حمدالله محب یک مورد را درست می‌گوید

حمدالله محب یک مورد را درست می‌گوید

  • عیسا قلندر

حکایت است که روزی نوشیروان عادل گیج شده بود. درحالی‌که پیشِ خانه‌ی خود نشسته بود و مادر اولادها را می‌دید که مصروف آشپزی است، مکررا از او می پرسید که چه کار می‌کنی خانم؟ به یاد داشته باشید که نوشیروان هیچ وقت از اصطلاح زنکه استفاده نکرده است. همسرش یک‌بار حوصله، دوبار حوصله، اما در آخر خُلقش تنگ شد و با کمی عصبانیت گفت که نقشه‌ی خاور میانه را اصلاح می‌کنم. چه کار می کنم دیگر؟ می‌بینی که نان چاشت را آماده می‌کنم. در همین حال، سواری از راه رسید و به نوشیروان گفت که والامقام بوذرجمهر شما را به صرف طعام چاشت و بحث در مورد مسایل روز دعوت کرده است.

نوشیروان بدون این‌که به همسرش چیزی بگوید، عمامه‌اش را به‌شکل بیضوی بست و اسبش را سوار شده، پشت سر قاصد بوذرجمهر راه افتاد. وقتی در قصر و در مهمانخانه‌ی پادشاه وارد شد، دید سفره‌ای رنگینی آماده شده و غذاهای خوشمزه جان می‌دهد برای خوردن. نوشیروان که اصلا اهل تعارف نبود، لب سفره نشست و شروع کرد به خوردن. نوشیروان خورد و خورد و دیگر نخورد. همه فهمیدند که نوشیروان سیر شده است. آن زمان نیازی نبود دانشمندان و مشاورین خبره برای آگاهی از وضعیت‌شان اعلامیه بدهند و مردم هم عادت کرده بودند که از رفتار شان بفهمند که مثلا فازشان چیست.

شاید شما بگویید که این حکایت اول دروغ است، بعد اگر دروغ نباشد، فایده‌اش چیست؟ عرضم به حضورتان که در زمان‌های قدیم هرچند مردم کتابچه‌ی خاطرات نداشتند تا رفتارها و موارد خوب را در کتابچه‌ی خاطرات‌شان یادداشت کنند، اما رفتارهای خوب در سطوح گسترده و مخصوصا از طرف مقامات و بزرگان جامعه همه‌روزه تمرین می‌شد. یکی از همین عادات و رفتارهای خوب، این بود که سر سفره نان می‌خوردند و در جلسه روی موارد و مسایل مهم جامعه‌شان بحث و تبادل نظر می‌کردند. مثل حالا نبود که سر سفره‌ی شام روی موضوعات منطقه‌ای بحث کنند و هنگام صبحانه از تبدیل‌کردن کشورشان به چهارراه اقتصادی منطقه سخن بگویند و چاشت روز هم فرامین آزادی زندانیان جانی را امضا کنند.

اما زیاد جای ناامیدی نیست. دست‌کم یک نفر به اسم حمدالله محب که مشاور امنیت ملی افغانستان است، قدر نان خوردن را می‌فهمد. آقای محب در گفت‌وگو با طلوع نیوز گفت که طالبان برای سفر به‌خاطر گفت‌وگوهای صلح، برای تهیه‌کردن جلیقه‌های انتحاری، برای انتقال مواد انفجاری و تهیه‌ی موتربمب‌ها، نیاز به پول دارد و این پول را کشورهای دیگر در اختیارشان می‌گذارد. همین یک مورد را آقای محب راست می‌گوید. همه می‌دانیم که با شکم گرسنه خیلی از کارها را نمی‌توان انجام داد. از جمله کلان‌کاری را خو اصلا نمی‌توان انجام داد.

نوشیروان بعد از صرف طعام رو به بوذرجمهر کرد و گفت: «طعام صرف شد. اکنون نوبت صرف مسایل رسیده است. پیش آورید که مرا کارهای واجب تری نیز باشد.»

بوذرجمهر که عادت نداشت مثل من وقت را ضایع کند، رو به نوشیروان کرد و در مورد قبایل ابن غماس گفت «این قبایل سر شورش دارند. در مسیر راه‌ها، در قریه‌ها و قصبات بر مردم حمله می‌کنند و می‌کشند. با این‌ها چه کار کنیم تا عدالت به بهترین شکلش تامین شود؟»

نوشیروان با لبخند از جایش بلند شد و شمشیر را از غلاف کشید و بالای بوذرجمهر حمله کرد. بوذرجمهر بی‌اختیار شمشیر از غلاف درآورد و روی گردن نوشیروان گذاشت و پرسید «چه قصدی داری نوشیروان؟» نوشیروان شمشیر به غلاف نهاد و گفت «هر آن کسی که قصد کشتار تو یا مردم را داشته باشد، پاسخ سزاوار همین است. قبایل ابن غماس باید مطیع قانون و فرامین قبول‌شده شوند، حتا اگر با زور شمشیر.» این را گفت و از قصر بیرون شد و سوی منزل تاخت.

پیش از این‌که نوشیروان به منزلش برسد، آقای حمدالله محب به موضوع استقلال اقتصادی خوب اشاره کرده است. حمدالله محب می‌داند که افغانستان ظرفیت رسیدن به استقلال اقتصادی را دارد، برای همین با جرئت و استواری از این مسأله یاد می‌کند. همچنان آقای محب می‌داند که استقلال اقتصادی بدون تلاش، کار و سرمایه‌گذاری به‌دست نمی‌آید. من صد درصد مطمیینم که آقای محب می‌فهمد که سرمایه‌گذاری، کار و تلاش نیاز به امنیت دارد و الا سر مقامات را مار نگزیده که پول‌های بی‌حساب‌شان را در کشورهای دیگر پس‌انداز یا سرمایه‌گذاری کنند. همین‌طور، گروه‌هایی که امنیت را به‌هم می‌زنند، مشخص‌اند. جاهای‌شان نیز مشخص است. مثلا شما ولسوالی ناوه ولایت غزنی را در نظر بگیرید، خیلی مشخص است دیگر. اما مقامات ما این ولسوالی مشخص و عریان را مخفی‌گاه طالبان می‌نامند. قوای امنیتی افغانستان هم توانایی و تجهیزات سرکوب این گروه‌های ملعون را دارند، این‌که چرا حکومت این گروه‌ها را سرکوب نمی‌کند یا در سرکوب آن‌ها مطابق به مصلحت رفتار می‌کند را نمی‌دانیم.

نیروهای امنیتی بارها ثابت کرده که از توانایی و ظرفیت بالایی برخوردارند و حمایت مردم را نیز باخود دارند. اگر مثلا آقای حمدالله محب و مقامات بالاترش کمر بسته کنند و یک ماه طالبان را به‌صورت جدی سرکوب کنند، قول می‌دهم طالبان با گاو و گوسفند به پای میز مذاکره حاضر شوند که صلح کنند. زمینه‌ی کار و سرمایه‌گذاری و رسیدن به استقلال اقتصادی هم بخیر فراهم شود. اگر هم نشد، شما مرا در پل باغ عمومی غرق کنید.