گلبدین حکمتیار

حکمت‌یار؛ فکر تصفیه‌ی قومی زیر برقع اسلامی

محمد اسماعیلی

گلبدین حکمت‌یار، رهبر حزب اسلامی در پیامی به مناسبت عید فطر گفته است که نیروهای خارجی در افغانستان با حمایت از «اقلیت‌ها» تلاش دارند افغانستان را تجزیه کنند و «شرایط را برای دوام جنگ در افغانستان مساعد سازند».

آقای حکمت‌یار گفته است که «به میان آوردن نظام فدرالی، ایجاد فتنه‌ای به نام اقلیت و اکثریت، دادن سهم بزرگ به اقلیت‌ها در نیروهای امنیتی افغانستان، ساختن ولایت برای اقلیت‌ها و تعیین والی‌ها به خواست خود آن‌ها»، بخشی از این تلاش‌های خارجی‌ها برای بهم زدن دولت مرکزی است. آقای حکمت‌یار گفته است که «اکنون بامیان و دایکندی مانند بلخ حیثیت‌ ایالت‌های مستقل را دارند». در این نامه او کاخ ریاست جمهوری افغانستان را متهم کرده است که زیر فشار «دالر دولت ایران و برنامه‌های آمریکا»، دایکندی را ولایت ساخته است و اختیار تمام نهادهای ملکی و نظامی ولایت‌های مرکزی را به «هزاره‌ها و شیعه‌ها» بسپارد. گلبدین حکمت‌یار در ادامه‌ی پیام خود به اختلاف‌های ارضی اشاره می‌کند که میان کوچی‌ها و شماری از هزاره‌ها در ولایت وردک بروز کرد. او می‌گوید: «گروه‌های تحت حمایت آمریکایی‌ها را تشویق کردند که زمین‌های پشتون‌ها را غصب کنند، به کوچی‌ها اجازه نمی‌دهند که به مناطق خود و چراگاه‌‌های خود بروند». آقای حکمت‌یار به هزاره‌ها هشدار می‌دهد که «آن روز فرا خواهد رسید که مردم مظلوم افغانستان برای احقاق حقوق غصب شده‌ی شان کمر ببندند و در آن زمان در هیچ‌گوشه‌ی کشور پناه‌گاهی برای خود نخواهند یافت. بعضی از آن‌ها به ایران فرار خواهند کرد و ایران هم با آن‌ها سلوک وحشیانه و بی‌رحمانه خواهد کرد». این پیام حکمت‌یار واکنش‌های متفاوتی را برانگیخت. پیام حکمت‌یار از آن لحاظ مهم است که حکمت‌یار صریح و آشکار فکر تصفیه‌ی قومی را در سر می‌پروراند. او معتقد به تصفیه‌ی قومی به نفع پشتون‌هاست. اما سوال اصلی این است که چرا حکمت‌یار چنین فکر می‌کند و چه باید کرد؟

حکمت‌یار؛ قدرت قومی یا بی‌چارگی سیاسی؟

گلبدین حکمت‌یار، یکی از تندروترین رهبران سیاسی است که از زمان شروع فعالیت سیاسی‌اش تا‌کنون هیچ‌گاه با نظام افغانستان موافق نبوده و هم‌واره با حکومت در جنگ بوده است. تأسیس حزب اسلامی به ابتکار و رهبری گلبدین، جرقه‌ای جدی در جامعه‌ی سنتی عمدتاً مسلمان بود که منجر به جذب صدها هزار هوادار برای این حزب شد. هواداران حزب اسلامی برخلاف اکثریت احزاب، نه محدود به پشتون‌ها، بلکه ترکیبی از همه‌ی اقوام افغانستان بود. هزاره‌ها که حالا در خطر تیغ استبداد و تصفیه‌ی قومی حکمت‌یار قرار گرفته‌اند، آن زمان بخشی از بدنه‌ی مردمی این حزب را تشکیل می‌دادند. هزاره‌هایی که عضویت حزب اسلامی را داشتند، تا‌کنون به آرمان‌های اولیه‌ی این حزب وفادار مانده‌اند. اما حالا حکمت‌یار، فردی که داعیه‌ی حکومت اسلامی را برای هزارها هزاره‌ زمزمه کرد، فکر تصفیه‌ی آن‌ها را مزمزه می‌کند. حکمت‌یار چرا چنین فکر می‌کند و چگونه می‌تواند به این تصفیه‌ی قومی نایل آید؟

