منبع: الجزیره/ داوود مرادیان +
ترجمه: حمید مهدوی
در 23 ماه فبروری، دیپلماتهای افغانستان، پاکستان، چین و ایالات متحده در چهارمین دور گفتوگوهایی که هدف آن آوردن آرامش در این سرزمین رنج دیده است، دیدار خواهند کرد. این روند چهارجانبه، آخرین تلاش در سفر طولانی و دشوار دستیابی به توافق صلح است. صلحجویی تقریباً به اندازه خود جنگ در افغانستان سابقه دارد.
مجمع عمومی سازمان ملل متحد در ماه جنوری 1980 خواهان یافتن یک راه حل سیاسی برای جنگ شد، که در جریان 36 سال گذشته هرگز پایان نیافته است. باوجودیکه در مورد ضرورت به یک افغانستان آرام توافق نظر گستردهای وجود دارد، اما پرسشهای اساسیای در مورد چگونگی یک توافق نهایی و آینده وجود دارد. خستگی ناشی از جنگ واشنگتن، ناچاری کابل، پروژههای کلان جغرافیایی-اقتصادی چین در منطقه و اعتماد بیش از حد جنرالهای پاکستان در قابلیت نظامی طالبان، این روند چهارجانبه را تحت الشعاع قرار داده است. دستیابی به اجماع برای یک توافق نهایی و برای اصولی که اساس این توافق را تشکیل میدهند، نیازهای کلیدی موفقیت است. به این منظور، قبل از توافق بر سر نقشه راه به منظور پایان دادن به جنگ، باید تلاشهای بیشتری در راستای دست یافتن به تفاهمی در مورد ماهیت جنگ افغانستان به خرج داده شود.
دیدگاههای واگرا
در حال حاضر پکن به جنگ افغانستان به دید یک جنگ معمولی داخلی مینگرد، موقفی که نزدیک به موقف صاحب نظران امریکایی و دیپلماتهای بریتانیایی است که جنگ افغانستان را یک جنگآوری قبیلهای میان افغانهای متمرد و سرکش میدانند. در عین حال، پاکستان این جنگ را بهخاطر حذف پشتونها از قدرت مقصر میداند، اعتراضی که هند به آن دامن زده است. حکومت افغانستان این جنگ را جنگ تحمیل شده توسط پاکستان توصیف میکند که به موجب آن طالبان فقیر، بیسواد و روستانشین توسط اسلامآباد کنترل و اداره میشوند.
افغانها نیز در مورد ماهیت طالبان دیدگاههای متفاوت دارند. در حالی که توافق نظر گستردهای در مورد نقش پاکستان در جنگ افغانستان وجود دارد، میزان استقلال و مسئولیت طالبان خیلی روشن نیست. در میان نخبههای سیاسی غیرپشتون، تعداد بسیار اندکی از آنها با طالبان احساس مشترک دارند، در حالی که تعداد قابل توجهی از نخبگان سیاسی پشتون مقیم کابل با آنها ابراز همدردی کردهاند، [کار طالبان] را توجیه کرده یا خاموشی اختیار کردهاند. توصیف مورد علاقه حامد کرزی از طالبان، «برادران ناراضی» است. جانشین او به آنها به دید «مخالفان سیاسی»اش مینگرد.
مدافعان طالبان با عنوان «طالبان نکتایی پوش» به تمسخر گرفته شدهاند و در حالی که جامعه مدنی رو به رشد و نهادهای دموکراتیک افغانستان از طالبان نفرت دارند، تعداد زیادی از روحانیون، به استثنای تعداد اندکی چون سیاف، سکوت کردهاند. برای ناظرانی که آگاهی بیشتر دارند، جنگ افغانستان ترکیبی از عوامل داخلی (دو قطبی شدن نخبهها، نهادهای دولتی ضعیف و اقتصاد مواد مخدر/جنگ) و عوامل خارجی (رقابتهای جیواستراتژیک قدرتهای منطقهای/بزرگ، هدف هژمونیک پاکستان و ظهور جنبشهای اسلامگرا) دارد.
بنابراین، برای دستیابی به یک توافق پایدار باید به این عوامل داخلی و خارجی رسیدگی شود. راه حلهای کوتاه مدت صرف جنگ افغانستان را به درازا خواهد کشاند.
پذیرفتن «سیاست دموکراتیک» تنها پاسخ قطبی شدن نخبهها است. باید نه خشونت و نه «استحقاق قومی» بهعنوان مسیری به سوی قدرت سیاسی توجیه شود. برخلاف لابیگران غربیاش، اشرف غنی از گناه اصلیاش که ناکامی در برنده شدن یک قیمومیت دموکراتیک به لطف دستکاری روند انتخاباتی توسط کرزی بود، پیوسته رنج میبرد.
اصلاحات انتخاباتی و رام کردن انگیزههای قومی و استبدادی غنی، میتواند تا حدودی او را نجات بدهد. هشدار اخیر جیمز کلپر، رییس استخبارات ملی ایالات متحده، در مورد «سقوط سیاسی در سال 2016» در افغانستان، بار دیگر به ثبات سیاسی نظر به هرگونه روند شتابزده صلح اولویت بیشتری داد. باوجود تلاشها برای ایجاد یک هویت جدید سیاسی و فضای سیاسی برای طالبان و مشروعیت دادن به آن، این گروه بخش جدایی ناپذیری از جنبشهای تندرو اسلامگرا باقی مانده است و با قانون اساسی و سیاست دموکراتیک ناسازگار است. هر تعریفی از تروریسم، برای این گروه صدق میکند.
چالشهای فوری
استراتژی پاکستان در قبال طالبان این است که این گروه را به یک گروه سیاسی و نظامی تبدیل کند، بهطوری که مانند حزب الله لبنان، بر تعدادی از ولایتهای افغانستان کنترل کامل داشته باشند. این، به معنای تجزیه باالفعل افغانستان خواهد بود.
ظاهراً واشنگتن و پکن، تا زمانی که منافع اصلی جیواستراتژیک و جیواکونومیک این کشورها تامین شود، با چنین حالتی راحت هستند. با این حال، تنها راه پایدار برای قدرت سیاسی طالبان، همراه با دیگر گروههای سیاسی افغانستان، باید سیاست دموکراتیک و کثرتگرایی باشد.
با این حال، ظهور آخرین نسل گروههای تندرو اسلامگرایی بهنام داعش در منطقه و مرگ ملا عمر، رهبر عوام فریب طالبان، طالبان را از یک گروه نظامی منسجم و ایدیولوژیک به جناحهای ستیزهجوی چند پارچه تبدیل میکند. حملات تروریستی بیپایان در پاکستان و پیشبینی رییس جمهور باراک اوباما مبنی بر بیثباتی فزاینده در افغانستان در سالهای آینده، باید نهادهای نظامی پاکستان را متوجه خطرات بازی با گروههای تندرو بسازد. سیاست بیثباتی کنترل شده در افغانستان، صرف روند فلج کننده طالبانی ساختن پاکستان را تسریع خواهد کرد. علاوه بر آن، ابتکار عمل «یک کمربند، یک جاده» پاکستان صرف در یک محیط صلح آمیز تحقق خواهد یافت. همچنین میتوان امیدوار بود که واشنگتن از درس ناگواری که جنگ با برنامهریزی، از طریق معیارهای بروکرواتیک و چرخه انتخاباتی واشنگتن پایان نمییابد، آموخته باشد. خستگی ناشی از جنگ افغانستان، همراه با ترس از یک گسترش مشابه [جنگ] به شرق میانه، نیروی لازم برای اقدام جدی در دستیابی به یک توافق صلح پایدار را تامین میکند. همانطور که جنگهای زیاد دیگر نشان دادهاند، صلح بادوام صرف از موقف زور تامین میشود نه از ناچاری.