینکه صلح برای ما ختم جنگ نیست. صلح یک حادثه هم نیست که مثل مراسم یک امضای توافقنامه بین دو جناح باشد. برای ما صلح تعریف مشخص خود را دارد که در آن مصونیت افراد در ایفای نقش موثر و فعال شان در جامعه است و این افراد متشکل از زنان و مردان اند. مصونیت و احساس امنیت داشتن برای هر دو بخش جامعهی ما یک امر حیاتی است. وقتی از خانهی خود به دفتر میروند و کار میکنند یا یک نقشی را در بیرون از خانه ایجاد میکنند، باید احساس مصونیت کنند. تعریف دیگر صلح این است که در یک چارچوب حفظ ارزشهایی که مطرح شد، باید توقع یک صلح پایدار را داشته باشیم. اگر صلح تنها این باشد که خارجیها از افغانستان خارج میشوند و ما به دورهی سیاه اتوکراسی بر میگردیم که نه مرد و نه زن افغان از آن مصون ماندند، این صلح نشد زیرا صلح قطع جنگ نیست. در قدم اول بدون شک قطع جنگ است اما چیزی را که ما آرزو میکنیم، این است که وقتی ما از قطع جنگ سخن میزنیم، ممکن این امر از یک آتشبس اعلان شود. چگونه میتوانیم روند آتشبس را تقسیمبندی کنیم که در آن کدام مسایل مهم و حیاتی در نظر گرفته شود. بهطور مثال در مرحلهی آتشبس و مرحلههای بعدی آنکه دستیافتن به یک توافق بین جناحهای درگیر است، چگونه میتوانیم با حضور فعال خود موضوع حفظ ارزشهایی را که روی آن صحبت کردیم مطرح کنیم و یک تضمین را از جانبین بگیریم، هم از دولت و هم از مخالفینی که قرار است بیایند.
بحث دیگر ادغام و خلع سلاح است. در قسمت خلع سلاح تجارب بسیار تلخی را از گذشته داریم. آرزومند هستیم که دولت افغانستان و متحدان آن در سطح منطقه و جهان و مخالفین دولت از روند ادغام مجدد و خلع سلاح گذشته درس قوی گرفته باشند و تجارب تلخ گذشته را تکرار نکنند. در اینجا باید یک نظام و یک بیرق باشد و یک شعار مشخص و تحت یک چتر این گروهها کار کنند.
جناح طالبان یک وظیفه بسیار خطیر را در پیش رو دارند. آنان میدانند همانگونه که در یک دوره سران احزاب جهادی به کعبهی شریفه رفته قسم خوردند و پس دوباره آمده به جنگ پرداختند، طالبان هم در یک دوره زنان و دختران افغانستان را به خانه شاندند و گفتند زمانی که آنان کل افغانستان را بگیرند و در تمام نقاط حاکمیت قانون را تامین کنند، سپس برای زنان اجازه بیرون شدن از خانه را میدهند. در شش سال حکومت خود نه تنها این کار را کردند بلکه یک تبعیض سیستماتیک را علیه زنان روا داشتند. حال با درنظرداشت این حقیقت که گذشتهی شان نزد مردم ثبت است و با درنظرداشت حقیقت دومی که در آن زمان صرفاً طالبان یک نیرویی بودند که نسبت به نیروهای قبل از خود در پی آوردن یک سیستم و حاکمیت قانون بودند، پیش نسل جوان افغانستان یک گذشتهی متفاوت دارند. تصویری که یک جوان هژده ساله از یک طالب در ذهن دارد، تصویر یک انتحاری و تصویر یک فردی است که غیر از خشونت به هیچ زبان دیگر آشنایی ندارد، نه ارزش برایش مفهوم دارد و نه هویت ملی و هویت مردمی، فقط برای رسیدن به اهداف خود گناهکار و بیگناه را از بین میبرد. برای تغییر دادن این تصویر در ذهن نسل جوان افغانستان، طالبان یک وظیفه بسیار مهم را در پیش دارند. ما امیدواریم که اگر طالبان خواهان صلح اند، بهجای تبلیغات منفی و حملات روی جنبشهای مردمی و یا صلحخواهانه کوشش کنند در راستای ترمیم ذهنیت نسل جوان پس از این، حداقل جنگ و آدمکشی را قطع کنند.
