- یاسین احمدی
ارتش پاکستان و گروههای جهادی افغانستان
طبق پالیسیهای ارتش پاکستان، ای اس ای شاخهی اطلاعاتی این ارتش موظف شده بود تا روابط میان گروههای اسلامگرای افغان و پاکستانی را عمیق سازد. در نتیجهی اقدامات مذکور، البته با کمک قول اردوی سرحدی، هفت گروه عمدهی سنی جهادی شکل گرفت. (گروههای جهادی شیعه نیز با حمایت ایران در افغانستان فعالیت میکردند). گروههای سنی فقط به امر و حمایت مالی پاکستان عمل میکردند. در واقع کمکهای مخفی ایالات متحده به مجاهدین افغان تا اوایل 1981 میلادی آغاز نشده بود، به این دلیل به مدت یکسال پس از اشغال کشور توسط اتحاد شوروی، پاکستان به طور مداوم از جهاد افغانستان حمایت میکرد و کمکهای نسبتا کم خود را در اختیار مجاهدین قرار میداد. همان طوری که عبدالستار توضیح میدهد، دلیل حمایت پاکستان از جهادیهای افغان واضح بود: مجاهدین افغان در واقع برای امنیت و استقلال پاکستان نیز میجنگیدند. (فییر2017) پاکستان به طور مستقل تصمیم گرفت که به خاطر حفظ ملی خود و بر اساس یک اصل خیلی مهم، به طور مخفیانه به مجاهدین افغان کمک رساند. (همان منبع قبلی)
یکی از تنظیمهای هفتگانه، جبههی نجات ملی به رهبری صبغتالله مجددی بود که نخستین بار دفتر خود را در ماه جون 1978میلادی در پیشاور (در آن زمان از توابع مناطق قبایلی بود) تأسیس کرد. مجددی تا اواسط 1990 میلادی با ای اس ای در تماس بود تا اینکه پاکستان تصمیم گرفت به جای جبههی نجات از گروههای موثرتر افغان حمایت کند. یکی از گروههای دیگر جهادی، حزب حرکت انقلاب اسلامی به رهبری مولوی محمدنبی محمدی بود که در اواخر 1978 میلادی در کویتهی پاکستان تأسیس شد. مولوی محمدی در واقع نمایندهی ملاهای پشتون ولایات جنوبی هلمند، کندهار و زابل بود و با ملاهای ولایات شرقی ننگرهار، لوگر، غزنی و پکتیکا نیز ارتباط داشت. محمدی روابط بسیار نزدیکی با جمعیت العلمای پاکستان نیز داشت.
سومین و چهارمین گروه حزب اسلامی، شاخهی یونس خالص و دیگری شاخهی گلبدین حکمتیار بود. خالص، فعالیتهای خود در پاکستان را در تابستان 1978 میلادی آغاز کرد. (ملا عمر، رهبر طالبان افغان هم یکی از قومندانان کوچکتر شاخهی مولوی خالص بود.) حکمتیار اما فعالیتهایش را در سال 1973 میلادی آغاز کرد. دیدگاههای شدیدأ ضد روسی او باعث محبوبیت او در نزد ضیاء شد و از این سبب شبه نظامیان حزب اسلامی بیشتر از هر گروه دیگر حمایتهای پاکستان را به دست آوردند. حکمتیار روابط نزدیکی با جماعت اسلامی داشت و این نکته را نیز باید به خاطر سپرد که جماعت اسلامی، همکار مهم رژیم ضیاءالحق و یکی از بازیگران متنفذ در سیاست خارجی حکومت بود. از این رو، این گروه با نتظیمهای جهادی افغان رابطه داشت. (حقانی 2005).
پنجمین گروه جهادی جمعیت اسلامی افغانستان بود که یکی از احزاب بزرگ اسلامگرا در افغانستان به حساب میآمد. بسیاری از کادرهای این حزب متعلق به تاجیکهای شمال افغانستان بود. این حزب که دفتر خود را برای نخستین بار در سال 1974میلادی در پاکستان باز کرد، اما تا سال 1978 میلادی قوت لازم را تا زمانی که برهانالدین ربانی رهبر آن شد، به دست نیاورده بود. جمعیت اسلامی تحت فرماندهی احمد شاه مسعود، فرمانده پر آوازهاش که توسط قوای مسلح پاکستان آموزش دیده بود، با اینکه جمعیت همانند حزب اسلامی کمکهای مناسب را به خاطر گرایشهای ارتش و استخبارات پاکستان به پشتونها به دست نمیآورد، اما یکی از سازمانیافتهترین احزاب جهادی افغانستان بود و توانست که صف موثر مقاومت را علیه حزب دموکراتیک به وجود آورد. ششمین تنظیم جهادی، حزب اتحاد اسلامی به رهبری عبدالرب رسول سیاف، استاد سابق دانشکدهی الهیات دانشگاه کابل بود که در اوایل 1979میلادی تأسیس شد. سیاف که بیشتر در پی ترویج روایت سلفی از قرآن و سنت بود، کمکهای قابل توجهی از عربستان سعودی دریافت کرد و به همین دلیل اسلامآباد نیز از این گروه حمایت میکرد. در نهایت گروه اخیر محاذ ملی به رهبری پیر سید احمد گیلانی بود که دفتر خود را در پیشاور در سال 1978 میلادی ایجاد کرد. گیلانی تلاش کرد که اتحادی با نیروهای شیعهی هزاره نیز ایجاد کند. (حقانی 2005).
