چرا افغانستان دوباره به دست طالبان سقوط خواهد کرد؟

منبع:‌هافنگتن پست

نویسنده: ریان گریم

برگردان: حمید مهدوی

هفته گذشته، طالبان با آغاز از شهر شمالی قندوز، روند بازپس‌گیری افغانستان را آغاز کردند. حکومت‌های ایالات متحده و افغانستان از آن زمان تاکنون برای بازپس‌گیری آن جنگیده‌اند – جنگی که بمباردمان یک شفاخانه داکتران بدون مرز در روز شنبه را شامل بود که حد اقل دوازده کارمند، همراه با حداقل هفت مریض، را کشت.

طالبان از آن زمان [سازمان] استخبارات افغانستان را به دادن عمدی مختصات بیمارستان به ایالات متحده متهم کرده است. حتا احتمال این که چنین یک اتهام درست باشد – مدت زمان حمله طولانی نشان می‌دهد که اتفاق غیر معمولی رخ داد – به دلیلی اشاره دارد که افغانستان به سوی کنترل طالبان در حرکت است: حکومت به طور کامل فاسد است و ایالات متحده تمایلی به روی دست گرفتن اقدامات برای رسیدگی به این وضعیت ندارد. در حالی‌که یک تعداد انگشت شماری از رهبران ملکی و نظامی فساد را یک تهدید وجودی برای کشور تشخیص داده اند، این مشکل حل نشده باقی مانده است.

سارا چاییز، خبرنگار پیشین NPR، پس از پوشش حمله به افغانستان، تصمیم گرفت در کشور بماند و در تلاش برای موفقیت آن کمک کند. او در قندهار کار و باری را آغاز کرد و از سال 2001، احتمالا بیش از هر امریکایی دیگری زمان بیشتری را – بدون داشتن محافظ- صرف زندگی مستقیم با مردم افغانستان کرد. چایز سرانجام با نیروهای ائتلاف در این منطقه آغاز به کار کرد و درک عمیق‌اش [از اوضاع] را با آن‌ها شریک کرد: فساد سبب کاهش حمایت مردمی از حکومت می‌شد. او زیاد جلب توجه کرد و حتا برخی‌ها را به کیش خودش آورد؛ اما سرانجام حکومت ایالات متحده به مشوره او به صورت کامل توجه نکرد.

چایز تجربه خود را در کتاب پیش‌گام دزدان دولت نوشت؛ کتابی که پیش بینی می‌کند حکومت‌های فاسد به صورت مداوم هدف شورشیانی که حمایت عمومی را به دست می‌آورند، قرار خواهند گرفت. ارتش و پولیس افغانستان در قندوز، مانند ارتش عراق در موصل و سایر جاها در یک سال پیش، اندک اندک ناپدید خواهد شد.

حمایت یا حداقل عدم مخالفت مردم محل کلید موفقیت طالبان بوده است. در جریان چند سال گذشته، طالبان به تدریج در قندوز رخنه کرده و سرانجام ستیزه‌جویانش را در حومه‌های شهر جابه‌جا کردند. سپس، در کم‌تر از یک روز این شهر را تصرف کردند.

گزارش‌ها از منطقه نشان می‌دهند که حکومت افغانستان به دلیل فساد، [حمایت] مردمی را از دست داد. کاهش حمایت مردمی آغاز کار است: تصور کنید که شما یک غیرنظامی افغان هستید که به صورت عموم مخالف افراط‌گرایی طالبان هستید. با این حال، تقریبا برای انجام هر کاری – رفتن به کار یا برگشتن از کار، انتقال کالا، ثبت نام در مکتب، راه اندازی یک فعالیت اقتصادی – اغلب فردی از یک قوم دیگر از شما پول می‌گیرد. فکر خواهید کرد که طالبان، با تمام پرهیزگاری شان، حد اقل فاسد نخواهند بود. همان‌طور که هفته گذشته نیویارک تایمز گزارش داد:

در جریان چند سال گذشته باور به حکومت و جنگ سالارانی که متحدان حکومت بودند، اتحادی که هرگز قوی نبود، به سرعت کاهش یافته است. ملیشه‌ها و نیروهای پولیس محلی افغانستان که توسط نیروهای ویژه امریکایی نصب شده اند، اغلب پاسخ‌گو نبودند. آن‌ها از کشاورزان اخاذی کردند و مرتکب تجاوز و دزدی شدند. چون آن‌ها اسلحه و حمایت زورمندان محلی نزدیک به حکومت را با خود داشتند، از شکایت‌های مردمی چشم پوشی شد.

