چیزی نمانده که ختم مرحلهی اول روند صلح اعلام شود. این مرحله سازش امریکا با طالبان است. گزارشها از دوحه میرسانند که دو طرف به توافق رسیده و حتا متن موافقتنامه نهایی شده است. با امضای این موافقتنامه رسما جنگ نفسگیر نزدیک به دو دههی امریکا با طالبان در افغانستان به پایان میرسد. از اینرو، در مرحلهی نخست روند صلح واشنگتن با طالبان طرف است. دو طرف دستکم روی این موضوعات در نُه دور فشرده بحث کردهاند: جدول زمانی برای خروج همهی نیروهای خارجی از افغانستان، تعهد طالبان مبنی بر جلوگیری از اقدامات خصمانه علیه ایالات متحده از خاک افغانستان، مذاکرات مستقیم بین طالبان و حکومت افغانستان که طالبان آن را «نامشروع» و «دستنشانده» میداند و آتشبس سرتاسری در افغانستان. با این هم، هنوز گفته نشده که توافقها چگونه و با چه میکانیزمی صورت گرفته است. از جزئیات آنچه تا کنون رخ داده و روزهای نزدیک ممکن است رسانهای شود، اگر بگذریم، یک چیز روشن است: اینکه واشنگتن تمام نگرانیهای خود را در پرتو این توافق در نظر گرفته است. به عبارت دیگر، توافق به امریکا این امکان را میدهد که پای خود را از گرداب نزدیک به دو دهه جنگ پس بکشد. امریکا در سال ۲۰۰۱ پس از حملات ۱۱ سپتامبر به افغانستان حمله کرد و حکومت طالبان را سقوط داد. این جنگ برای امریکا هزینههای زیادی داشته است. با مصرف میلیاردها دالر هزینهی مالی، نزدیک به ۲۵۰۰ سرباز امریکایی و یکهزار سرباز متحدان ایالات متحده در جنگ افغانستان کشته شدهاند. از اینرو، رییسجمهور دونالد ترمپ بهشدت خواهان خروج امریکا از این جنگ ظاهرا غیرقابلپیروزی است.
مرحله دوم روند صلح، مذاکرات بینالافغانی است. در این دور حکومت، جناحهای سیاسی و مردم افغانستان با طالبان طرف است. بنا است یک هفته پس از امضای توافقنامه میان واشنگتن و طالبان، مذاکرات بینالافغانی آغاز شود. در این مذاکرات دربارهی آتشبس دایمی و همهجانبه، نقشه راه برای آیندهی افغانستان از جمله بر سر نظام سیاسی، حقوق زنان و قانون اساسی گفتوگو خواهد شد. توافق با طالبان بر سر نظام سیاسی، حقوق زنان و قانون اساسی کار سادهای نیست. این گروه با جایگاهی که اکنون در آن قرار دارد، تلاش میکند به کمتر از امارت طالبانی یا چیزی بسیار نزدیک به آن راضی نباشد؛ زیرا تا کنون از مذاکرات امریکا با طالبان، طالبان بیشترین نفع را بردهاند، این گروه ناخواسته به امتیازاتی دست یافتهاند که اهرم فشار بر این گروه بهشدت کاهش یافته است. دولت به رسمیت شناختهشدهی افغانستان در سطح بینالمللی، تا این دم کنار گذاشته شده است یا دستکم تجرید شده است. از طرف دیگر، خلیلزاد شاید در نهایت بتواند در مورد دو هدف -جدول خروج و تعهدطالبان مبنی بر جلوگیری از اقدامات خصمانه علیه ایالات متحده از خاک افغانستان- با طالبان به توافق برسد، اما هیچ تضمینی وجود ندارد که این گروه در مذاکرات صلح به تحقق دو هدف دیگر کمک خواهد کرد. ضعف و اختلافات داخلی حکومت افغانستان باعث میشود که طالبان در هرگونه توافق تقسیم و تشریک قدرت، بهخصوص پس از خروج نیروهای امریکایی، دست بالاتر را داشته باشند. از سوی دیگر، هیچ تضمینی وجود ندارد که طالبان چه در قدرت و چه بهعنوان شریک قدرت، بتوانند سایر گروههای مسلح مخالف -بهویژه شاخه خراسان دولت اسلامی- را کنترل کنند یا حمایت جمعیت متنوع افغانستان را بهدست آورند.
متاسفانه در سه دور گفتوگوهای بینالافغانی در مسکو و دوحه، هیچ اجماع سیاسی وجود نداشت. به همین دلیل در مذاکرات، بیشترین سود را طالبان بردند. هیأت افغانی چه در مسکو و چه در دوحه نشان دادند که در درجه اول هماهنگی و همبستگی نداشت و در درجه دوم دلسوزی لازم در جهت دفاع از مردمسالاری و ارزشهای حقوقبشری در میان اعضا نبود. بهعنوان نمونه در اجلاس مسکو، کسانی که از کابل رفته بودند و بهزعم خود از افغانستان کنونی نمایندگی میکردند، با آنکه به روشنی میدانستند منظور طالبان از تغییر قانون اساسی کدام مادهها و جنبههای این قانون است، اما خیلی راحت پذیرفتند که آن بخشها قابل تغییر است و تغییرش هیچ مشکلی هم ندارد. به همین دلیل است که میگوییم اکنون نوبت کابل است. هیأتی که از افغانستان قرار است نمایندگی کند، باید هم توانایی و هم هماهنگی لازم را برای چانهزنی با طالبان را داشته باشد. به عبارت دیگر، اجماع نظر و عمل در مورد آیندهی سیاسی افغانستان باید وجود داشته باشد. این مسئولیت حکومت، جناحهای سیاسی و تمام کنشگران در افغانستان است که روی برنامهعمل مشخص و مردمپسند از همین حالا توافق نظر پیدا کنند و خواست مردم هم همین است که رویارویی با صلح باید مبتنی بر منافع ملی باشد نه خواستهای گروهی و شخصی.