گلحسن محمدی
اویناش پالیوال نویسندهی کتاب «دشمنِ دشمن من»، کارشناس امور استراتژیک کشورهای آسیایی است و در دانشگاه «کینگز کالج لندن» تدریس میکند. پالیوال دکترای روابط بینالملل و فوق لیسانس اقتصاد دارد. قبل از تدریس در دانشگاه، او ژورنالیست و تحلیلگر سیاسی در دهلی جدید بوده است.
کتاب «دشمنِ دشمن من» حدودا هفت دهه حضور هند در افغانستان، از ورود شوروی تا اواخر ریاستجمهوری حامد کرزی را پیجویی میکند و مواضع مختلف سیاسی هند در افغانستان را میکاود. اویناش پالیوال نویسندهی کتاب، قبل از تجزیه و تحلیل انگیزهی روابط دپلماتیک هند و افغانستان، به پیوند تاریخی میان این دو سرزمین اشاره میکند و مدعی میشود که براساس معاهدهی دوستی میان هند و افغانستان در سال ۱۹۵۰ نطفهی روابط دوستانه بهطور رسمی میان این دو کشور بسته شد. این معاهدهی دوستانه درست در سالهای نخستین جدایی پاکستان از هند منعقد شده و با توجه به این قراین میتوان استنتاج کرد که از همان روزهای دور، هند در صدد جلب توجه افغانستان بوده است تا امکان هرگونه تماس پاکستان که رقیباش هست با افغانستان را به حداقل برساند. معنای ضمنی عنوان کتاب حامل این پیام است که دشمنِ دشمن من، دوست من است و هند با پیشفرض ذهنی و توقع سنجیدهشده که افغانستان دشمن پاکستان است، پس دوست من محسوب میشود، همکاری با افغانستان را آغاز کرده بود.
از سال ۱۹۵۰ الی ۱۹۷۳ ارتباط هند و افغانستان ملایمگونه بود، اما با ورود شوروی در افغانستان، هند در سایهی بزرگ شوروی جدیتر از قبل و بیشتر از پیش با سیاستمداران افغانستان وارد تعامل شد؛ از مهرههای بانفوذ افغانستانی که سیاستهای ضدپاکستانی داشتند حمایت کرد و در نتیجه با رویکرد نیابتی در برابر رقیب تروریستپرورش که پاکستان باشد، وارد درگیریهای سیاسی و نظامی گردید. زمانیکه داوودخان علیه ظاهرشاه در سال ۱۹۷۳ کودتا کرد، هند بهعنوان یک قدرت مطرح در جنوب آسیا و مهمتر از همه بهحیث کشور همجوار افغانستان، فوری حکومت داوود را بهرسمیت شناخت؛ زیرا سیاستمداران هندی میدانستند که داوود اندیشهی ضدپاکستانی دارد و در حکومت آینده داوود دست پاکستان را از مداخلات به افغانستان کوتاه کرده و در نتیجه با انحصار قدرتِ فرامرزی پاکستان منافع هند تامین میشود. براساس کتاب، روابط دپلماتیک هند با افغانستان فقط بهمنظور تضعیف هرچه بیشتر پاکستان نبوده است بلکه هندیها میکوشیدهاند با استفاده از این روابط دوستانه، با ورود به آسیای مرکزی و وصلشدن به کشورهای مانند قرغیزستان، تاجکستان و ترکمنستان از منابع موجود در آن سرزمینها در راستایی بهبودی اقتصاد کشورشان بهره بگیرند. اویناش پالیوال نویسنده این کتاب، اما بیشتر به تنشهای دیرینه میان هند و پاکستان اشاره میکند و دلیل عمدهی پیوند عمیق سیاسی افغانستان و هند را تضعیف پاکستان قلمداد میکند بهخاطر اینکه اگر نفوذیهای پاکستان هر چه بیشتر در افغانستان رخنه کنند، افغانستان به همان میزان بیشتر بستر مناسبی برای پرورش تروریست از سوی پاکستان و در نتیجه ناامنساختن کشمیر و بعضی مناطق هندوستان میشود. سیاستمداران هندی از این میهراسند که پاکستان با اتکا به قبایل جنوب و مشرقی افغانستان، آتش تروریسم را فراتر از افغانستان، در کشمیر شعلهور بسازد و کشمیریها را علیه هند بشوراند؛ زیرا تا کنون هند مانع استقلال آنان شده است و اگر کشمیر در دام تروریسم گیر افتد، هند مقصر معضلات امنیتی آنها شمرده خواهد شد.
