عیسا قلندر
دیروز گروهی از متخصصین غربی سیمیناری برگزار کرده بودند. در این سیمینار قرار بود به اشتراککنندگان آموزش بدهند که چطوری هوش و ذکاوتشان را بالا ببرند. یکی از این متخصصین از ما اشتراککنندگان سوال کرد که شما در افغانستان آیکیویتان را چه رقمی محک میزنید؟ کسی جواب نداد، منم جواب نداشتم، اما به یادم آمد که در افغانستان آدم هوشیار به کسی گفته میشود که دوبار از یک سوراخ گزیده نشود. در جواب آن خارجی متخصص گفتم «وطن ما سوراخ سوراخ است و ما یک معیار بسیار طبیعی و ناب برای اثبات هوش خویش داریم؛ معیار ما این است که از یک سوراخ دوبار گزیده نشویم. اگر کسی از یک سوراخ دوبار گزیده شد، معنایش این است که او کمهوش و تعطیل است.»
آن متخصص لحظهای مکث کرد و به ولایت زیبای قندوز اشاره کرد و گفت «تا جایی که من به یاد دارم، تروریستان تا به حال سه بار شما را از سوراخ قندوز گزیدهاند، آیا این به معنای کمهوشی شماست؟» اول سرم بسیار فشار آمد، بعد کمی که آرام شدم، دیدم این بنده خدا راست میگوید؛ قندوز برای سومین بار با حملهی گستردهی طالبان مواجه میشود. دفعهی قبل که کاملا بهدست طالبان سقوط کرده بود. از خودم پرسیدم که چه بلا زده ما را؟
از سیمینار با چُرت خراب بیرون شدم. فکر و ذکرم طرف قندوز بود. اما من متخصص امنیت نیستم تا پیچیدگیهای جنگ را بفهمم و نسخهی نجات قندوز و ولایات دیگر از شر طالبان را بپیچم. با آنهم چند مورد خیلی کلیشهای را با شما شریک میکنم.
سخنگویان وزارتهای داخله و دفاع میگویند که نیروهای امنیتی طالبان را از شهر قندوز بیرون کردهاند. بگذارید من بهجای همهی شما به رشادت نیروهای امنیتی کشور بنازم. ولی سوال این است: طالبان که از شهر بیرون رفتهاند، به کجا رفتهاند؟ پاسخاش روشن است. طالبان برگشتهاند به خانهها و قریههای اطراف شهر. آنجا چه میکنند؟ هیچ چه دیگه. منتظر فرصت میمانند تا بار دیگر بر شهر و مردم قندوز حمله کنند. چرا نیروهای امنیتی آنها را در بیرون از شهر هم تعقیب نمیکنند و از بین نمیبرند؟ راستش را بخواهید من پاسخ این سوال را ندارم. حدسم بر این است که مصلحت همین است. یک احتمال این است که متولیان امور امنیتی کشور به داشتن شهرها و مراکز ولسوالیها قانعاند. برای همین هرباری که قندوز یا غزنی مورد حملهی طالبان قرار میگیرد، کل زور و ظرفیت حکومت همین است که آنها را دوباره از شهر بیرون کنند، پرچم سه رنگ افغانستان را بر فراز ساختمان ولایت و بقیهی ساختمانهای دولتی بالا کنند، داخل ادارات عکسهای اشرف غنی و عبدالله را نصب کنند و دوباره منتظر حملهی طالبان و سقوط ولسوالیها و ولایات بنشینند. اگر ظرفیت و زور حکومت بیشتر از این بود، تا حالا کل قندوز را از تخم طالب پاک کرده بود. البته احتمال دیگری هم وجود دارد؛ شاید زور حکومت به مراتب بیشتر از طالبان باشد، اما پیوندها و نسبتهای که میان تصمیمگیرندگان امنیتی کشور با طالبان وجود دارد، مانع سرکوب کامل طالبان میشود.
بههر صورت، من دست از احتمالات و پیشفرضهایم برداشتم. قندوز را مثل آقای غنی و مسئولین امنیتیاش به حال خودش رها کردم. داشتم تصمیم میگرفتم که نان چاشت را در کمپین کدام یکی از این کاندیدای تقریبا پُفیوز بخورم که دوتا مرد ریشبلند از کنارم رد شد. آنها هم داشتند در مورد قندوز گپ میزدند. یکیاش میگفت «جنگ تمامی نداره. دولت طالبا را نمیزنه، طالبا که سر دولت حمله کد، همیقدر میکنه که طالبا ر از شار بیرون میکنه. خو او بیادر اگه طالب دشمنت اس، خو برو بزنش تار و مارش کو. اگه طالبا دشمنت نیس، خو بیا پاکیزه اعلان کو که ما با طالبا مشکل نداریم که مردم غم خوده بخورن. ای چه حال اس؟ وقتی جنگ شروع میشه، از خانه فرار میکنیم که کشته نشویم. چند روز تیر میشه و دوباره به خانه میریم. باز چند ماه که تیر شد، باز طالبا حمله میکنه، باز ما فرار میکنیم. بیخی ریشخندی شده والله.»
هرچند شیطان وسوسه میکرد که فکر نان چاشت را از سرم بیرون کنم و با قندوز مشغول شوم، اما من لاحول خواندم. صفحات فیسبوک امرالله صالح، سرور دانش، حاجی محمد محقق، کریم خلیلی، بشیراحمد تهینج را چک میکردم که نزدیکترین محل کمپین را پیدا کنم، اما از بخت بد هیچکدام اینها آدرس نداده بودند. چند تُف پیدرپی حوالهی چانسام کردم و بر اینها لعنت فرستادم که چرا اینقدر خسیساند. تا چه وقت شما فقط بچههای خاله و عمهی خود و همکارانتان را در کمپینهایتان دعوت میکنید و نان میدهید؟ مگر معدهی ما به نان ضرورت ندارد؟
خلاصه، دیروز روز بدی بود. اول اینکه آن خارجی اعصابم را خراب کرد با آن سوال غرضآلودش، بعدش این ستادهای انتخاباتی اعصابم را خراب کرد با این کمپینهای مرضآلودش. منم مجبور شدم 180 افغانی آن پنج صد افغانی را که از برادرم گرفته بودم تا برایش یک پاکت پنادول ببرم، قابلیپلو بزنم و آخر کار به برادرم دروغ بگویم که پنادول خیلی قیمت شده چرا که وزارت داخله و دفاع برای تسکین درد قندوز، کل پنادولهای بازار را جمع کرده به قندوز فرستاده.