فارن افرز ـ جانی والش
ترجمه: جلیل پژواک
بهنظر میرسد که ایالات متحده پس از ماهها مذاکره پشت درهای بسته در دوحهی قطر، به نهاییکردن توافقنامهای با طالبان نزدیک است؛ توافقنامهای که میتواند به جنگ 18 سالهی واشنگتن در افغانستان پایان دهد. طبق این توافقنامه، ایالات متحده در ازای تعهد طالبان به سرکوب گروههای تروریستی و آغاز مذاکرات صلح با هموطنان افغانشان، نیروهایش را از افغانستان خارج میکند.
این توافق بحثبرانگیز و جنجالی است. حامیان آن (که من یکی از آنها هستم) این توافقنامه را نسبت به وضع موجود -بنبست خونین- ترجیح میدهند و آن را یک گام ضروری در جهت رسیدن به هرگونه توافق میان افغانها برای پایاندادن به این جنگ میدانند. منتقدان آن نگران هستند که این توافقنامه یعنی فروختن افغانها و تسلیمشدن در برابر طالبان. آنها معتقدند که این توافق حاصل اعتماد سادهلوحانه به یک گروه تندرو است و برای ایالات متحده بهعنوان پوششی برای خارجکردن نیروهایش از افغانستان عمل میکند؛ امری که ترمپ صرفنظر از اینکه آیا به لحاظ دیپلماتیک یا نظامی درست است یا خیر، خواهان آن است.
اما در نهایت هیچ توافقنامهای بین طالبان و ایالات متحده تعیینکننده آیندهی افغانستان نخواهد بود. گفتوگو با طالبان، حکومت افغانستان و سایر طرفهای افغان به مراتب مهمتر از مذاکرات و توافق ایالات متحده و طالبان است. انتظار میرود که این گفتوگوها بهزودی پس از اعلام توافق امریکا و طالبان آغاز شود. بنابراین، مهمترین امتیازی که زلملی خلیلزاد، مذاکرهکننده اصلی ایالات متحده از طالبان گرفته است، وعدهی این گروه به خودداری از حمایت از تروریسم نیست، بلکه توافق این گروه به مذاکره با سایر افغانها است؛ امری که طالبان سالها از انجام آن خودداری کردهاند و گفتهاند تا جدولزمانی خروج نیروهای امریکایی مشخص نشود، حاضر نخواهند شد. اگر خلیلزاد آنطور که گزارش شده است در مورد یک برنامهزمانی مشروط برای خروج مذاکره کرده باشد، خروج واقعی نیروهای امریکایی مشروط به حسن نیت طالبان به ادامهی این مذاکرات خواهد بود.
اگر مذاکرات بینالافغانی موفقیتآمیز باشد، ثبات در افغانستان امکانپذیر است و توافق بین امریکا و طالبان یک مقدمهی ضروری برای آن خواهد بود. اگر مذاکرات بینالافغانی شکست بخورد، توافق اولیه امریکا و طالبان ممکن است هیچ شود. مهمترین مرحلهی روند صلح افغانستان تازه آغاز شده است.
گذار
ماموریت اصلی مذاکرات بینالافغانی ترسیم یک دورهی گذار خواهد بود تا به جنگ پایان دهد و طالبان را وارد نظام سیاسی افغانستان کند. این امر ایجاب میکند تا طرفهای افغان از ابتدا به سه مسأله بپردازند: انتخابات ریاستجمهوری پیشروی افغانستان، میکانیزم دقیق برای ادغام طالبان و آتشبس.
انتخابات ریاستجمهوری افغانستان در حال حاضر برای 28 سپتامبر برنامهریزی شده است، اما افغانها در مورد اینکه آیا انتخابات برگزار شود یا خیر، اختلاف دارند. رییسجمهور اشرف غنی، نامزد پیشتاز، میخواهد که انتخابات را برگزار کند تا بتواند برای رهبری مذاکرات تجدید صلاحیت کند. طالبان در پی لغو انتخابات هستند، زیرا آنها انتخابات را محصول نامشروع «اشغال» پسا 2001 افغانستان میدانند. سایر رهبران افغانستان بهویژه حامد کرزی، رییسجمهور پیشین، امیدوارند که انتخابات را لغو یا به تاخیر اندازند زیرا از نظر آنها صلح یک اولویت بزرگتر است. آنها میترسند که انتخابات مملو از تقلب و خشونت باشد، که حق هم دارند. ولی انتخابات اکنون چنان نزدیک است که لغو آن عملی نیست. با آنهم، طرفها احتمالا در اولین روزهای مذاکرات بینالافغانی به بحث و رایزنی در مورد این مسأله خواهند پرداخت.