اگر دقیقتر به تاریخ برگردیم، این مذاکرات و بحثها در رابطه به صلح از سالهای 2010 به این طرف جریان داشته است اما ببینید تلفات ملکی همه ساله چقدر بلند رفته است. تا زمانیکه قتل و خشونت و آدمکشی به این شکل شدید ادامه دارد، امیدوار شدن به این که طالبان واقعاً صادقانه میخواهند به جنگ پایان دهند و بیایند جزء جامعهی افغانی شوند، بسیار مشکل به نظر میرسد.
پرسش: طالبان در دوران امارت اسلامی در برخورد با زنان کارنامهی سیاه دارند. اکنون حداقل در یک مورد (نشست مسکو) بهصورت واضح گفتهاند که حقوق زنان را در چوکات «شریعت اسلام» و «افغانیت» میپذیرند. شما با این دیدگاه موافق هستید؟ یا در این مورد نگرانی خود را دارید؟
پاسخ: طالبان برای اولین بار شاید مسألهی حقوق زنان و تعیین یک چوکات یا یک حدود را در همین گفتوگوها یا مبحثی که در مسکو در ماه گذاشته برگزار شد، مطرح ساختند. وقتی بحث روی چارچوب میآید، اولاً این مسأله مطرح میشود که زنان افغان به یک جریان نسبتاً کوچک سیاسی-نظامی که هنوز هویت رهبرانش نیز تثبیت نشده است، بههیچوجه اجازه نمیدهند که حدود تعیین کند. هم از دیدگاه اسلام و ارزشهای دینی و مذهبی و هم از دیگاه هویت ملی و هویت افغانی، چارچوب عملکردهای ما در قانون اساسی بسیار قوی مطرح شده است. نزد ما همان امر یک خط قرمز است. ما نمیخواهیم که هر گروه و هر جریانی که بیاید، برای زن افغان تعیین صلاحیت و محدودیت کند. زنان افغانستان نصفی از 35 میلیون نفوس افغانستان اند و زنان افغان مثل باقی اتباع و شهروندان افغانستان از حقوق مساوی برخوردار اند. این حقوق را هم هویت ملی شان و هم هویت دینی شان داده است و هم قانون اساسی. یک گروه بهخاطر هیچ دلیلی نمیتواند برای ما محدودیت تعیین کند زیرا هویت افغان بودن خود را زنان افغان در طول تاریخ به اثبات رساندهاند. از مادر بزرگان قهرمانان موسس افغانستان تا ملالی میوند در قرن هژده و نزده تا این سالهای اخیر اگر ببینیم، هر زن افغان به نوبهی خود یک قهرمان بوده است؛ قهرمانی که هم توانسته اولاد خود را خوب تربیت کند و افغانهای با ارزش بار بیاورد و هم توانسته موقف خود را در جامعه حفظ کند. بدون شک مشکلاتی را ما داشتهایم و مخصوصاً در سه دههی اخیر مشکلات زیادی وجود داشته است؛ همچنان میدانیم چقدر میزان خشونت علیه زنان بلند است؛ با وصف اینکه میگوییم نظام و نهادهای آن حفظ و تقویت شود اما میدانیم که چقدر زنستیزی در همین سیستم وجود دارد اما موجودیت آن دال بر این نمیکند که یک گروه سیاسی-نظامی دیگر هم که میخواهد جزء سیستم حاکمهی امروز خود را بسازد، بهصورت جداگانه برای زن افغان تعیین خطوط و حد کند.
