هندو ـ وی سودرشن
ترجمه: جلیل پژواک
هند نباید اشتباه استقرار نیروهای هندی در خاک افغانستان را مرتکب شود.
این سخن دیپلماتی است که به مدت چهار سال، از سال 1996 تا 2000 مسئولیت هماهنگی کمکهای نظامی و دارویی مخفی دهلینو به احمدشاه مسعود، فرمانده نظامی اتحاد شمال را به عهده داشت. مسعود تا زمان ترورش در سال 2001 با نیروهای طالبان جنگید.
سفیر «بهارات راج موتو کومار» میگوید که همه چیز دقیقا یک هفته پس از 26 سپتامبر 1996 آغاز شد، هنگامی که طالبان با حمایت آیاسآی پاکستان کابل را تصرف کردند. آنها پس از گرفتن کابل رییسجمهور نجیبالله را به قتل رساندند، او را اخته کرده و سپس جسدش را از تیر چراغ برق آویختند. ساعاتی قبل از آن کارمندان سفارت هند با عجله خود را به آخرین هواپیمایی که افغانستان را ترک میکرد رسانده و این کشور را ترک کرده بودند؛ کشوری که سقوطش به جهنم آغاز شده بود.
یک هفته پس از 26 سپتامبر 1996، امرالله صالح که در آنزمان از منافع کابل در دوشنبه، پایتخت تاجکستان نمایندگی میکرد، به آقای کومار اطلاع میدهد که «آمر صاحب» میخواهد او را ملاقات کند.
«آمر صاحب» اشاره به مسعود بود؛ کسی که بهخاطر جنگ چریکیاش علیه شورویها در طی 10 سال اشغال افغانستان، بهنام «شیر پنجشیر» شناخته میشد. سفارت هند در تاجکستان منتظر مشوره دهلینو در مورد کارهایی که باید انجام میشد، بود. پاسخ دهلینو این بود: «با دقت گوش کنید، صادقانه گزارش دهید و مطابق شرایط تصمیم بگیرید.»
چای و میوهی خشک
مسعود در آنزمان خانهای در «کاراموا اولیتس» دوشنبه داشت و محمدصالح ریگستانی مسئول مراقبت از امور خانه بود. در همین خانه بود که سفیر هند بهطور مرتب دیدارهایش را با احمدشاه مسعود آغاز کرد؛ دیدارهایی که چای و میوهی خشک از اجزای جداییناپذیر آن بودند. مسعود انگلیسی صحبت نمیکرد و امرالله صالح که بعدا رییس استخبارات افغانستان شد، برای او ترجمه میکرد. بعدتر سفیر هند فرد شماره دوِ سفارت یعنی داکتر قریشی را نیز برای ترجمه با خود میبرد.
مسعود در اولین دیدار با آقای کومار کلاهش را روی میز پرت میکند و میگوید که این -ابعادکلاهش- تمام فضای مورد نیاز او برای ایستادن و جنگیدن برای کشورش است. او پیش از اینکه اقلام مورد نیازش را فهرست کند، حرفش را ساده و واضح بیان میکند: «من به حمایت هند نیاز دارم.»
پس از آن دهلینو از مسئولان سفارت در دوشنبه میپرسد که برای هند چه میرسد؟ آقای کومار در پاسخ میگوید که «او [مسعود] در حال نبرد با کسی است که ما باید در برابرش بجنگیم. جنگ مسعود با طالبان جنگ او با پاکستان است.»
فهرست طولانی
فهرست آرزوهای مسعود همچنان طولانی و طولانیتر میشد. پس از آنکه دهلینو توافق میکند تا بخشی از نیازهای مسعود را برآورده کند، آقای کومار پیامی را به دهلی برای توضیح وضعیت دشوار مسعود میفرستد و مینویسد: «ما او را درون آکسیجن مایع پرتاب کردهایم: مایع اجازه نمیدهد او زندگی کند و آکسیجن اجازه نمیدهد او بمیرد.»
