وار آن د راکس ـ اندرو واتکینز
ترجمه: جلیل پژواک
در سال اول ریاستجمهور باراک اوباما برخی از اعضای دولت وی به دنبال تغییر استراتژیک سیاست ایالات متحده در افغانستان بودند. آنها امیدوار بودند که با توبرهای از ابتکارات مختلف از جمله خلع سلاح جنگجویان «آشتیپذیر» طالبان و حتا گفتوگو با نمایندگان این گروه، راه را برای رسیدن به راهحل سیاسی هموار کنند. این استراتژی در حلقات امنیت ملی امریکا که استدلال اعضای آن موافق افزایش حضور نظامی بود، بحثبرانگیز شد و این تغییر سیاست نتوانست خریدار پیدا کند. برخی از ابتکارات آن هرگز آغاز نشد و برخی دیگر مانند «برنامه صلح و ادغام مجدد» و «شورای عالی صلح» به صورت موثر اجرا نشد و با مخالفت سخت طالبان روبهرو بود. اما در دل لایهها و توجیهات متعدد این استراتژی ناکام، تصور میشد که میتوان طالبان، یک سازمان بیقاعده و پراکنده را پارچه پارچه، تضعیف و مجبور به گفتوگو کرد.
این تصور که طالبان یک نهاد چندپارچه و درگیر نزاعهای داخلی است، در بیشتر تبصرهها و تحلیلها در مورد جنگ افغانستان جا داشته است. این در حالی است که در پنج سال گذشته، ما شاهد بودهایم که طالبان خودشان را از خونینترین بحران داخلی این گروه بیرون کشیدند و نسبت به هر زمان دیگری از سال 2001 به اینسو، به موقعیت قویتری دست یافتند. گفته میشود که حتا رییسجمهور اشرف غنی مدتها پس از اینکه امریکا بیسروصدا از هدف اعلامشدهاش یعنی «درهمشکستن» طالبان دست کشید، از برنامهی طولانیمدتش برای پایاندادن به درگیری بهعنوان طرح «بجنگ، بشکن، گفتوگو کن» نام برده است. اخیرا توصیف طالبان بهعنوان یک گروه شکننده دوباره در حدس و گمانهزنیها مبنی بر اینکه این گروه ممکن است بهدلیل خودداری یک رهبر تندرو از پذیرفتن توافق با ایالات متحده، متلاشی شود، شروع شده است. فرض این پیشبینی بر این است که جنگجویان ایدیولوژیک یا ناراضی طالبان به سمت شاخه خراسان دولت اسلامی یا سایر گروههای افراطی خواهند رفت.
اما احتمال شکاف در جنبش طالبان بهویژه بهدست دولت اسلامی حرف گزاف است. در حقیقت، این گروه با توجه به دستاوردهای ارضیاش، اکنون از بیشترین انسجام از زمان سقوط «رژیم طالبان» در سال 2001 برخوردار است. این انسجام نتیجهی مقاومت و انطباق قابلتوجه این گروه بهدلیل عوامل ذیل است: (1) وسواس رهبری طالبان از سال 2015 به بعد در مورد چندپارچهشدن احتمالی این گروه که باعث شد سران طالبان بهطور تدابیر تنبیهی خشنی را برای جلوگیری از آن روی دست بگیرند، (2) حرفهایشدن ساختار نظامی و رهبری این گروه، (3) رویآوردن مجدد آن به حکومتداری در قامت یک دولت سایه واقعی و (4) تغییر روابط این گروه با پاکستان. بهترشدن سوق و ادارهی این گروه و اهمیت ظاهری برجستهکردن وحدت درونی طالبان حین مواجهه با دشمنان این گروه، چشمانداز دستیابی و اجرای توافق را محتملتر میکند اما از سوی دیگر، سرنخهایی را در مورد حدود و ثغور طالبان در خصوص آنچه برای این گروه قابلقبول خواهد بود و برعکس آن، به دست میدهد.