پرسش: دولت افغانستان جرگهی مشورتی صلح را تا پایان ماه حوت برگزار میکند و بهعنوان یکی از برجستگیهای این جرگه، حضور 30 درصدی زنان را مطرح کرده است. آیا حضور30 درصدی زنان در جرگهی دو هزار نفری کافی است؟
پاسخ: زنان تا حدودی آمادگیهای خود را گرفتهاند و در جریان آمادگی گرفتن برای شرکت در جرگهی مشورتی صلح هستند. یکی از مثالهای شان هم اتفاقات، محافل و مجالس هفتهی گذشته بود که از طریق نهادهای مدنی و نهادهای دولتی بحثهایی مطرح شد و خوشبختانه مطبوعات هم این موضوع را تا اندازهای پیگیری میکنند. اشتراک 30 درصدی زنان به نظر من به مثابهی یک اصل، اشتراک حداقل است یعنی اگر هیچ مطرح نباشد، حداقل باید 30 درصد باشد. بحثهایی که تاکنون مطرح شده است، میتوانم بگویم که زنان به این باور اند که چرا 30 درصد در لویه جرگه حضور داشته باشند و چرا 50 درصد حضور نداشته باشند. من به این عقیده هستم که 30 درصد یا 50 درصد، چیزی که مهم است این نیست که زنان تنها در جرگهی مشورتی صلح حضور داشته باشند. نزد من این مهم است که زنانی که در لویه جرگه اشتراک میکنند، چه پیام دارند و تحلیل شان از وضعیت فعلی چه هست و سفارشات و پیشنهادات و طرحهای شان در رابطه به صلح، تعریف صلح و تعیین خطوط غیرقابلسازش چه هست. من در دو سه روز گذشته به دو ولایت سفر داشتم و با یک تعداد خانمها به شکل غیررسمی مطرح کردم، اکثریت زنان بهصورت واضح نزد خود تعیین حدود را دارند و به وضاحت میگویند خواست و نگرانی شان چیست. زنان در ولایات هم آمادگی دارند که دعوت شوند تا در جرگه حضور داشته باشند و در مرکز همچنان. در اینجا مسألهی مهم این است که پیامهای ما تا چه حدی به شکل واضح در تعیین قیمت صلح گنجانیده میشود؛ چرا که وقتی ما صلح میخواهیم اما نه به هر قیمت. تعیین قیمت در جریان جرگهی مشورتی صلح امیدوارم که مطرح شود و در آن حضور فعال زنان یک شرط بسیار اساسی و مهم برای کامیابی این جرگه خواهد بود.
پرسش: اگر دولت افغانستان در مورد صلح با طالبان به توافق برسد، چه خطوطی را بهعنوان خطوط سرخ مذاکرات در خصوص زنان باید مطرح کند؟
پاسخ: توقع مردم در مجموع، توقع زنان بهصورت خاص در رابطه به خطوط سرخ حفظ ارزشهای مدنی، ارزشهای دموکراتیک و ارزشهای حقوق بشری در افغانستان است. همانگونه که در لابلای صحبتهای خود گفتم، توقع ما از دولت افغانستان این است که نقش فعال سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی زنان را در جامعهی افغانی نه تنها به رسمیت بشناسد بلکه بهحیث یک دستاورد نظام حاکم از آن در مذاکرات با نیروهای متخاصم دفاع کند.