به طور مثال در خان آباد، ولسوالی‌ای در جنوب شرق شهر قندوز، باشندگان آن شکایت کردند که ملیشه‌های محلی در برخی حالات بدتر از طالبان اند؛ چون در حالی که طالبان صرف یک بار تقاضای پرداخت از خرمن را می‌کنند؛ اما اغلب بیش از ملیشه وجود دارد که هر کدام سهم خود را می‌خواهد.

به مرور زمان که روستاها به دست طالبان افتاد، حلقه [محاصره] در اطراف قندوز تنگ‌تر شد. سال گذشته، شهر خودش را در محاصره یافت که افسران پولیس در برابر سفر در یک موتری که نشان حکومتی داشت، مقاومت نشان می‌دادند. چون می‌ترسیدند که یک جنگ‌جوی طالب سوار بر موتورسایکل به موتر شان بمب مقناطیسی خواهد انداخت.

از آن زمان به بعد چایز به ایالات متحده برگشته است و به عنوان عضو ارشد «برنامه دموکراسی و حاکمیت قانون» در بنیاد کارنگی برای صلح بین المللی کار می‌کند. من از او چند سوالی را در مورد قندوز و آینده عراق پرسیدم و او گفت که این اولین باری نیست که [نیروهای ائتلاف] به طور تصادفی غیر نظامیان را در قندوز قتل عام کرده است؛ قتل عامی که پیامدهای ویران‌گر سیاسی دارد.

– از دید شما فساد و سقوط قندوز و مناطق اطراف آن،‌ چه ارتباط دارند؟

همانند تصرف بخش‌های بزرگ عراق توسط دولت اسلامی، موفقیت‌های طالبان در قندوز و اطراف آن تقریبا پیامد اجتناب ناپذیر حکومت داری فاسد است. این یک پدیده تازه نیست. در بهار سال 2009، زمانی که اولین بار قندوز را از نزدیک دیدم، والی آن به زمین خواری معروف بود. در کشور خشکی مثل افغانستان، که تقریبا به صورت کامل به کشاورزی، تولید میوه و امثال آن وابسته است، زمین به شکل باورنکردنی‌ای با ارزش است. سرقت زمین کسی، بدتر از کشتن اوست. ارتش آلمان مسئولیت این ولایت را برعهده داشت و ارزیابی رییس استخبارات آن این بود که «تمام افراد اطراف او فاسد اند». این قضیه مربوط شش و نیم سال قبل است و در این مدت هیچ چیزی تغییر نکرده است. نارضایتی‌هایی که در طول چندین سال ایجاد شده و نبود مرجع کمک مردم به افراط می‌کشاند. ما در این اواخر شاهد این امر در امریکا بوده‌ایم؛ از دیدن آن‌ها در افغانستان، حتا در اشکال مختلف، نباید تعجب کنیم.

و فساد در قندوز نه تنها باعث خشم شده است که برخی‌ها را تحریک می‌کند به گروه طالبان بپیوندند یا حد اقل در فعالیت‌های آن‌ها دخالت نکنند؛ بلکه شواهدی مبنی بر تبانی مقام‌های حکومتی و طالبان وجود دارد؛ مقام‌هایی که به آن‌ها مهمات و تجهیزات می‌فروشند و قاضی‌های فاسدی که به آن‌ها اجازه می‌دهند در زندان نباشند و غیره.