هزینهی هماهنگی
انسجام امروزهی طالبان بدون هزینه بهدست نیامده است. طالبان در دههی گذشته هر گونه مخالفت و تفرقه را که بهعنوان تهدید دانسته، سخت و حتا بهطرز بیرحمانهای سرکوب کرده است. این جنبش جناحهای متشکل از جنگجویان پیشین یا جنگجویان خارجی را که تحت حمایت طالبان بودند، ولی آشکارا وحدت فرماندهی این جنبش را زیرسوال برده بودند یا به دولت اسلامی علاقه نشان داده بودند، از بین برده است. در سال 2015، طالبان صدها جنگجوی وفادار به منصور دادالله را کشتند. منصور دادالله جانشینی ملا منصور را پس از علنیشدن خبر مرگ ملا عمر رد کرده بود. به همین ترتیب، طالبان جنبش اسلامی ازبکستان را پس از اینکه صدها نفر از اعضای آسیای میانهی آن به دولت اسلامی پیوستند و مدت کوتاهی پس از آن توسط طالبان کشته شدند، عملا منحل کردند. در سال 2018، طالبان یک فرمانده سابق این گروه و جنگجویان تحت امرش را در ولایت جوزجان به زمین زدند. این فرمانده از طالبان جدا شده بود و میخواست به دولت اسلامی ملحق شود.
با اینکه طالبان در برچیدن رخت دولت اسلامی از شرق افغانستان ناتوان ثابت شده است اما هدف قراردادن این جناح افراطی را در اولویت نظامی خود قرار داده است. ناظران منازعات بینالمللی در گفتوگو با من تایید کردند که طالبان در سه ماه اول سال 2019 بیشتر از رویارویی با نیروهای دولت افغانستان، با جنگجویان دولت اسلامی درگیر شده است. رهبران طالبان هرگز گروه یا جناحی را که بهعنوان تهدیدی به سلطهیشان بر شورش افغانستان ببینند، تحمل نمیکنند. این ویژگی را میتوان در ادامهی رابطه پیچیدهی این گروه با القاعده دید. در واقع، در اوایل سال جاری این جنبش نهتنها جنگجویان خارجی تحت حمایتش را بلکه حتا روحانیون مظنون به داشتن تمایلات و گرایشهای سلفی را مورد بازجویی قرار داد.
جنبش طالبان مخالفانی را که ممکن است بهعنوان شکاف داخلی این گروه در سطح فردی دیده شوند، نیز از پا درآورده است. یکی از دلایل شکست تلاشهای دولت اوباما برای چندپارچهکردن جنگجویان طالبان، عملیات بیسروصدایی بود که طالبان برای از بینبردن برخی از کسانی که مستعد آشتی بودند، راه انداخته بود. طالبان حتا روایتهای فردی که را که بهنظر میرسید از موضع رسمی طالبان فاصله گرفته، سرکوب کردند. گفته میشود که برخی از فرماندهان و جنگجویان طالبان که در جریان آتشبس سهروزه ماه جون سال 2018 در ایام عید در حال خوشوبش با نیروهای دولتی دیده شده بودند، نیز ترور شدهاند.
طالبان اینگونه، با مجازات شدید کسانی که از نظرشان یاغی بودهاند، تغییرات نهادی گستردهتر درون این گروه را تقویت کرده است. پژوهشگر «انتونی جیستوزی» پیشرفت نظامی طالبان را از مجموعهی پراکندهای از رهبرانِ دارای وفاداریهای فردی، به یک جنبش شورشی که رهنمود رفتار صحیح مکتوب دارد، تا ایجاد سلسله مراتب فرماندهی در این گروه و حتا تشکیل واحد «نیروهای ویژه» (بهصورت مستقل ولو با کمک پاکستان)، تا افزایش قاطعیت این جنبش در مدیریت ساختار جدیدش، ثبت کرده است. پژوهشگرانی چون «اشلی جکسون» نشان دادهاند که در دههی گذشته طالبان در کنار تغییرات نظامی بر ارائه خدمات به مردم غیرنظامی تحت کنترل این گروه -هرچند بهطور نابرابر و هنوز وابسته به زیرساخت حکومت افغانستان و کمکهای مالی جامعه جهانی- نیز تأکید داشتهاند. در میان همهی این تغییرات، روابط طالبان با پاکستان نیز به طور اساسی تغییر کرده است. طالبان اکنون دوباره به سربازگیری از مناطق روستایی افغانستان رو آوردهاند. رهبران طالبان هنوز در پناهگاههای آنسوی مرز زندگی میکنند، اما نسل جدیدی از فرماندهان رده میانی و سربازان پیاده این گروه هرگز در آنسوی مرز زندگی نکردهاند. آنها بیش از هرچیز دیگری نسبت به پاکستان بهخاطر نفوذ آن بر رهبرانشان، خشمگیناند و رهبران ارشد طالبان از این پویایی آگاه هستند.
شورش در ردهها؟ نسبتا کم
از زمانی که شورای رهبری طالبان هبتالله آخندزاده را بهجای ملا منصور بهعنوان امیرالمومنین برگزید، این گروه از شکاف در رهبری که ملا منصور را به ستوه آورده بود، توانسته جلوگیری کند.