پرسش: در زمینهی صلح با طالبان، زنان افغان شخصاً چگونه میتوانند در مذاکرات سهیم شوند؟ آیا زنان ابزاری برای شریک شدن در مذاکرات صلح را دارند؟
پاسخ: همانگونه که گفتم، زنان افغان مثل اکثریت مردم افغانستان با این اصل توافق دارند که ما تنها از راه یک مذاکره میتوانیم منازعات و خشونتهای فعلی را به پایان برسانیم. از این خاطر در اصل و در پرنسیب زنان افغان هم در رابطه با یک صلح پایدار توافق دارند اما حالا آیا اینها از آن ظرفیت برخوردارند که بتوانند در میز مذاکره نشسته و از خواستهها، نگرانیها و از نظریات خود دفاع کنند و نگرانیها خود را مطرح کنند؟ در جواب این سوال باید گفت که خوشبختانه در افغانستان نسل جدیدی که در جریان سالهای اخیر بار آمده، یک نسل بسیار آگاه، قوی و با یک ظرفیت و تواناییهای قابل ملاحظه هست. حضور نسل جوان در مذاکرات صلح و مخصوصاً جرگهی مشورتی که مطرح میشود و تعداد زیادی از زنان نخبهای که هم تجربه عملی در میدان عمل در مسایل حفظ حقوق زن و حقوق بشر داشتهاند و هم از لحاظ تئوریک و اکادمیک آگاهی و تحلیل دقیق خود را دارند، داریم. آنچه باقی میماند، توازن و تعادل میان گروههای مختلف که در روند مذاکرات شرکت میکنند، است. یک چالشی که در جانب مقابل یا طالبان وجود دارد، این است که یک تعداد محدودی از نمایندگان خود را دارند که در هر مجلس و گفتوگو میآیند گفتوگو میکنند درحالی که از جانب افغانستان نمایندگان نظر به اصل متفاوت بودن و اینکه برای هرکس فرصت داده شود شرکت میکنند. تا اندازهای تبدیل شدن و تغییر یافتن افراد میتواند تداوم روند مذاکرات را به چالش بکشد. به این خاطر توقع ما از تصمیمگیرندگان، اعم از دولت و جناحهای سیاسی این است که جناحهای مختلف سیاسی دولتی، اپوزیسیون دولت، نهادهای جامعه مدنی و نهادهای مردمی هرکدام در نتیجهی جرگهی مشورتی صلح که مطرح میشود، نمایندگان مشخص خود را از یک طریق دموکراتیک تعیین کنند و همان نمایندگان مذاکرهکنندگان اصلی باشند تا هم بتوانند از اقشار و گروههای مختلف جامعه نمایندگی کنند و هم از سیاسیونی که در جامعهی ما هستند. همچنان این افراد باید یک تیم باشند تا مردم بالای آنان اعتماد کنند که میتوانند از آدرس مردم افغانستان و از آدرس نظام و نهادهای مختلف در افغانستان صحبت کنند. وقتی یک چنین تیمی در این طرف هم باشد که از اعتماد مردم برخوردار باشند و خود را در مقابل مردم و ملت حسابده قرار دهند، امیدواری این میرود که ما یک تیم قوی مذاکرهکننده را از جانب غیرمخالفین مسلح هم داشته باشیم زیرا تنها حکومت افغانستان نمیتواند که یک تیم را برای مذاکره روان کند. تیم مذاکرهکننده باید متشکل از اقشار مختلف باشد و مسألهی اشتراک اقشار مختلف در تیم مذاکرهکننده با درنظرداشت ظرفیتها و تواناییهای سیاسی شان و هم دید عمیق شان از مسایل جنگ، خشونت، صلح، انکشاف و توسعه بسیار حیاتی است.
نزد ما صلح یک معامله نیست و امیدواری ما هم این است که دولت افغانستان و نیروها یا قدرتهای مختلف داخلی و خارجی به صلح در افغانستان یک دید پروژهای و مطبوعاتی نداشته باشند که مثل یک برنامه چند نفر دور یک میز نشسته و دعا کنند. اینجا نقش افرادی با تخصص در علوم اجتماعی و علوم توسعهای بسیار مهم است زیرا آنان بحث صلح و ادغام مجدد جنگجویان را میتوانند از دیدگاه انکشافی و توسعهای مطرح کنند تا این افراد به شکل سیستماتیک ببینید که افرادی توسط رهبران شان از لحاظ ذهنی آمادهی ادغام میشوند، اگر نظامی اند در ساختارهای نظامی جذب شوند و اگر سیاسی اند در ساختارهای سیاسی بیایند به فعالیت شان ادامه دهند. این امر یک روندی است که بسیار هموار نیست و نمیتواند به سادگی باشد. در هر دو جناح میتواند عکسالعملهایی داشته باشد چون در اینجا قتلها و خونریزیهایی انجام شده است و خود به خود، مصالحه در این روند یک اصل حیاتی است. صلحی با مصالحه و پذیرفتن قربانیان جنگ بهحیث جزئی از روند صلح یک اصل مهم و شرط اساسی برای داشتن یک صلح پایدار و دوامدار است.