الجزیره/ بارنت روبین ترجمه: معصومه عرفانی
در تاریخ 25 مارچ 2015، رییسجمهور افغانستان اشرف غنی، به کنگرهی ایالات متحده گفت که افغانستان «خط مقدم» دربرابر «تهدید وحشتناک» خلافت خودخواندهی دولت اسلامی عراق و شام (داعش) است.
در ماه فبروری، سخنگوی پنتاگون اعلام کرد که داعش در افغانستان حضور ندارد و تنها احتمال میرود که «درحال تولد» باشد. اما در ماه اکتوبر، فرماندهی نیروهای آمریکایی در افغانستان، جنرال جان کمپبیل، گفت که این گروه از «درحال تولد» بودن به «ظهور عملیاتی» رسیده است. او گفت که داعش در دو منطقه از افغانستان حضور دارد: در ولایتهای هلمند و فراه در جنوب غربی و ولایت ننگرهار در شرق، در امتداد مرز با پاکستان.
هر دو فرمانده، در تلاش برای متقاعدکردن رییسجمور آمریکا، باراک اوباما، برای لغو تصمیماش مبنی بر خروج نیروها، نسبت به حضور داعش هشدار میدادند. قرار بود که تمام نیروهای ایالات متحده تا پایان سال 2016 از افغانستان خارج شوند و تنها تعداد کمی با هدف مأموریت آموزشی باقی بمانند. از اینرو، آنها انگیزههایی داشتند تا این تهدید را بزرگ جلوه بدهند، حتا اگر ارزیابیهای خودشان متفاوت بوده است.
اما این تهدید چقدر خطرناک است؟ در پاسخ، ما میتوانیم ایدئولوژی داعش، تواناییاش برای جذب نیرو، پایگاههای مالی، ظرفیت سازمانی و محیط عملیاتی این گروه را مورد تجزیه و تحلیل قرار بدهیم.
در یکی از جلساتی که میان طالبان و دیگر افغانها در ماه می 2015 در شهر دوحه برگزار شد، تمام شرکتکنندگان در این مسئله توافق داشتند که «دولت اسلامی (داعش) خودخوانده، با تمام سنتها و خواستههای مردم افغانستان بیگانه است».
با این حال، تعدادی چنین ارزیابی کردهاند که ممکن است بخشی از طالبان، به دلیل نارضایتی نسبت به رهبری فعلی یا دستیابی به منابع، به داعش بپیوندند.
ایدئولوژیهای متضاد
طالبان افغانستان (یا امارت اسلامی افغانستان) و داعش، اغلب بهعنوان سازمانهای جهادی در یک گروه قرار داده میشوند، اما ایدئولوژیهای آنها متمایز و حتا متضاد هستند.
داعش از نسخهای از جهاد حمایت میکند که برداشتی ستیزهجویانه از ایدئولوژی سیاسی اسلام معاصر و درپی برقراری مجدد خلافت اسلامی است: دولتی با صلاحیت و اقتدار بر تمام مسلمانها. همچنین آنها میخواهند نسخهای خشن از قوانین اسلامی را براساس تفسیر تحتالفظی از قرآن و احادیث و شیوههای پیامبر بهاجرا دربیاورند.
اما طالبان متعلق به مدرسهی اسلام حنفی دیوبندی هستند. آنها افغانستان را بهعنوان یک دولت-ملت پذیرفتهاند و درواقع تاریخ آن را با غرور بیان میکنند. طالبان بارها گفتهاند که جهاد آنها محدود به کشور خودشان است.
رهبر طالبان ملا اختر منصور نیز مانند ابوبکر البغدادی رهبر داعش، از عنوان «امیر المومنین» (رهبر مؤمنان) استفاده میکند. برای داعش، این عنوان نشانهای از اقتدار بر تمام مسلمانان (سنی) است (چراکه آنها شیعهها را مسلمان نمیدانند).
برای ملا منصور، و پیش از او ملا عمر، این عنوان نشانهی رهبری یک جهاد است. امیر افغانستان، دوست محمد خان، در سال 1836، زمانی که پشاور را از سیکها پس گرفت، همین عنوان را برای خود برگزیده بود. پادشاه مراکش و سلطان سوکوتو در نیجریه نیز بدون هیچ ادعایی برای اقتدار پان اسلامی، از این عنوان استفاده میکنند.
درحالحاضر، یکی از گروهها بهتازگی وابستگی خود به طالبان افغانستان را کنار گذشته و به بغدادی و داعش اعلام وفاداری کرده است: جنبش اسلامی ازبکستان، که ارتش پاکستان آن را از مناطق قبیلهایاش بیرون رانده و به سمت افغانستان فرستاد.
جنبش اسلامی ازبکستان، روایت طالبان از مرگ ملا عمر را زیر سوال برد و وفاداریاش را به داعش منتقل ساخت. هنوز هیچ نشانهای وجود ندارد که داعش تابعیت جنبش اسلامی ازبکستان را بهرسمیت شناخته باشد. براساس برخی از گزارشها، جنبش اسلامی ازبکستان، در جریان اشغال قندوز در سپتامبر 2015، علیرغم خصومتهای میان طالبان و داعش، درکنار طالبان مبارزه کرد.
تفاوتهای فرقهای
تفاوتهای ایدئولوژیکی و مذهبی، توانایی داعش برای جذب نیروها را، حتا ازمیان نیروهای ناراضی طالبان افغانستان نیز محدود کرده است. پس از آنکه در تاریخ 29 جولای سال جاری، افشا شد که ملا عمر درواقع در اپریل 2013 مرده بوده است، اختلافات بر سر جانشینی او تضادهای قابلتوجهی را برانگیخت. براساس گزارشها، هنوز هیچکدام از رهبران طالبان که انتخاب منصور را بهعنوان جانشین ملا عمر نپذیرفته بودند، بغدادی را بهعنوان امیر جایگزین در نظر نگرفتهاند.