حکمت‌یار و مجموعه‌ی حزب او، بازنده‌ترین جریان سیاسی ده سال اخیر بوده است. این بازندگی ناشی از بازی‌های خام و احمقانه‌ی حکمت‌یار در بازی‌های سیاسی بوده است. حکمت‌یار یک تمامیت‌خواه مطلق در میان تمامی جریان‌های سیاسی افغانستان بوده است. او جدا از این که با تمامی حکومت‌ها در جنگ بوده، با تمامی احزاب و جریان‌های سیاسی و قومی نیز در جنگ بوده است. جنگ حکمت‌یار با تاجیک‌ها، هزاره‌ها، ازبک‌ها و سایر اقوام، اگر به دلیل قومیت‌های مختلف بوده، اما جنگ او با طالبان ناشی ازخودخواهی و تمامیت‌خواهی حکمت‌یار بوده است. نگاه بدبینانه‌ی او به تمامی جریان‌ها و فکر انحصارطلبانه‌ی او در جهان قدرت و سیاست، منجر به انزوا و تنهایی حکمت‌یار شده است. اکنون دسته‌ی بزرگی از هم‌حزبی‌های او راه شان را با حکمت‌یار جدا کرده‌ است. تمامیت‌خواهی حکمت‌یار و کور‌کورانه راه رفتن او در سیاست، پایان بدی را برای این حزب رقم زده است. اکنون حکمت‌یار نه یک قدرت قومی است و نه بازی‌گر محبوب سیاسی. حکمت‌یار رنگ‌باخته‌ترین سیاست‌مدار افغان است که فکر تصفیه‌ی قومی را از بی‌چارگی زمزمه می‌کند. جای‌گاه حکمت‌یار در معادلات درون‌قومی پشتون‌ها و نفرت روز‌افزون از او در میان مردم افغانستان و جریان‌های سیاسی و هم‌چنان بی‌نقشی او در معادلات سیاسی، عملاً نشان می‌دهد که حکمت‌یار چقدر بی‌چاره است. او نه برای حکومت یک حریف جدی، نه برای جامعه‌ی جهانی یک وزنه‌ی قوی و نه برای مردم افغانستان یک رهبر اسلامی است. حکمت‌یار حالا یک تروریست تمام عیار و آدم‌کُش حرفه‌ای است. حکمت‌یار حالا سزاوار یک نفرین جمعی و دشمنی انسانی است؛ چون حکمت‌یار به فکر تصفیه‌ی اقلیت‌های قومی دراین کشور است، چیزی که نه برای پشتون‌ها مقبول است و نه برای هیچ‌قوم دیگر.