«جسوانت سینگ»، سرباز سابق ارتش هند و سپس رهبر «حزب بهاراتیا جاناتا» یا «بیجیپی» که آنزمان وزیر امور خارجه هند شده بود، مخاطب این پیامها بود. او پس از دریافت پیام مستقیما با آقای کومار تماس میگیرد و به او پیامی میدهد تا به مسعود برساند: «لطفا به او اطمینان دهید که نیازمندیهایش برآورده خواهد شد.»
هند از ارسال تجهیزات ثقیله عاجز بود اما کمکهای گستردهای را از یونیفورم گرفته تا مهمات، هاوان، سلاحهای کوچک، کلاشینکفهای تعمیرشدهی بهدستآمده از کشمیر، لباس رزمی و زمستانی، غذای بستهبندیشده، دارو و پول از طریق احمدولی مسعود، برادر احمدشاه مسعود که آنزمان در لندن زندگی میکرد، به اتحاد شمال میفرستاد. این کمکها با همکاری سایر کشورها بهدست مسعود میرسید.
آقای کومار مقدار و جزئیات این کمکها را به یاد ندارد. تدارکات بر عهده شاخهی «استخبارات نظامی» در دهلینو بود. تجهیزات بهطور مرتب به دوشنبه میرسید و گمرک تاجکستان از انتقال بیعیب و نقص آن به فرخار، در مرز بین تاجکستان و شمال افغانستان، جایی که مسعود حدود 10 فروند هلیکوپتر را برای نقشههای جنگیاش دارا بود، مطمیین میشد. همچنین دهلینو با ارائهی قطعات یدکی و خدمات فنی، به حفظ و نگهداری این هلیکوپترها کمک میکرد. بین سالهای 1996 و 1999 هند دو هلیکوپتر Mi-8 را هدیه داد.
شفاخانه، خط مقدم
هلیکوپترها بیوقفه برای انتقال زخمیها بین جبههی جنگ و فرخار در رفتوآمد بودند. کسانی که نیاز به مراقبت و درمان جدی داشتند از طریق فرخار و دوشنبه با ویزاهایی که به سرعت صادر میشد، به دهلی فرستاده میشدند. همچنین سفارت هند پس از بررسی فرخار، یک کلینیک قدیمی را با دو سالن عملیات، 24 تخت و یک آیسییو (بخش مراقبت ویژه) با شش تا هشت تخت مجهز کرده بود. پنج داکتر و 24 امدادگر این کلینیک را که یک درمانگاه برای افراد محلی نیز داشت، اداره میکردند. گفته میشود که این پروژه در آن زمان هفتونیم میلیون دالر ارزش داشته است.
وقتی آقای کومار خواست برای راحتی زخمیها یک سکوی فرود هلیکوپتر را نیز در کنار شفاخانه بسازد، دهلینو به شوخی به او توصیه کرد که «داری از کارت دور میشوی!» اما او راهحل مناسبی پیدا کرد. فرخار مستعد کشت و برداشت پنبه بود و محلیها برای بهدستآوردن پنبه از قطعات بتونی تقویتشده با ضخامت هفت یا هشت اینچی و مناسب برای فرود هلیکوپتر MI8 استفاده میکردند. حالا کلینیک صاحب یک سکوی فرود هلیکوپتر نیز شده بود. مقامات هندی شروع به سفر به دوشنبه برای ملاقات با مسعود و عکسانداختن با او کرده بودند.
این رابطه زمانی مهمتر شد که امامعلی رحمان، رییسجمهور تاجکستان در 22 جنوری 1999 در بازگشت از ویتنام خواستار توقف در دهلینو شد. نخستوزیر «آتال بیهاری واجپایی» او را برای نان چاشت در محل زندگیاش دعوت کرد و روی تقویت روابط بحث کردند.