همانطوری که بر همگان روشن است، گروههای جهادی افغان در تبعید در پاکستان حمایت کشورهای چون ایالات متحده، پاکستان، عربستان سعودی و دیگران را به دست آوردند و مقاومت اسلامگرایانه را زیر نام جهاد مجاهدین افغان سازماندهی کردند. کمکهای مالی امریکا و عربستان از طریق استخبارات و قوای مسلح پاکستان به دست مجاهدین میرسید و با آنکه مدارس مذهبی به شکل قارچی ساخته میشدند، اما کمکها به کمپهای مهاجرین و دیگر نهادهای که از دل آن مجاهدین افغان به منظور جنگ با اتحاد شوروی سر بر میآوردند، اعطا میشد. علاوه بر آن کمکهای رسمی امریکا و عربستان، چندین چهرهی شاخص عرب نیز به شکل مستقل دست خود را برای حمایت از جهاد افغانها دراز کردند که مهمترینشان داکتر عبدالله عزام و اسامه بن لادن بودند.
از آنجایی که پاکستان میخواست احساسات ناسیونالیستی جداییطلبانه را در میان پشتونهای پاکستان به حداقل برساند، تأکید داشت که کمکهای نظامی و بشردوستانه باید از طریق تنظیمهای هفتگانهی سنیمذهب تقسیم شوند. در نتیجه کمکها به شکل غیرمنصفانهای به دست احزاب جهادی پشتون، به خصوص حزب اسلامی به رهبری گلبدین حکمتیار رسید. در اپریل 1988میلادی، روسها قرارداد ژنوا را امضا کردند که به موجب آن این کشور باید تمام نیروهای خود را از افغانستان بیرون میکشید.
در اثر جنگ، نزدیک به یک میلیون نفر کشته، 1.5 میلیون نفر معلول و بیش از 6 میلیون افغان آواره شدند. در زمان خروج نیروهای شوروی از افغانستان، دولت این کشور پس از پرداخت مصارف و ارادهی مملکت برآمده نمیتوانست و افغانستان در آستانهی سقوط قرار گرفت. (فییر2017).
داکتر نجیبالله، رییسجمهور منصوب شدهی اتحاد شوروی، با چالشهای کمرشکن احیای نهادهای سیاسی و مشروعیت رژیم مواجه بود. آرایش نخبگان سیاسی نیز در جریان جنگ متفاوت بود: در جانب رژیم، کادرهای حزبی جای چهرههای سنتی قدرت را گرفتند و در مقابل جنگجویان جهادی صف مخالف حکومت را تشکیل دادند. داکتر نجیبالله علیرغم شرایط دشوار کشور، توانست که قدرت را تا سال 1992 میلادی حفط کند. البته او از این جهت قادر به این کار شد که اتحاد شوروی پس از خروج نیروهای خود، کمکهای اقتصادی، تجهیزات و تیل را به کابل ادامه داد که با آن تونست وفاداری تعداد زیادی از فرماندهان شبه نظامی را به سوی خود جلب کند. نجیبالله کوشید که به جای گفتارهای کمونیسی، ملیگرایی افغانی را اساس داعیه و مشروعیت دولت خود قرار دهد (در سال 1990 میلادی نام حزب دموکراتیک خلق را به حزب وطن تغییر داد). او با همهی تلاشهایش، تفاهم ملی را به وجود آورده نتوانست و در عوض، مخالفتها هم در حلقهی حزب وطن و حلقهی مقاومت علیه رییسجمهور تشدید شد. مسکو کمکهای خود را در افغانستان تا سپتامبر 1991 میلادی که تحولات بحرانآفرینی در خود اتحاد شوروی اتفاق افتاد و توافق با واشنگتن روی عدم کمک به رژیم کابل در اول جنوری 1992 میلادی، ادامه داد. در فقدان حمالیتهای شوروی، رژیم نجیبالله به دست تنظیمهای جهادی سقوط کرد و خودش نیز پس از نجات از دام یک ترور، به سازمان ملل متحد در کابل پناهنده شد. نجیبالله بقیهی عمر خود را تقریبا همچون یک زندانی در مقر سازمان ملل در کابل سپری کرد و در نهایت پس از سقوط کابل در سپتامبر 1996 میلادی، به شکل بیرحمانهای توسط طالبان به قتل رسید و جسدش از پایهی چراغ ترافیک در سپتامبر 1996میلادی آویزان شد. پس از سقوط رژیم داکتر نجیب، گروههای مختلف مجاهدین، از جمله حزب اسلامی با حمایت پاکستان، برای کنترل دولت با هم جنگیدند. در اپریل 1992 میلادی، توافق سیاسی موقت (موافقتنامهی پیشاور) میان فرماندهان اصلی تنظیمهای جهادی به دست آمد که بر اساس آن به طور دورهای ریاست جمهوری کشور را بر عهده میگرفتند. صبغتالله مجددی برای دو ماه رییسجمهور بود و پس از او ربانی بایستی چهار ماه سمت مذکور را بر عهده میگرفت، اما ربانی پس از موعد معین تلاش کرد که قدرت را برای چهار سال آینده حفظ کند و در نتیجه، گروههای مختلف مجاهدین پس از دست نیافتن به یک توافق سیاس برای تشکیل حکومت در کشور، وارد جنگ داخلی شده و کابل، پایتخت کشور ویران گردید. حکومت ربانی تا سال 1996میلادی دوام آورد و عاقبت به دست طالبان سقوط کرد.
استراتیژی ارتش پاکستان در منازعات سیاسی افغانستان
1. نگرانی پاکستان از نفوذ هند در افغانستان
از مهمترین دلایل پاکستان در حمایت از گروه طالبان موضوع نگرانی اسلامآباد از نفوذ هند در افغانستان میباشد. این حساسیت پاکستان از آن جا ناشی میشود که هند منافع زیادی در افغانستان و همچنین نگرانیهای بزرگتری نیز در مورد محدود کردن نفوذ اسلامآباد در این کشور دارد تا اطمینان حاصل کند که افغانستان بار دیگر در کنترل عناصر افراطی قرار نخواهد گرفت و دموکراسی ریشهی محکمی در این کشور به دست خواهد آورد. مقامات هندی نیز بارها گسترش روابط استراتژیک با افغانستان را به دلایل ذیل مطرح کردهاند: راهیابی به بازارهای پر منفعت آسیای مرکزی از طریق افغانستان؛ چرا که افغانستان میتواند به عنوان مسیر ترانزیت کالاهای هند به آسیای مرکزی، کمک زیادی به اقتصاد رو به رشد این کشور کند (فرجی، نصیر، 1387: 129).
هم هند و هم افغانستان، اختلاف مرزی با پاکستان دارند، به همین دلیل وقتی این دو کشور به نحوی در تقابل با پاکستان قرار میگیرند، این دشمنی به افغانستان یاری میدهد تا در برابر گسترش نفوذ پاکستان در منطقه به زانو در نیاید. (حقیقی، 1385). کمک به بازسازی افغانستان نیز یکی از این دلایل محسوب میشود. افغانستان که پس از سقوط رژیم طالبان در این کشور به سوی ثبات پیش میرود، برای نهادینه کردن این ثبات و بازسازی در کشور نیاز به سرمایهگذاری دارد. به همین دلیل افغانها از سرمایهگذاری بیشتر هند به خصوص در زمینههای آموزش و پرورش بهرهمند شدند. (متین، 1385). متقابلا هند نیز پس از سقوط طالبان در عرصههای گوناگون تلاش کرده به افغانستان کمک کند.
بسیاری از کارشناسان معتقدند دلیل کمکهای بیشتر هند به افغانستان این است که احساس نیاز به پاکستان را در این کشور کاهش دهد. (حقیقی، 1385). در حقیقت، با محدود کردن نفوذ اسلامآباد در کابل در صدد جلوگیری از کنترل مجدد افغانستان توسط عناصر افراطی همانند گروه طالبان میباشد، زیرا با انسجام مجدد طالبان در این کشور هرگونه برداشت رادیکال از اسلام، تأثیر منفی بر امنیت هند داشته و نفوذ شبه نظامیان و حملات آنها در کشمیر هند را افزایش میدهد. به بیان دیگر، برای هند که از نفوذ پاکستان در افغانستان در سالهای اخیر و به خصوص در زمان طالبان آگاه است، گسترش روابط با افغانستان میتواند به آنچه میتوان از آن به عنوان گامی استراتژیک برای هند نام برد، بینجامد.
ادامه دارد…