باوجود تفاوتها، آنها توصیههای نامهی سرگشادهای که منصور در ماه جون به بغدادی نوشت را دنبال کرده و یک سازمان موازی بهوجود نیاوردهاند. در این نامه، بغدادی متهم شده بود که اختلافات میان مسلمانها را دامن زده و جهاد را با تلاش برای گسترش قدرت خود در داخل افغانستان تضعیف میکند.
شناختهشدهترین مورد استثنا در این قاعده که طالبان افغانستان به داعش نمیپیوندند، عبدالرئوف خادم، ثابت میکند که تفاوتهای فرقهای در این زمینه میتوانند تعیینکننده باشند. خادم، که داعش او را بهعنوان معاون امیر ولایت خراسان تعیین کرده بود و با حملهی هواپیمای بدون سرنشین در ماه جولای 2015 کشته شد، از طالبان افغانستان اخراج شده بود. زمانی که خادم در گوانتامو زندانی بود، موعظههای جهادی عربی همسلولیاش را پذیرفت.
تقریباً تمام رهبران باقیماندهی داعش در افغانستان، از اعضای سابق طالبان پاکستانی هستند.
یک ائتلاف چندپارچه
اعضای سابق طالبان پاکستان، تنها پایگاههای داعش در افغانستان را تحت تسلط دارند. این پایگاهها شامل هفت ولسوالی در ولایت ننگرهار در مجاورت مرز پاکستان هستند.
امیر داعش، رهبران این منطقه را بهعنوان مقامات خلافت بهرسمیت میشناسد. حافظ سعید، عضو سابق طالبان پاکستان از منطقهی اوراکزی، که داعش مرکزی در شهر رقهی سوریه او را بهعنوان امیر خراسان منصوب کرد، بالاترین مقام داعش در افغانستان است. چند نمایندهی عربیزبان ارسالشده توسط داعش مرکزی، به سعید کمک میکنند. همچنین، این نمایندگان با خود پول نقد آورده بودند. افغانهای محلی گزارش میدهند که داعش، نسبت به طالبان، پول بیشتری در اختیار دارد (دولت در این مناطق هیچگونه حضوری ندارد).
گمانهزنیهایی وجود دارد مبنی بر اینکه دلیل استقرار داعش در این منطقه آن است که بتواند ازطریق کنترل بر تجارت مواد مخدر، نیازهای مالیاش را تأمین کند. بااینحال، فتوای این گروه بر گردنزدن کسانی است که در صنعت مواد مخدر شرکت داشته باشند.
بیرحمیهای ویژه
داعش، وحشیگریهای خاص خود را به شرق افغانستان به ارمغان آورده است. در یک مورد، سعید 10 تن از بزرگان قوم اچین را که متهم به حمایت از طالبان بودند، با انفجار مواد مخدری که آنها را وادار کرده بود روی آن بنشینند، قتلعام کرد.
این حادثه آنقدر وحشیانه بود که معاون او، مولوی عبدالرحیم مسلمان دوست، یک زندانی سابق گوانتانامو، ارتباطش را با او قطع کرد. آن دو، همچنین در استراتژیها نیز تفاوت داشتند: مسلمان دوست، یک افغان و طالب سابق، میخواست با ارتش پاکستان مبارزه کند؛ درحالیکه سعید، یکی از اعضای سابق طالبان پاکستان، بر حملات نظامی برای تصرف ولایتهای لوگر و ننگرهار در افغانستان تاکید میکرد.
درحالحاضر، داعش به فضای کمی برای گسترش در افغانستان دسترسی دارد. اگرچه افغانستان هنوز در وضعیت جنگ داخلی باقی مانده است، تقریبا تمام قلمرو آن یا توسط طالبان و یا دولت کنترل میشود؛ هر دو دشمن داعش. داعش نمیتواند در افغانستان نیز مانند بخشهایی از عراق و سوریه یا لیبیا، بهعنوان تنها نیرویی که میتواند نظم را برگرداند، ظاهر شود.
ازطرفی، در افغانستان نارضایتی سیاسی تا آن حد وجود دارد که بهدنبال قهرمان باشند. داعش در سوریه و عراق، بهعنوان سازمانی که میتوانست سنیهای از لحاظ سیاسی به حاشیه راندهشدهی این کشورها را توانمند سازد، عرصهی حضور یافت. طالبان، فضای مخالفان مسلح در افغانستان را در کنترل داشته و همچنین از پناهگاه و پشتیبانی در پاکستان بهره میبرند.
بنابراین، نمیتوان برای داعش فرصتی را دید که به همان سرعت سوریه و عراق، در افغانستان نیز رشد کند. هرچند که بنبست کنونی ممکن است تغییر کند.
اما اگر بحرانها موجب انحلال دولت کابل یا رهبری طالبان شوند، اگر کابل کمکهای خارجی را که برای تأمین مخارج دفاعی دولت به آن نیاز دارد از دست بدهد، یا اگر طالبان پناهگاه خود در پاکستان را از دست بدهد و وادار شود تا بدون هیچگونه توافق سیاسی به افغانستان بازگردد، ممکن است که وحشیگریهای داعش یک مزیت برای این گروه باشد.
اگر چنین اتفاقی رخ بدهد، دولت افغانستان و حامیان بینالمللیاش، تنها خود را سرزنش خواهند کرد.