چه باید کرد؟

توسل حکمت‌یار به تصفیه‌ی قومی ناشی از بی‌چارگی و انزوای جدی او در بازی‌های سیاسی و تقسیمات قدرت است. نقشِ بی‌نقشِ حکمت‌یار در گفت‌وگوهای صلح و کش‌مکش‌های جنگ، او را به تغییر روی‌کرد در بازی‌های سیاسی واداشته است. حزبی که برای آرمان‌های اسلامی از متن یک جامعه‌ی اسلامی برخاست، با اعمال ضد‌اسلامی منفور مسلمانان شد. ترور و وحشت‌های بی‌حد و اندازه‌ی حزب اسلامی و راکت باران شهر کابل در زمان جنگ‌های داخلی، عزت و حیثیت این حزب را با پرسش‌های جدی مواجه کرده است. رویارویی همیشگی با حکومت و جریان‌های سیاسی، از حزب اسلامی یک جریان جنگ‌طلب و آدم‌کُش ساخته است. رقابت‌های تنگاتنگ حزب اسلامی با گروه طالبان برای جلب حمایت پشتون‌ها، به نزاع فراگیر تبدیل شده است. جنگی که حزب اسلامی بازنده‌ی بدون چون و چرای آن بوده است. رقابت این حزب با طالبان بر روی‌کرد ایدیولوژیک و در محور اسلامی، چیزی جز انزوای این حزب را در پی نداشته است. طالبان با حرکات سنجیده شده و منظم، درپیام عیدانه‌ی خود، داد از پلورالیزم و نفی تمامیت‌خواهی می‌زند؛ اما حزب اسلامی بر طبل نفاق و قوم‌گرایی می‌کوبد. حالا برای رویارویی با اندیشه‌ی نفی و تمامیت‌خواهی،‌ تمامیت‌خواهی و نفی راه حل نیست. برای این که حکمت‌یار به آرزوهایش نرسد، دقیقاً بایستی مثل هزاره‌ها عمل کرد. هزاره‌هایی که در طی ده سال گذشته، بیش‌ترین هزینه را برای تحصیل پرداخته‌اند و کم‌ترین کمکی را برای تحصیل دریافت کرده‌اند. ترس حکمت‌یار از یک جامعه‌ی هزاره‌ی قدرت‌مند در حوزه‌ی سیاست و اقتصاد نیست؛ ترس حکمت‌یار از مسیری است که هزاره‌ها در پیش گرفته‌اند. ترک خشونت و پذیریش ارزش‌های جهان‌شمول و تلاش برای دانش و دانش‌مندی، چیزی است که هزاره‌ها آن را دنبال کرده است و حکمت‌یار هم از آن در هراس است. حکمت‌یار به‌خوبی می‌داند که اگر وضع موجود حفظ شود و هزاره‌ها هم‌چنان دنبال معرفت و دانش باشند، نه تنها که این روند تهدیدی علیه اوست، بلکه این تهدیدی علیه استفاده‌جویی‌های او و هم‌فکرانش از مردمان عقیدتی و بی‌سواد این کشور است.

تحصیل و معرفت و در نهایت آگاهی، چیزی را برای حکمت‌یار باقی نخواهد گذاشت. زدودن جهل، به معنای کُشتن حکمت‌یار است. حکمت‌یار با‌سواد نم‌ناک خود و درک افراطی از اسلام، بر گرده‌ی مردم و مسلمانان استوار است. آگاهی هزاره‌ها به معنای ترک گلبدین در جامعه‌ی هزاره است. افزایش سواد در درون هریکی از اقوام کشور، ‌تأثیر مستقیم بر سایر اقوام کشور نیز دارد. رویه‌ی هزاره‌ها و سایر اقوام درحوزه‌ی دانش و معرفت، منجر به زدودن زمینه‌های سرباز‌‌گیری برای حکمت‌یار می‌شود. آگاهی از دین و دانش، حکمت‌یار را در میدان معرکه و خشونت تنها خواهد گذاشت. پس حکمت‌یار نه از هزاره‌ها، بلکه از آگاهی مردم می‌ترسد. خطابه‌‌ی او به هزاره‌ها بیش‌تر ناشی از رُشد این قوم در این حوزه است.

پس برای مقابله با فکر حکمت‌یار، باید دامنه‌ی معرفت را گستراند. باید با دانش مسلح شد. آگاهی ما خواب حکمت‌یار را آشفته خواهد کرد. حکمت‌یار اگر امروز در فکر نسل‌کشی هزاره‌هاست، فردا علیه ازبک و تاجیک و سایر اقوام نسل‌کشی به راه خواهد انداخت. برای این که از نسل‌کشی و فکر نسل‌کشی جلوگیری کنیم، باید فکر ضد‌نسل‌کشی و هم‌دیگر‌پذیری را تقویت کرد. باید به انسان‌های این سرزمین برادری و انسانیت را تعریف کرد. باید به مؤمنان این سرزمین فهماند که حکمت‌یار، فکر تصفیه‌ی قومی زیر برقع اسلامی است.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *