رحمتالله ارشاد
تصاویری از بازدید رییسجمهور غنی از یک نمایشگاه نقاشی منتشر شد. در یکی از این تصاویر، اشرف غنی در حال تماشای نقاشی خودش است. دیدن این عکس این پرسش را مطرح میکند که «رییسجمهور افغانستان» را چگونه نقاشی کنیم؟
پاسخ این سوال بیگمان بسیار متناقض است. کشوری که از زمان نامگذاریاش در حدود 300 سال قبل تاکنون کمتر کشوری به اندازهی آن شاهد درگیری و جنگ بر سر قدرت بوده است، تصویر هر حاکمی متناقض و غیرقابل توافق است. سه قرن درگیری و نزاع در پی رقابتهای داخلی برسر کسب قدرت و مداخلهی قدرتهای خارجی، مشترکات معدودی میان باشندگان این سرزمین بر جا گذاشته است. اما این رقابتها و جنگها از نامها، نشانها و اصطلاحات متعدد، تعارض لاینحلی میان افغانها بر جا گذاشته است.
این تعارض در طول تاریخ افغانستان جریان داشته و اکنون از تعارض موجود برسر اینکه رییسجمهور را چگونه نقاشی کنیم، بهدلیل تعلقات قومی، زبانی، قبیلهیی، سیاسی، فرهنگی، معرفتی، نسلی و غربی و شرقی؛ شاید بتوان به تعداد سالهای عمر اشرف غنی او را در قابهای متفاوت نقاشی کرد.
این تعارض قضاوت را دشوار میکند که حتا بتوانی در میان نقشهایی که مردم افغانستان از اشرف غنی میکشند، نقش غالب و تصویر قابل قبول برای اکثریت را تشخیص داد.
در اولین نقاشی اشرف غنی مردی است بهشدت نفرتانگیز و فاشیست. این نفرت حتا قبل از ریاستجمهوری او شکل میگیرد. زمانی که در یک مناظرهی تلویزیونی حرفی را در مورد زندانیان در زندانهای افغانستان بهمیان آورد، بازتاب حرفش در افکار عمومی از او مردی را ترسیم کرد که از عدم تناسب حضور اقوام افغانستان در زندانها سخن گفته است. اینگونه در فضای رقابتهای انتخاباتی و در میان جبههگیریهای قومی اشرف غنی نامزدی شد که افکار قومگرایانه او را به یکی از پنهانترین و شاید قابل توافقترین( جایی که بهزعم بسیاری از افغانها مجرمان است و مهم نیست قومیتشان چیست) هدایت کرد و او برای اولینبار در تاریخ افغانستان سهمیهبندی و تناسب قومی را در آنجا به زبان آورد.
پس از دوران رقابتهای انتخاباتی، رسوایی بزرگی در انتخابات ریاستجمهوری و افشاشدن مکالمات مسئولان نهادهای انتخاباتی و کلمات رمزی مانند «گوسفند»، او را به مقامی رساند که بخشی از مردم افغانستان در طول تمدن بشری آدم نفرتانگیزتر از اشرف غنی سراغ نداشتند. در این قاب نقش اشرف غنی در نهایت مردی است که رأی میلیونها شهروند را دزدیده و بهدلیل تعلق قومیاش و به کمک یک سلسله برنامهریزیهای تقلبی و رمزی بهنام گوسفند بر منصب قدرت در کرسی ریاستجمهوری در ارگ تکیه زده است.
تصور کنید شهروندانی را که برای دموکراسی و در پی استعمال حق سیاسیشان پای صندوقها بروند و نهایتش از رسانهها مکالماتی را بشنوند که مسئولان اجرایی انتخابات بهجای رأی، علف بگویند و بهجای شهروند، گوسفند و اینگونه مردی که بهزعم رأیدهندهها باور به حضور متناسب اقوام حتا در زندانها دارد به قدرت برسد، قطعاً نفرتانگیز است.
نقش دوم اما یک «بابا» است، بابایی که پس از تقریباً سه قرن یکبار دیگر ظهور کرده است. در این قاب اشرف غنی درست در کنار احمدشاه بابا که بانی افغانستان است، قرار میگیرد. در میان جنگهای داخلی و مداخلات ویرانگر خارجی، امیدواری به ظهور بابای دیگر که بسیاری از افغانها هفت جنگ او برای فتح هند را درکتابهای مکتب خواندهاند، یکی از ایدهآلترین و قابل احترامترین بشر دنیاست.