چه انتخابات ادامه یابد چه متوقف شود، مردم افغانستان باید در مورد روندی برای انتقال طالبان به سیاست جریان اصلی افغانستان، مذاکره کنند. غنی میخواهد که حکومت فعلی افغانستان اداره و رهبری هرگونه انتقال را در دست داشته باشد، اما طالبان و بسیاری از رقبای غنی میخواهند که یک دولت موقت ایجاد شود. رهبران افغانستان در هر دو حالت باید مشخص کنند که چه سمتهایی برای نمایندگان طالبان قابل دسترس خواهد بود. مذاکرهکنندگان همچنین باید در مورد اینکه وظیفه اصلی دولت موقت چه باشد، به توافق برسند. بهعنوان مثال، بررسی قانون اساسی، تدوین برنامهای برای ادغام جنگجویان در جامعه و اصلاح نیروهای امنیتی میتواند از وظایف اصلی دولت موقت باشد. و سرانجام، رهبران افغانستان باید در مورد چگونگی و دورهای که در آن گذار اتفاق میافتد و نیز چگونگی پایان دولت موقت -از طریق انتخابات یا نشست ملی برای انتخاب جانشین- به توافق برسند.
هدف اصلی بیشتر رهبران غیرطالب در افغانستان مذاکره برای آتشبس پایدار خواهد بود. طالبان همانند بیشتر گروههای شورشی درگیر با دولتها، خشونت را منبع اصلی قدرتشان میدانند. بنابراین آنها انگیزه دارند تا آتشبس دایمی را تا زمان حلشدن مسایل سیاسی به تعویق بیندازند؛ این بدان معنی است که هرچند تقریبا همهی افغانها خواهان پایان فوری درگیری هستند و خلیلزاد نیز تأکید کرده است که آتشبس باید جزئی از توافق نهایی باشد. پس شروع یک آتشبس واقعی ممکن است تا شروع یک دورهی انتقال طول بکشد.
آینده
در مذاکرات بینالافغانی، گذشته از موضوعات فوری فوق، پرسشهای اساسی که جنگ در آن ریشه دارد باید مطرح شود؛ پرسشهایی که مربوط به آیندهی سیاسی طولانیمدت افغانستان و شروع دوبارهی این کشور برای بازسازی پس از نزدیک به چهار دهه جنگ داخلی است. حل کامل این پرسشها ممکن است سالها طول بکشد اما یافتن نقاط مشترک برای یک روند صلح موفق، حیاتی خواهد بود.
شاید اساسیترین سوال مربوط به شکل دولت افغانستان باشد. نظام دموکراتیک پسا 2001 افغانستان با همهی نواقضی که دارد تقریبا برای همهی افغانهای غیرطالب قابلقبول است. هرچند رهبران طالبان به ندرت خواستار بازگشت امارت و قوانین سختگیرانهیشان هستند، اما آنها مشروعیت نظام پسا 2001 افغانستان را رد میکنند و اصرار دارند که آن را با بدیل اسلامیتری جایگزین کنند. در دوران امارت طالبان نسخهی سختگیرانهای از شریعت تحمیل شده بود و طالبان انتخابات را ممنوع کرده بودند. در صورتی که طالبان سازش در این مورد را امکانپذیر بدانند، شاید نسخهی ترکیبی از نظام سکولار-مذهبی مشابه به نظام ایران را پیشنهاد دهند. در ایران روحانیون غیرمنتخب مسئول نظارت بر کارکرد مقامات منتخب هستند. اگر چنین شود، مهمترین بحث در کل مذاکره ممکن است بر سر صلاحیت رهبران منتخب و رهبران مذهبی باشد.
مذاکرهکنندگان با توجه به این انشعاب اساسی بر سر نقش و تفسیر دین، بدون شک نیاز خواهند داشت تا به حقوق اساسی شهروندان افغانستان به ویژه زنان، بپردازند. زنان در آخرین باری که طالبان در قدرت بودند، از کار و تحصیل محروم شده بودند. گروههای حامی حقوق زنان در افغانستان تأکید میکنند که این کشور نباید زمینه را برای بازگشت آزار و اذیت رژیم طالبان فراهم کند و اکثر رهبران افغانستان دستکم ادعا میکنند که حقوق زنان در هر مذاکرهای اولویتشان خواهد بود. طالبان نیز ادعا میکنند که آنها از حقوق زنان، هرچند «مطابق اسلام»، محافظت خواهند کرد. قانون اساسی افغانستان حقوق اساسی زنان را تضمین کرده است. با اینحال، این حقوق به ناچار در بحث و گفتوگوها مطرح خواهند شد و طرفها ممکن است کمیسیونی را برای اصلاح قانون اساسی، صلاحیت بدهند. جامعهی بینالمللی مدتهاست که رفتار با زنان را بهعنوان محک ارادهاش به ادامه حمایت از افغانستان در نظر دارد، چیزی که حتا طالبان آن را بیسروصدا به رسمیت میشناسند. این امر ممکن است بهعنوان یک ابزار فشار مهم برای حامیان مالی افغانستان واقع شود تا از معامله بر سر حقوق زنان جلوگیری کنند.