سوءقصد به جان هبتالله چند مدت قبل، بدون شک گمانهزنیها را دربارهی شکاف داخلی جدید درون گروه طالبان تقویت خواهد کرد. اما حتا اگر این سوءقصد نخستین گام در تشدید تنش ایدیولوژیک به جنگِ قدرتِ داخلی بوده باشد، لزوما باعث شکست در ساختار فرماندهی قوی طالبان نمیشود. اعلامیههای خوشبینانهی زلمی خلیلزاد، نماینده ویژه ایالات متحده برای مصالحه افغانستان در مورد نزدیکشدن به توافق با این گروه نشاندهندهی انسجام طالبان است و با توجه به آن بهراحتی نمیتوان گفت که جنبش طالبان شکننده است.
برخی از تحلیلگران از این نگرانند که جناحهای تندرو طالبان چنان مخالف نقشهراه صلح هستند که امضای توافقنامه به اندازهی بحران جانشینی پس از انتشار مرگ ملا عمر، اختلافبرانگیز خواهد شد. شبکهی حقانی که یک شبکه بدنامِ ضدصلح، ضدامریکایی و القاعدهدوست است در راس این نگرانی قرار دارد. حتا گفته میشود که شبکهی حقانی و دولت اسلامی در آموزش و سازماندهی بمبگذاران انتحاری با هم همکاری میکنند. با این وجود سراجالدین حقانی که بیست سال میشود رهبر شبکه حقانی است، شورای طالبان را که مسئول جنگ با دولت اسلامی در شرق افغانستان است، رهبری میکند و از سال 2015 بهعنوان رهبر شمارهی دو طالبان عمل کرده است. در ابتدا بسیاریها پیشبینی میکردند که سراجالدین حقانی بر جنبش طالبان مسلط میشود و به این ترتیب از هرگونه توافق مسالمتآمیز و ختم درگیری جلوگیری میکند. اما واقعیت این است که صعود سراجالدین به سطوح بالای رهبری طالبان برای بازگرداندن جناحهای مختلف طالبان تحت یک چتر واحد بسیار حیاتی بود.
درست است که شبکهی حقانی روزگاری یک جناح تندرو نیمهمستقل بود و تقریبا بهطور انحصاری در یک منطقهی واحد با همکاری نیمبند طالبان فعالیت میکرد، اما اکنون بین این شبکه و گروه طالبان وابستگی متقابل ایجاد شده است. سراجالدین حقانی اکنون بر جنبش طالبان که با نوعی اقتدار مشروع آمادهی بازگشت به افغانستان است، نفوذ دارد. بعید است که شبکهی حقانی چه بهخاطر ایدیولوژی چه بهخاطر سایر انگیزهها، طالبان را رها کند.
طی یک سال گذشته ثابت شده که قویترین ادلهی وحدت درونی طالبان نمایش نظم و انظباط سرتاسری جنگجویان این گروه در جریان سه روز آتشبس عید سال گذشته بود. «جاناتان شرودن» در اینجا استدلال کرده است که نمایش پارسال طالبان دلیل کافی بر انسجام سازمانی این گروه نیست. ولی جنبش طالبان با وجود مراکز قدرت متعدد درون ساختار این گروه، بحث شدید جاری در بلندترین سطوح رهبری این گروه، حضور شاخه خراسان دولت اسلامی در افغانستان و تشدید بمباران هوایی سال گذشته، اکنون یکی از بازیگران متحد در افغانستان است. طالبان با اینکه تصویب رسمی پیشنویس توافقنامه با ایالات متحده به نظر حتمی میرسد، با حملات تهاجمی روزافزون و حملات انتحاری در هفتهی جاری، هر احتمالی را که این گروه را ضعیف یا سازشپذیر نشان دهد، از بین میبرند.
موضع طالبان به صورت قابلتوجهی در هر مرحله از مذاکرات سال گذشته با دیپلماتهای امریکایی و اپوزیسیون سیاسی افغانستان ثابت باقی مانده است. آنها هم در مکاتبات خارجی و هم در گزارشدهی داخلی، روایت پیروزیشان را برجسته کردهاند. حتا حالا که این گروه دارد برای توافق تشریک قدرت در ازای خروج امریکا و آتشبس آماده میشود، بر این روایت که پیروزی در انتظار جنگجویانش است پافشاری دارد.