انگیزههای نزدیکی هند با افغانستان
نویسنده سه دلیل برجسته در ارتباط به نزدیکی هند با افغانستان را در این کتاب ذکر میکند:
نخست: هند در تلاش برهمزدن تعادل روابط سیاسی افغانستان و پاکستان است. با توجه به استیلای نامشروع پاکستان بر بیشتر مناطق افغانستان مانند نفوذ طالبان، دهلی جدید مصمم است تا این توازن را نامتعادل بسازد. از همینرو نیروهای ضدطالب مانند «جبهه اتحاد ملی» را حتا قبل از ایجاد حکومت موقت حمایت میکرد و سیاستمداران هند بهطور غیررسمی آنها را برای منافع کشور خود استفاده میکردند. بهطور نمونه، هند با فرستادن کمکهای مالی و نظامی به احمدشاه مسعود و جنرال دوستم آنها را برای مبارزه به طالبان که نمایندهی پاکستان محسوب میشدند، ترغیب میکردند. در سوی دیگر، هند هرگز به گلبدین حکمتیار نزدیک نشد؛ زیرا بهباور نویسنده حکمتیار از معتمدان پاکستان در افغانستان و مسئول تربیهی ملیشههای حزب اسلامی برای ناامنساختن کشمیر بود. اینگونه رویکرد جانبدارانه و در عین حال محتاطانه نشان میدهد که هند بهخوبی پی برده بوده است که کدام دسته افراد را میتوان در سیاستورزیهای خود استفاده کرد تا هم افغانستان خسارهمند نشود و هم هند نفع ببرد.
دومین دلیل کمکهای گوناگون هند به افغانستان و روابط دوستانهاش، فضای سیاست جهانی است. براساس نظریات نویسنده، هند مدام تلاش داشت با فرستادن کمکهای مختلف و اجرای پروژههای گوناگون انکشافی و زیربنایی در افغانستان، جایگاه ویژهای در سطح جهان کسب کند تا از این مجرا، اعتبار بیشتری در نزد غرب احراز کند. بهطور نمونه، وقتی حامد کرزی با حمایت آمریکا به قدرت دست یافت، هند با حمایتهای مالی، اعمار شاهراههای غربی افغانستان و ساخت بندهای برق تلاش کرد خود را همسو با سیاستهای بشردوستانهی غرب معرفی کند و چهرهی پسندیدهای در فضای سیاست بینالمللی و میان کشورهای غربی از خود ترسیم کند.
انگیزهی سومی روابط نزدیک هند، سیاست داخلی افغانستان است. بهباور نویسنده همهی گروههای قومی در افغانستان از دیرباز تا امروز به همکاری سیاسی با هند رضایت نشان دادهاند و تا اکنون نوسانات سیاسی در فضای داخلی افغانستان سبب نادیدهانگاری هند از سوی سیاستمداران آن نشده است. نویسنده به سران مجاهدین اشاره میکند که بهصورت مستقیم از سوی هند حمایت میشدند و یا از داکتر نجیب یاد میکند که قبل از سقوط رژیم او، هند در کنار شوروی یکی از حامیانش بهشمار میآمد. در نتیجه، هنگامی که امکان تضعیف پاکستان از طریق افغانستان وجود داشته باشد و سیاستمداران افغانستان نیز مصمم پیوند مسالمتآمیز با دهلی جدید باشند، فرصت مناسبی برای استفاده است که قطعا هند نمیخواهد چنین فرصتها را از کف بدهد.
سیاست انعطافپذیر
نویسنده معتقد است از زمانیکه همکاری متقابل در سیاست خارجی میان افغانستان و هند اساس گذاشته شده تا اکنون، هند در این رابطهی پایدار جانب احتیاط را برای بقای رابطهاش با افغانستان دقیق و سنجیده رعایت کرده و همواره با طرفهای قدرت در افغانستان انعطافپذیر برخورد کرده است. برای اثبات ادعایش به رابطهی دوستانهی هند با پرچمیها اشاره میکند که آنان را در برابر خلقیهای رادیکال، حمایت میکرد و بعد، از همکاری هند با جهادیها یادآور میشود که هند با سیاست نرم و همکاریجویانه بهرغم تفاوتهای ایدیولوژیکی با اکثر گروههای سیاسی در افغانستان کنار آمده است. زمانیکه مجاهدین به قدرت رسیدند دهلی جدید بهزودی حکومت آنها را به رسمیت شناخت؛ زیرا میخواست به مجاهدین خاطرنشان کند که هند نیز مانند پاکستان خواهان پیوند سیاسی صلحطلبانه است و نمیخواست با لجاجت امکان نزدیکی بیشتر مجاهدین با پاکستان را فراهم سازد. براساس این کتاب، دو عامل سبب شد که هند سیاست خود را در برابر افغانستان تغییر دهد و بهجستوجوی مهرههای جدید در افغانستان بپردازد: نخستین علت، ترور احمدشاه مسعود است که به حمایت هند و آمریکا علیه طالبان میجنگید و علت دوم حملهی القاعده در یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ بر مرکز تجارت جهان میباشد. حملهی یازدهم سپتامبر آشوبی در جهان بهپا کرد که در نتیجه آمریکا بهمنظور مبارزه با تروریسم قدم به افغانستان نهاد و افغانستان نیز دستخوش تحولات چشمگیر اقتصادی و سیاسی شد. بهنظر نویسنده تنها گروهی که دهلی جدید نتوانست توجهاش را بهسوی خویش جلب کند گروه طالبان بوده است؛ زیرا طالبان از سوی پاکستان تجهیز و تربیه میشدند تا بهنیابت آن کشور فرصت حکومت بر افغانستان را از چنگ مجاهدینی بقاپد که همکار هند بودند. از همینرو، طالبان شدیدا مصمم بودند/ هستند تا آمال پاکستان را برآورده سازند و نهتنها که به هندیها روی خوش نشان ندادند بلکه با تخریب بتهای بامیان و شکنجهی هندوها و سیکها، هند را در افغانستان تا سرحد ممکن منزوی ساختند و قدرتش را در منطقه به چالش مواجه ساخت. در ۲۵ سپتامبر سال ۱۹۹۶ وقتی کابل بهدست طالبان سقوط کرد، سفارتخانهی هند در کابل مسدود و دپلماتها تا زمان سقوط طالبان به دهلی جدید پناه بردند. اویناش پالیوال نویسندهی این کتاب باورمند است که سیاست انعطافپذیر هند در برابر پاکستان پاسخگو و موثر نیست و تا زمانیکه اختلافات این دو کشور از میان نروند این دو همچنان با جنگهای نیابتی ادامه خواهند داد و گاهگداری با حملات تروریستی در کشمیر دشمنی خود را برای همدیگر ابراز خواهند کرد. علاوه بر اینها، نویسنده معتقد است هند اگرچه در تحت سیطرهی طالبان کوشید با سیاست از راه دور در قالب تجهیز و تمویل گروههای ضدطالب بعد از ترور احمدشاه مسعود، جبههی ضدطالب را در افغانستان استوار نگه دارد، اما آنچنان به هدفش نرسید و روابط چندین سالهاش با افغانستان موقتا به خاموشی گرایید تا اینکه حامد کرزی با پشتیبانی آمریکا به قدرت رسید و هند دوباره فرصت نزدیکی با افغانستان برایش فراهم شد.
حکومت کرزی؛ ادامهی روابط کابل-دهلی
پس از کنفرانس بُن، حکومت انتقالی به ریاست حامد کرزی ایجاد شد و بعد از انتخابات که به همکاری گستردهی آمریکا و کشورهای غربی دایر شد، حامد کرزی زعیم دموکراتیک دولت جدید برگزیده شد. هند نیز دپلماتهایش را به کابل فرستاد تا با حکومت جدید افغانستان اعلان همکاری کند. از آنجایی که حامد کرزی تحصیلاتش را در هند فراگرفته بود، رابطهاش با هند بهمراتب بهتر از پاکستان بود و این برگ برندهی هند در برابر کشور رقیب بود. اویناش پالیوال بدین باور است که با ظهور حامد کرزی، یکبار دیگر فرصت برهمزدن توازن روابط پاکستان با قبایل جنوبی و شرقی افغانستان به نفع هند فراهم شد. بههمین دلیل هند سرمایهگذاری در مناطق جنوبی و شرقی افغانستان را آغاز کرد؛ زیرا تصمیم داشت با کسب اعتماد پشتونها، احتمال نفوذ پاکستان در افغانستان را به صفر برساند. آقای پالیوال نویسندهی این کتاب بهصورت مشخص اشاره میکند که هند با حمایت مهرههای قدرتمندی چون جنرال عبدالرازق و گلآغا شیرزوی که از مخالفین پاکستان بودند، تحریکات پاکستان را در میان پشتونها کمرنگ میساخت. هند با حمایت پشتونهای همسو با کرزی تلاش میورزید تا حضور خود را در افغانستان تضمین کند، اما در اواخر حکومت حامد کرزی آمریکا با پیشنهاد خروج قسمت کلانی از نیروهای امنیتی خود از افغانستان، جایگاه هند را متزلزل ساخت؛ زیرا حضور آمریکا در افغانستان مجال آنرا فراهم میکند تا هند با مشکلات اندکتری در فرایند اجرای سیاستهایش در داخل خاک افغانستان مواجه شود. خروج نیروهای ناتو نیز سبب شد هند بهنحوی در افغانستان احساس تنهایی کند یا حداقل بخشی از حمایت غرب خود را از دست بدهد. نویسنده معتقد است که اگر آمریکا از افغانستان بهصورت کامل نیروهایش را خارج کند، هند دیگر قادر نخواهد بود تا به کشورهای آسیای مرکزی برای ایجاد بنیههای تجاری بپیوندد. در عین حال، کشمیر و مناطق همجوار هند با پاکستان نیز امن نخواهد بود زیرا پاکستان، افغانستان را به کانون پرورش و اعزام تروریست بهسوی هند و کشمیر تبدیل خواهد کرد و با گسترش ناامنی در جنوب آسیا، قدرت بیشتری در منظقه بهدست خواهد آورد.