– آیا در نبود فساد در حکومت احتمال برگشت طالبان وجود داشت؟

فکر نمی‌کنم. طالبان ساحر نیستند. آن‌ها افغان هستند، مانند مردم قندوز. در صورتی که این مردم به حکومت شان مفتخر می‌بودند، طالبان را بیرون نگه می‌داشتند. اما چهار عامل تشدیدکننده وجود دارند که اوضاع را بدتر ساخته اند.

1. ابتکار عمل پولیس محلی افغانستان. احتمالا این ابتکار زاییده افکار جنرال دیوید پتریوس در مدل عراق است. این مفکوره که اولین بار در سال 2009 در افغانستان و چند سال بعد در قندوز عملی شد، از این قرار بود که ملیشه‌های محلی اندک آموزش داده شده و درجنگ علیه طالبان به کار گرفته شوند. تصور می‌شد که نیروهای ویژه ایالات متحده با آن‌ها کار خواهند کرد و بزرگان محلی بر آن‌ها نظارت خواهند داشت و بعید خواهد بود آن‌ها در برابر همسایگان به غارت‌گری بپردازند. من از همان آغاز مخالف این ابتکار عمل بودم و زمانی که با آیساف کار می‌کردم، به شدت علیه آن استدلال کردم. فکر نمی‌کردم راه حل نیروهای پولیس و ارتش که درست آموزش ندیده بودند و نظم نداشتند، ملیشه‌های محلی‌ای باشند که کم‌تر آموزش دیده و نظم دارند. مطمئنا، واحدهای پولیس محلی افغانستان به سرعت به معضلی برای همسایگان شان تبدیل شدند، از مردم اخاذی می‌کردند، حقوق بشر را نقض می‌کردند و از این قبیل. آن‌ها به زورمندان محلی وفادار بودند، نه بزرگان قریه و همان محیط پر هرج و مرج و خشونت آمیزی را ایجاد کردند که در وهله اول در سال 1994 منجر به ظهور طالبان شده بود. علاوه برآن، موجودیت پولیس محلی رسمی، به بهانه‌ای برای هر جنگ سالار محلی تبدیل شد تا ملیشه‌های شخصی خودش را پولیس محلی افغانستان بنامد.

2. اختلاف‌های قومی. چنین وضعیتی به خصوص در قندوز مشکل ساز بود، چون در قندوز، به عنوان یک بخشی از افغانستان، اختلاف‌های قومی عمیق است. این بدان معناست که هرفسادی را که والی مرتکب خواهد شد، برای قربانیانی که اعضای یک گروه قومی دیگر اند، دو برابر دردناک خواهد بود؛ چون به عین ترتیب در مورد پولیس محلی افغانستان که اکثرا اعضای آن را غیر پشتون‌ها تشکیل می‌دهند و طالبانی که عمدتا پشتون هستند. بنابراین، اندک اندک پشتون‌های محلی طالبان را به عنوان تنها مدافع شان در برابر آزار و اذیت این ملیشه‌ها دیدند. در تحقیقاتی که ما در «کارنگی» در کشورهای دیگر انجام داده‌ایم، شکاف‌های عمیق قومی را به عنوان یک عامل خطر اضافی دریافته‌ایم، که همراه با فساد، بحران‌های امنیتی را محتمل‌تر می‌سازد. سوریه، عراق و اوکراین این فرضیه را اثبات می‌کند.

3. هرج و مرج‌ها در سطح ملی. ایالات متحده امریکا، با تشخیص خودش، تصمیم گرفت که راه حل انتخابات سال گذشته‌ای که کاملا نافرجام ماند و در آن هردو نامزد پیشتاز هزاران رای را جعل کردند، وادار کردن آن‌ها به اداره مشترک یک حکومت دوسره «وحدت ملی» بود؛ حکومتی که هرچیزی است اما ملی و متحد نیست. اکنون افغانستان یک رییس جمهور و یک «رییس اجرائیه» دارد؛ اداره ای در قانون اساسی افغانستان وجود ندارد. نتیجه آن، فلج کامل بوده است. یک سال پس از انتخابات، هنوز وزیر دفاع وجود ندارد. می‌توانید ارتشی را تصور کنید که عملکرد درست داشته باشند، در حالی که یک «سرپرست» مسئول وزارت باشد؟

4. تاریخ طالبان جای دادن طالبان. قندوز آخرین سنگر طالبان در شمال در سال 2001 بود. صدها سرباز پاکستانی در میان طالبانی بودند که آن‌جا اسیر گرفته شدند و به آن‌ها اجازه داده شد دوباره به پاکستان برگردند.