این تصویر از غنی زمانی شکل میگیرد که او مکرراً به 34 ولایت افغانستان سفر میکند و کارش بلند و پایین کردن پرچمهاست. انتقال مسئولیتهای امنیتی از نظامیان خارجی به نیروهای امنیتی افغانستان در روستاها و ولایاتی که تقریباً یک دهه را در نزاع داخلی و خارجی برسر قدرت سپری کردهاند، با توجه به روحیهی استقلالطلبی و میهنپرستی در این مناطق، لحظات دوستداشتنی و بهیادماندنی است. و مردی که قهرمان این بازی ظاهراً استقلالطلبانه و میهندوستانه است، اشرف غنی رییسجمهور فعلی افغانستان است که احتمالاً هنگام پایین کردن پرچم نیروهای آیساف و بلند کردن پرچم سه رنگ افغانستان صدها بار یادی از احمدشاه و عبدالرحمان و امانالله خان کرده و با چیغ متعارفش گفته است: ژوندی د وی افغانستان.
بهدنبال آن در این نقاشی اشرف غنی مردی است مدیر در بانک جهانی، متفکری است دارای مقام دوم در جهان، خدمتگزاری است با کار سهساله و بدون معاش، دکتوری است با دانایی بینظیر، فردی است، پشتونتر از هر پشتونی، غلزایی است که بر حاکمیت بسیار طولانی درانیها پایان میگذارد؛ مردی است که منازعهی کوچی و دهنشین در بهسود را حل میکند. رییسجمهوری است که زندان سیاسی در مناطق مرکزی را با جاده و برق فرو میریزاند و مردی است که یک میلیون شغل ایجاد میکند.
در ادامه، اشرف غنی در این قاب، اماناللهگرایی است که با نیروهای جوان دست جنگسالاران را از قدرت کوتاه میکند و یکی پی دیگر رهبران قومی و سنتی را منزوی و فاقد قدرت میسازد.
اما بهزعم نقاشان تصویر اول، اشرف غنی رییسجمهوری است که هر اقدامش تلاشی است برای انحصار قدرت در دست یک گروه قومی و قبیلهیی. در این تصویر کمین دوستم، قضیهی ایشچی، مرگ معترضان جنبش تبسم، انتحاری در میدان دهمزنگ، گوش بریدهی یک وکیل شورای ولایتی در بلخ، حملهی نیروهای امنیتی به جنبش رستاخیز؛ همه برنامههایی است که از ارگِ تحت رهبری غنی تحت مدیریت میرود و روزگار بیسامان و دسترخوان بینان مردم همه ناشی از حضور مردی است که نامش اشرف غنی است و نقاشیاش: مانند چیغهای تلویزیونی و خندههای طولانی، بدآیند و نفرتانگیز.
در نقاشی دیگر اشرف غنی رییسجمهوری است، عالی و سزاوار ستایش. آنگونه که در آخرین سفر اشرف غنی به واشنگتن فرید ذکریا از او ستایش و تشکری کرد، اشرف غنی یگانه رییسجمهور برحال دنیاست که در کنار کارهای خوب برای افغانستان، دانش قابل ستایشی نیز دارد. مردی با گذشتهی مدیریتی تحسینبرانگیز در بانک جهانی، مقامی بدون فساد د در افغانستان پس از بن، رییسجمهور یکی از فاسدترین کشورهای دنیا که با اقدامات هوشمندانهاش در تازهترین ردهبندی سنجش فساد نام کشورش را دو شماره پایینتر آورده، چندین میلیارد افغانی ذخیره کرده و میلیاردها دالر را برای کمک به افغانستان تضمین کرده است. در این نقاشی اشرف غنی شریکی است صددرصد قابل اعتماد و چهرهیی است دلپسند و دلسوز برای افغانستان.
نقاشی دیگر اما دوباره خاینی را بازنمایی میکند که از امضای توافقنامهی امنیتی با امریکا آغاز شده است. مردی که امضا کرده است دستکم 9 پایگاه نظامی در خاک افغانستان با حاکمیت قانون امریکا فعال باشد و برای سالهای نامعلومی حضور امریکا در افغانستان را قانونمند کرده است. این تصویر که بهزعم ریاستجمهوری حداقل 20 گروه نقاش آن است، از اشرف غنی خائنی میسازد که قهرمان اشغال افغانستان است و باید تا ابد علیه این نقش جهاد کرد.