در نهایت هیچ توافقی پایدار نخواهد بود، مگر اینکه خیل عظیمی از جنگجویان و زندانیان را که حاصل جنگ است، آماده مصالحه کند. در حال حاضر، دهها هزار زندانی که بیشتر آنها جنگجویان طالبان هستند در بند حکومت افغانستان بهسر میبرند و طبق گزارشها، طالبان میتوانند تا 60 هزار نفر را بسیج کنند. بهنظر میرسد که بیشتر رهبران افغانستان به عنوان قیمت صلح به آزادکردن اکثریت این زندانیها، بخشیدن بیشتر جنایات آنها و کمک به آنها در یافتن اشتغال درآمدزا متمایل هستند. ولی حتا یک رویکرد سخاوتمندانه نیز با چالشهای جدی همراه است. جنگجویان ناراضی میتوانند به سمت گروههایی چون دولت اسلامی رو کنند. طالبان ممکن است در برابر رفع بسیج جنگجویانشان حتا در چارچوب یک توافق صلح مقاومت کنند. قربانیان ممکن است با معافیت از مجازات قاتلان عزیزانشان بهشدت مخالفت کنند. نتیجهی مذاکرات هرچه باشد، اقتصاد ضعیف افغانستان نمیتواند به آسانی دهها هزار مرد جوان را جذب کند. ادغام مجدد این جنگجویان در جامعه، حتا اگر طرفها بر سر اصول آن به توافق برسند، سالها طول خواهد کشید و مملو از دشواریها خواهد بود.
همت بلند
مذاکرهکنندگان افغان میتوانند در اولین دور مذاکراتشان به برخی از اساسیترین مسایل این کشور بپردازند. از سوی دیگر، آنها میتوانند به دنبال چیزی سادهتر و قابلدستیابیتر مانند اقدامات اعتمادسازی یا برنامهای مرحلهوار برای رفع اختلافات اساسی، برآیند.
با اینحال، طرفها باید مواظب باشند که انتظاراتشان را بیش از حد پایین نیاورند. گذشت زمان پرداختن به پرسشهای مهم در مورد آیندهی افغانستان را سختتر میکند. امکان دارد توجه جهانیان از افغانستان منحرف و تعهد طرفهای بینالمللی به صلح کمتر شود و رویدادهای خارجی سیاست داخلی افغانستان را آشفته کند. همهی این موارد امکانپذیر است. کسی انتظار یک معاملهی فوری را ندارد، اما مذاکرهکنندگان شاید بتوانند مثلا به توافقی در مورد میکانیزم روند انتقال و اصول مذاکرات آینده در مورد مسایل اساسی بلندمدت، دست یابند. بهعنوان مثال مذاکرات اولیه شاید نتواند بر سر زبان قانون اساسی به توافق برسد، اما مذاکرهکنندگان شاید بتوانند کمیسیونی را برای انجام این کار ایجاد کنند و کمیسیون را در مورد اینکه چه چیزی باید تغییر کند و چه چیزی نباید تغییر کند، راهنمایی کنند.
پایاندادن به جنگ افغانستان نیازمند قربانی و سازشهای دشوار از جانب همهی طرفها است. توافق بینالافغانی یگانه راه قابلقبول برای دستیابی به ثبات است. نه خروج عجولانه ایالات متحده و نه هم حضور جبری ایالات متحده، هیچ یک نمیتواند به ثبات در افغانستان منجر شود. واشنگتن باید هرچه در توان دارد برای کمک به موفقیت مذاکرات بینالافغانی انجام دهد. مهمترین آن میتواند تاکید براین باشد که خروج نیروهای امریکایی به پیشرفت مذاکرات بستگی دارد. این پیشنهادِ خروجِ مشروطِ ایالات متحده برای ایجاد فرصت فعلی لازم است، اما در نهایت، صلح در افغانستان به خود افغانها بستگی دارد.