یکی از کلمات معجزآسای فرهنگ ما که مردم فکر میکنند دشنام است و خود «آنها» آن را مدح میانگارند، کلمهی «جنگسالار» است. جنگسالار به کسی گفته میشود که شوق فراوانی برای در دادن جنگ دارد و برای آنکه آتش جنگ خاموش نشود، خودش همیشه در صحنه حاضر است و همچون نور چشم ما سروری و سالاری میکند. گفته میشود قرار است در دولت جدید روی جنبههای تکنیکی و فنی این عبارت کار شود و آن را وارد ردهبندیها و رتبههای کشوری کنند. این کار خوبی است؛ چون از آشفتگی میکاهد و آدم دقیقا میداند به چه کسی جنگسالار بگوید. من چند مورد دیگر را هم پیشنهاد میکنم که به گمان من، میتواند روند آزادی ما از اسارت واژهگان بیگانه را تسریع نماید:
وطنگسالار: این واژه را میتوان به جای کلمهی «رییس جمهور» به کار برد.
کلنگسالار: به مقامی گفته میشود که در وقت تأسیس ساختمانهای دولتی در سراسر کشور اولین کلنگ را به زمین میزند و خیلی خسته میشود.
دشمنگسالار: وزیر دفاع. البته این کلمه را تنها در دورههایی میتوان به کار برد که وزیر دفاع با برادران ناراضی واقعا همسویی نشان بدهد و رهبری آنان را بر عهده بگیرد.
سخنگسالار: به کسی گفته میشود که هر روز باید به رسانهها بگوید، «نه، نه، سوء تفاهم شده. جناب وطنگسالار عصبانی نشده بود و رییس دفتر خود را با لگد نمیزد، فقط میخواست به ایشان تکواندو یاد بدهد». فعلا سخنگسالار را سخنگوی ریاست جمهوری میخوانند.
چپنگسالار: مقامی است که رسالت اصلیاش انداختن چپن بر شانهی میهمانان خارجی و داخلی میباشد. این مقام فعلا اسم و رسم مشخصی ندارد که باعث انبوهی از سرافکندگی است.
مستهجنگسالار: کسی که به این نام مفتخر میشود، باید یکی از ادیبان و زبانشناسان بزرگ مملکت باشد که در پیدا کردن فحشهای ناموسی بدیع ید طولایی داشته باشد. وظیفهی او این است که هر وقت رییس جمهور عصبانی شد و دهانش کف کرد، فورا از دیپوی کلمات مستهجن خود به رییس جمهور مهمات برساند.
عنعنگسالار: مقام حفاظت از عنعنهی چندین هزارسالهی کشور. این مقام مخصوصا مکلف است که از ضمیمه شدن پوپک بر سر اِزاربند مردان سلحشور کشور اطمینان حاصل نماید.