دهلینو به یک پایگاه هوایی در ناحیه «عینی» علاقهمند شده بود. روسها با هواپیماهای Su-25 از این پایگاه استفاده کرده بودند و پس از عقبنشینی روسها از تاجکستان بلااستفاده مانده بود. هند باند پرواز آن را طولانیتر، پایگاه را مجهزتر و یک پرچم را نیز در آنجا نصب کرد. فرمانده پایگاه با رتبه تورنی و چهار افسر زیردستش در آنجا مستقر شدند. در حال حاضر جنگندههای نیروی هوایی هند در این پایگاه مستقر نیست، اما پایگاه هوایی عینی بخشی از ماموریت آموزشی هند در تاجکستان است.
این تأسیسات پزشکی فرخار بود که مسعود را پس از ترورش در 9 سپتامبر 2001 به آن منتقل کردند. ریگستانی که در آن زمان جنرال شده بود با آقای کومار که در آن زمان به سفارت هند در بلاروس اعزام شده بود، تماس میگیرد و به او اطلاع میدهد که مسعود مورد حمله قرار گرفته و کار از کار گذشته.
نهم سپتامبر 2001 همزمان بود با سالگرد عروسی آقای کومار و او با اینکه میزبان یک مهمانی برای شام همان روز بود، پس از دریافت خبر مرگ مسعود، بلافاصله برنامه را بدون ارائهی کدام دلیلی لغو میکند.
روزها بعد خبر مرگ مسعود علنی شد. تقریبا به محض اینکه اولین سرباز امریکایی پا به خاک افغانستان گذاشت، به شفاخانهای که در فرخار فعال شده بود دستور داده شد تا کارش را متوقف کند و به مزار شریف منتقل شود.
آیا تاریخ تکرار میشود؟
درحالیکه مذاکرات امریکاییها و طالبان در صدد دستیابی به یک راهحل برای افغانستان جریان دارد و با توجه به درخواستهای مکرر و آشکار امریکا از هند برای مشارکت هرچه بیشتر در ماتریس امنیتی افغانستان، این فصلِ تقریبا پنهان در روابط دهلینو با افغانستان دارد اهمیت پیدا میکند.
مسعود در اواخر ماه مِی 2001 به دعوت هند به دهلینو سفر کرد و چهار روز در آنجا ماند. جسوانت سینگ در کتابش «A Call to Honour» مینویسد: «این بازدید بهشدت محافظتشده بود، زیرا هر تعداد گروه تروریستی از افغانستان و پاکستان در صدد گرفتن جان او بودند. همکاری هند با اتحاد شمال تا هنوز عمدتا یک حکایت ناگفته است. برای روایت کاملتری از آن هنوز زود است.»
آیا نتیجهای از تجربه [کمک نظامی] هند که برای امروز کارآمد باشد وجود دارد؟ آقای کومار میگوید که پیش از اینکه ایالات متحده حملات موشکیاش را بر قندهار و جاهای دیگر راهاندازی کند «به یاد دارم که فرمانده مسعود در آگست 1998 به من گفت که جدا از طالبان، مشکل افغانستان حضور نیروهای خارجی است. من هم با این نیروها که با طالبان هستند میجنگم. پس از کشتار دیپلماتهای ایرانی در مزار شریف در تابستان امسال، ایران بیش از 250 هزار سرباز را در مرز ما مستقر کرد تا طالبان را مجازات کنند. من به رهبری ایران توصیه کردم که به افغانستان حمله نکنید، زیرا من با نیروهای خارجی در جنگم. به آنها گفتم که به من کمک کنید تا نیروهای خارجی و طالبان را شکست بدهم.»
آقای کومار نظر به تجربهاش میگوید: «با توجه به گفتههای مسعود، بهنظرم ما نباید اشتباه فاحش استقرار سربازان هندی در خاک افغانستان را مرتکب شویم. نیروهای هندی چه خواهند کرد؟ چه چیزی بهدست خواهیم آورد؟ با چه کسی بجنگیم و از چه کسی دفاع کنیم؟ تنها رهبران حکومت فعلی افغانستان و طالبان دو طرف اصلی سیاست این کشور هستند. آنها باید اختلافاتشان را برای این صلح و ثبات زودگذر حل کنند.»