نقش دیگر، مرد نحیفی است که 16 ساعت در شبانه-روز کار میکند. صبح وقت برمیخیزد، شام ناوقت به خواب میرود. در این نقش اشرف غنی رییسجمهوری است کمجُسه، نحیف، لاغر؛ اما جدی، دلسوز، پرکار، مدیر، کتابخوان و انگلیسیدان و سیاستورز. در این نقش غنی مردی است که پایهی برق نصب میکند، جاده قیر میکند، آسیای مرکزی را به جنوبی وصل میکند، از پایپلاین گاز و انتقال برق یک میلیارد دالر برای افغانستان درآمد کسب میکند، در دل کوهها شاهراه حلقوی آباد میکند، از ورود آب افغانستان به ایران جلوگیری میکند، بند میسازد و برق میدهد، مترو میسازد، شهرک، شهر، کوچه، خانه. در این تصویر اشرف غنی ظهور مجدد امانالله است، احیای برنامههای داوودخان، بازسازی قصردارالامان، احیای راه ابریشم، خطآهن آقینه و راه قطاررو تا سنکیانگ چین. در این نقش اشرف غنی قهرمان کاهش وابستگی ترانزیتی و تجاری افغانستان به پاکستان است و نقطهی وصلی به آسیای میانه و قراردادهای تجاری سودآور با ازبکستان و ترکمنستان. در این نقش اشرف غنی رییسجمهور قابل احترام و مدیری است که لابیهایش پاکستان را زمینگیرکرده و طرحهایش در امریکا آوازه برپا کرده. و رییسجمهورغنی مردی است که دارد دولت افغانستان را مدرن، الکترونیکی و استخدامها را رقابتی، ولسوالها و معینها را انتخابی و تمام تعیینات را قانونی و نهادهای نظامی را ملکی میسازد. اشرف غنی در این نقاشی مبارزی است در میدان جنگ با 20 گروه تروریستی فعال، رقابتهای منطقهیی، بازیهای جهانی و رقابتهای سیاسی داخلی. در این قاب و در این نقش اشرف غنی، رییسجمهوری است: دانا، پرکار، نامش در تاریخ میماند و 16 ساعت در شبانه-روز کار میکند.
پاسخ دادن به این سوال که رییسجمهور افغانستان را چگونه نقاشی کنیم، بهلحاظ فردی آسان است. هر شهروندی از او یک تصویر دارد. اما هیچ تصویر قابل توافقی از اشرف غنی رییسجمهور افغانستان نمیتوان کشید. بر سر کشیدن تصویر اشرف غنی در افغانستان امروز، بیشتر از هرکسی تعارض وجود دارد. نقاشی اشرف غنی از جایگاهی که شهروند افغانستان در آن قرار دارد فرق میکند. از تصویری که رولاغنی از او میکشد، تا تصویری که سخنگویان، کارمندان ارگ، شورای امنیت، ادارهی امور، وزات خارجه، ریاست اجراییه، کرزی، محقق، عبدالله، محمدخان، دوستم، عطامحمد نور، طالبان، گلبدین حکمتیار، ایشچی، تبسم، سالم ایزدیار، والیان، وزرا، وکیلان، سربازان، پولیس، تجاران، دکانداران، کراچیداران، دستفروشان، گدایان، روزنامهنگاران، زنان، مردان، جوانان، پیران، پشتون، هزاره، تاجیک، ازبیک، ایماق، پشهیی، شیعیان، سنیها، روشنفکران، ملایان، دولتیها، غیردولتیها، جریانهای سیاسی، مخالفان نظامی، ایران، پاکستان، چین، روسیه، ازبکستان، امریکاییان، اروپایان و تکتک شهروندان افغانستان؛ همه متضاد اند و متعارض.
این تعارض در مورد هر فردی که رییسجمهور افغانستان باشد، با درصدی بالا وجود خواهد داشت. این جامعه متعارض است، چون تعارض در دایرهی منافع شکل میگیرد و قدرت ذاتاً تعارضآور است.
نقاشی رییسجمهور افغانستان بیش از هر چیزی محصولی از منافع آدمهاست. اشرف غنی نه سیاه است، نه سفید؛ نقش او ترکیبی از رنگهای موجود در افغانستان است روی یک صفحهی بیانتها. مانند هر آسمانی که از پایین آبی است، و یا هر شبی که در کلیت سیاه، نمیشود نقاشی قابل توافقی از رییسجمهور افغانستان کشید. اینجا سرزمین رقابتهای نفرتانگیز و قضاوتهای یکجانبه است.
آنگونه که تمام خوانندهها با تمام این یادداشت موافق نیستند، در مورد نقاشی از اشرف غنی نیز شاید تنها روی یک موضوع توافق وجود داشته باشد؛ نام رییسجمهور: اشرف غنی.