مخالفان توافق احتمالی ایالات متحده با طالبان استدلال میکنند که این تاکید بر پیام و روایت پیروزی نشانهی غیرقابلاعتمادبودن طالبان و نشانهی آرزوی طالبان به هجوم به سمت کابل است. در صورتی که این استدلالها لزوما توجیه رد تلاشها برای صلح نباشند، همه هشدارهاییاند که باید به آن توجه شود. اما قوام این گروه به ندرت به عنوان مهرتاییدی بر انسجام رهبری طالبان دانسته شده است.
پارامترهای صلح
انسجام طالبان در واقع خبر خوبی برای هرگونه نتیجه احتمالی حاصل از مذاکرات صلح جاری است زیرا یک طرفِ مذاکرهکننده کاملا متحد اگر بخواهد بهتر میتواند تعهداتش را عملی کند.
مذاکرهکنندگان و سیاستگذاران در واشنگتن و کابل باید وسواس طالبان نسبت به وحدت داخلیاش را بهویژه حالا که این روند به سمت بحث دربارهی آینده جنگجویان طالبان پیش میرود، مدنظر داشته باشند. موضع طالبان در مورد سازشهایی که ممکن است از سوی این گروه در چارچوب یک توافق صلح صورت بگیرد، به صورت نگرانکنندهای مبهم بوده است. اینکه، آیا توافق تشریک قدرتی در کار خواهد بود؟ بر چه چیزی پافشاری خواهد شد؟ جنگجویان طالبان چگونه و چه موقع خلعسلاح و ادغام خواهند شد؟ یا اصلا آنها حاضر به گذاشتن سلاحهای شان بر زمین خواهند بود یا خیر؟ کارشناسانی که از نزدیک بر افغانستان نظارت میکنند از اولین ملاقات خلیلزاد با نمایندگان طالبان در سال گذشته در حال مطرحکردن این پرسشها بودهاند.
بیشتر کسانی که تا کنون درگیر مذاکرات بودهاند موافقند که بعید است طالبان، اگر اصلا حاضر شود بلافاصله اقدام به رفع بسیج جنگجویانش کند. این کار نشدنی است. تاریخ حلوفصل مناقشات جهان نشان میدهد که در برخی موارد نیاز است ادغام پیش از خلعسلاح صورت بگیرد. برخیها از جمله عناصری در ارتش ایالات متحده گفتهاند که با توجه به خصومت طالبان با دولت اسلامی، این جنبش میتواند به عنوان یک شریک در عملیاتها علیه عناصر افراطیتر عمل کند. اما دیگران بهصورت قابلدرکی در این خصوص تردید دارند. اما سوال این نیست که آیا ایالات متحده میتواند طالبان را به همکاری با خودش سوق دهد یا خیر، بلکه این است که آیا رهبران طالبان میتوانند چنین مشارکتی را به جنگجویانشان بقبولانند یا خیر.
با توجه به این پرسش و موضع مبهم مذاکرهکنندگان طالبان در این خصوص میتوان برخی پارامترهای فرضی را برای بسیاری از عناصر حل و فصل پسا توافق صلح تعیین و ترسیم کرد: اینکه طالبان، حتا اگر متمایل باشند چگونه پیشنهاد X را به روشی که با روایت پیروزی این گروه مطابقت کند، عملی خواهند کرد؟ پیشنهاداتی که با «روایت پیروزی» مطابقت نکنند احتمالا رد میشوند. بهعنوان مثال، طالبان شاید به همکاری محدود در تلاشهای ضدتروریسم مانند هماهنگی زمان حملهی هوایی ایالات متحده و حملات زمینی علیه دولت اسلامی موافقت کنند، اما ممکن است آنها بخواهند که این تبانی مشروط بر پنهانماندن و قابلانکاربودن آن صورت بگیرد.
رهبری طالبان با هزینهی سنگینی توانسته است این گروه را به یک جنبش منسجم تبدیل کند. آنها بدون شک هرگونه صلح را که منجر به تضعیف روحیه و نارضایتی تعداد زیادی از جنگجویانش شود، هویتشان را بهعنوان یک نهاد ارگانیک مسلح بلافاصله از بین ببرد یا توانایی آنها را برای تمثیل وحدت در بین صفوفشان کاهش دهد، رد میکنند.
حلوفصل سیاسی مناقشه افغانستان باعث کاهش سطح جرم و جنایت، فساد همهگیر یا جلوگیری از سوءاستفاده از دوران انتقال توسط بازیگران بد (افراد، باندهای جنایتکار یا عوامل بیرونی که همه در افغانستان به وفور وجود دارد) نخواهد شد. اما درک اینکه طالبان چگونه و چرا متحدتر شدهاند، میتواند کلید اطمینان از متحدماندن این گروه تا زمان دستیابی به یک راهحل سیاسی باشد.