تکذیبیه

در این اواخر عده‌ای خفا‌شِ وطن‌فروش که مخالف گل‌ها می‌باشند و معلوم نیست که در کدام سال چشم به جهان گشوده‌اند، در رسانه‌جات مختلیف تبلیغ می‌کنند که گویا خدای نخواسته محترم «نگاه‌الدین خروش»، فرزند کافیِ میهن زکام کرده است. آیا فرزند کافی میهن زکام می‌کند؟ آیا اگر شما یک ذره وجدان داشته باشید و خفاش وطن‌فروش نباشید و اپوزیسیون گل‌ها نباشید، می‌توانید مثل سگ به یک فرزند میهن بسته کنید این گونه تهمت را؟ ما لازم دانستیم شما را سگ و خفاش صدا کنیم، چرا که اگر لازم نمی‌دانستیم، این کار را نمی‌کردیم.

‌همین طور، لازم می‌دانیم که برای آن عده از عزیزان که سگ و خفاش نیستند و شبهه‌ی زکام کردن محترم نگاه‌الدین خروش را به دل‌های تابان خود راه نمی‌دهند، شمه‌ای از زند‌گی این نونهال گلستان عصمت و طهارت را هرائه نماییم:

نگاه‌الدین در سال 1331 شمسی به اصرار خودش به دنیا آمد. در آن زمان نیز عده‌ای بزدل شغالوار تأکید می‌کردند که او بهتر است در همان بطن مادر خود بماند و در آن جا عیش و نوش کند. اما او در طی نامه‌ای از آن محیط کودکانه، خطاب به مردم نوشت‌: «چه عیش و نوشی! در این جا به‌حدی خفقان حاکم است که کوریای شمالی پیشش شاگرد هم نمی‌شود. شاید باور نکنید که در این مدت چند‌ماه که در این جا هستم، هر‌چه به در و دیوار لگد می‌زنم، کسی حتا یک دفعه نمی‌پرسد که دردم چیست». از آن جا که محترم خروش هرگز عادت نداشت که در خفقان زند‌گی کند، در سن 9 ماهگی تصمیم گرفت که علی‌الرغم مخالفت سگان و خفاشان‌ چشم به جهان بگشاید. ایشان همین که به دنیا آمد، به زبان فصیح فارسی آن زمان فریاد زد، «وع، وع، وععععععع!»‌ که معنایش می‌شود، «من با شما بی‌ناموس‌ها کار دارم». و بعد‌ها معلوم هم شد که واقعا کار داشته، چرا که آرامش را از ما بی‌ناموس‌ها گرفت. گر‌چه باید اقرار کنیم که ما به آرامش زیاد نیاز هم نداشتیم. خوب کرد گرفتش. محترم خروش‌الدین نگاه در روز تولد خود جشن بزرگی بر‌پا کرد و از قادر متعال برای مردم قهرمان افغانستان پا‌بندی به دین مقدس اسلام، آرامش، سعادت، تیل، البسه‌ی گرم زمستانی و سرفرازی استدعا نمود. اما از آن جا که خداوند در آن زمان از فرستادن تیل و البسه‌ی گرم زمستانی خودداری نمود، محترم نگاه‌الدین به نیروهای خود دستور داد که برای انتقام گرفتن از قادر متعال، به قریه‌ی هم‌جوار حمله کنند و مردم را وادار کنند که از دنیا بروند. این ضرب شصت چنان کارگر افتاد که از آن پس هر وقت محترم خروش‌الدین از خداوند چیزی می‌خواست، مردمان مناطق هم‌جوار به ایران و پاکستان پناهنده می‌شدند و خداوند مال و منال‌شان را در کمال مهربانی در اختیار آقای نگاه قرار می‌داد.

آیا یک انسان که این قدر بزرگ باشد، می‌تواند زکام کند؟ آیا وطن‌فروشانی که اصرار دارند، ایشان ممکن است زکام کرده باشد، از سگیت و خفاشیت سودی خواهند برد؟ آیا مخالفت با گل‌ها، ای بی‌ناموس‌ها و ای دروغ‌گویان تاریخ، خیلی چیز نمی‌باشد؟ و من‌الله توفیق.