– اگر وضع موجود ادامه یابد، آیا تصرف مناطق توسط طالبان ادامه خواهد یافت؟

دلیلی نمی‌بینم این‌طور نشود. الگویی وجود دارد که از تکرار آن تعجب نخواهم کرد. در جنوب، جایی که من زندگی کردم، اغلب اتفاق می‌افتاد که طالبان حملات دراماتیک می‌کردند، یک منطقه کلیدی را تصرف می‌کردند و به دنبال آن، حکومت یا آیساف آن منطقه را پس می‌گرفت. اما وقتی از نزدیک نظر می‌انداختی، می‌فهمیدی که طالبان در حقیقت یک «خروج استراتژیک» انجام داده اند. به این معنا که آن‌ها در برابر ضد حمله ناپدید شده بودند. این حالت معمولا در تابستان یا خزان اتفاق می‌افتاد. سپس، در جریان زمستان، آن‌ها در منطقه بر می‌گشتند، به ارعاب و قتل مردم آغاز می‌کردند. بنابراین، سال آینده آن‌ها در حقیقت تمام مناطقی را کنترل می‌کردند که برای مدت کوتاهی در نخستین حمله‌شان تصرف کرده بودند. هدف نخستین حمله نظامی دراماتیک فرستادن یک پیام به مردم محل بود. این کار، یک جنگ روانی بود.

– آیا این حالت قابل پیش بینی یا جلوگیری بود؟

اندکی پیش به یادداشت‌هایم از نخستین سفرم به قندوز با آیساف نظری انداختم؛ زمانی که قندوز به عنوان یک مشکل جدی امنیتی تبدیل می‌شد. آن روز 17 ماه می‌2009 بود. اما حکومت ایالات متحده تصمیم گرفت، تصمیمی که در سال 2011 نهایی شد، که به مسایل حکومت داری در افغانستان اولویت ندهد. هم‌چنین در مورد حمایت فعال حکومت پاکستان از طالبان و شورشیان حقانی، از این کشور چیزی نخواهد. وقتی این دو تصمیم اتخاذ شدند، جلوگیری از تصرف فعلی قندوز غیر ممکن شد. اما اگر یکی از این دو تصمیم به گونه دیگر اتخاد می‌شدند، این حالت کاملا قابل جلوگیری بود.

– ایالات متحده چطور می‌تواند پاسخ بگوید؟

این متن بدان معناست که تقریبا تمام تمرکز بحث ایالات متحده در مورد این که آیا نیروهای امریکایی بیشتری باید در افغانستان می‌ماندند، به صورت کامل بی ربط اند. البته، تعداد قریب به اتفاق سربازان امریکایی می‌توانست مانع پیشرفت افراط‌گرایان شوند. اما بدون رسیدگی به مسایل مهم حکومت داری، چنین درنگی تازمانی وجود خواهد داشت که نیروهای امریکایی حضور داشته باشد. پس پاسخ چیست … حفظ نیروهای امریکایی در این کشورها برای همیشه؟

از سوی دیگر، تا آن‌جایی که به افغانستان مربوط می‌شود، فکر می‌کنم روزنه فرصت اعمال نفوذ واقعی بر حکومت‌داری و فساد بسته شده است. بنابراین، نمی‌فهمم که ایالات متحده، در این مقطع، در افغانستان چه‌گونه پاسخ مفید خواهد داد. ما بیش از دهه [زمان/فرصت] داشتیم و یک لحظه مهم در تاریخ را هدر دادیم.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *