پس از نزدیک به یک ماه از شروع مذاکرات موسوم به گفتوگوهای بینالافغانی در دوحه، نتایج ملموسی از این گفتوگوها بهدست نیامده است. این در حالی است که هر دو گروه به آینده این گفتوگوها امیدوارند و بر ادامه گفتوگو تأکید میکنند. با این وجود در میدان نبرد داستان کمی متفاوت است. در پی حملات سهمگین گروه طالبان بر بخشهایی از ولایت هلمند، هیأت معاونت سازمان ملل متحد در افغانستان (یوناما) بار دیگر خواهان توقف «فوری» خشونت در کشور شده است. سید محمد رامین، رییس مهاجرین هلمند میگوید پنجهزار و ۶۰۰ خانواده در لشکرگاه و بقیه در ولسوالیهای ناوه و گرشک بیجا شدهاند و بنا بر تخمین او حدود سههزار خانواده هم احتمالا در مناطق تحت کنترل طالبان بیجا شدهاند.
آنچه که مشخص است زیستن در میانه جنگ و صلح امر دشواری است. امری که هزینهی آن را مردم عادی، اقتصاد، امنیت و روند توسعه جامعه، پرداخت میکند. با این حال در دل چنین وضعیتی، چشم بسیاری در داخل و خارج از افغانستان به نتایج گفتوگوهای دوحه برای پایان بخشیدن به یکی از طولانیترین منازعات معاصر بشری دوخته شده است. منازعاتی که صدای بنبست آن در هلمند، کابل و … بهخوبی شنیده میشود.
در سال ۲۰۱۶ یک رخداد مهم در صلح جهانی به وقع پیوست. رخدادی که به یکی از طولانیترین منازعات تاریخ بشری معاصر جهان پایان داد. پس از چهار سال مذاکره نفسگیر، سرانجام میان دولت کلمبیا و شورشیان فارک، توافقی شد که به بیش از ۵۰ سال جنگ و خشونت در کلمبیا پایان داد. هرچند مدل و معیار واحدی برای مذاکره و گفتوگوی صلح وجود ندارد، اما تجزیه و تحلیل تجربهها و اندوختههای سایر کشورها میتواند راهگشای گفتوگوهای صلح افغانستان باشد. آتشبس، محور قراردادن قربانیان جنگ، وجود اراده سیاسی برای ختم جنگ و … مواردی است که میتوان از کلمبیا آموخت.
توافق جامع بین دولت کلمبیا و گروه فارک به یکی از مشهورترین نمونههای گفتوگوهای صلح در دهه اخیر است. از چگونگی رسیدگی به دلایل اصلی خشونت تا رسیدن به یک روند صلح پایدار و توافق سیاسی، درسهایی است که افغانستان میتواند از کلمبیا بیاموزد. با اینکه ماهیت جنگ و بهتبع آن میکانیزمهای صلح در کلمبیا و افغانستان از بسیاری جهات متفاوت است، اما توافق صلح کلمبیا میتواند درسهایی برای افغانستان داشته باشد.
سفارت افغانستان مقیم واشنگتن در همکاری با انستیتوت صلح ایالات متحده روز پنجشنبه گذشته نشست آنلاینی را زیر عنوان «درسهای برای افغانستان از روند صلح کلمبیا» میزبانی کرد و در آن تجربههای صلح کلمبیا مورد بحث و بررسی شد. تجربههایی که یقینا اگر مورد مطالعه قرار گیرند به روند صلح افغانستان کمک خواهد کرد:
شباهتهای ماهیت منازعه کلمبیا و افغانستان
کلمبیا و افغانستان با وجود تفاوتهای بسیار از چشمانداز پیشینهی جنگ و شرایط سیاسی، با هم شباهتهای نیز دارند که زمینهی مقایسه این دو کشور را فراهم میکند؛ هردو کشور چند دهه درگیر شورش بودهاند، قربانی بیشمار دادهاند و جنگشان عوامل تکبعدی نداشته است. بنابراین برای رسیدن به توافقی پایدار هردو طرف میز مذاکره در دوحه میتوانند از تجربههای توافقنامه صلح کلمبیا درسهایی بیاموزند که میتواند راهگشای بنبست های احتمالی باشد.
گفتوگو با محوریت قربانیان جنگ
سرخیو خارامیلو، مشاور ارشد انستیتوت صلح اروپا و کمیساریای عالی سابق صلح کلمبیا، یکی از سخنران این نشست معتقد است که گفتوگوهای صلح بدون درنظرداشت خواست قربانیان جنگ پایدار نخواهد بود. به گفتهی آقای خارامیلو جنگ در هردو جامعه افغانستان و کلمبیا رقم قابل توجهی قربانی داشته که این تعداد در کلمبیا هشت میلیون نفر بوده است. این در حالی است که تعداد تلفات غیرنظامیان در افغانستان از سال ۲۰۱۰ تا کنون بیش از صد هزار نفر بوده است.
به باور وی اگر قرار باشد صدای قربانیان جنگ ناشنیده بماند و مرتکبین جنگ مسئولیت اعمالشان را نپذیرند، پیامد گفتوگوها پایدار نخواهد بود: «آنچه ما آموختیم، این بود که باید صدای قربانیان جنگ را داشته باشیم. نهتنها صدای قربانیان باید اهمیت داشته باشد، بلکه مرتکبین جنگ باید به مسئولیتشان در جنگ، اعتراف کنند. چیزی که از گفتوگوها بیرون میآید، ممکن است برای شماری خوشایند نباشد، اما این تنها راه برای مصالحه است.»
به گفته آقای خارامیلو هر جامعهی پس از توافقنامهی صلح، برای مدتها بعد از جنگ، بار و زخم روانی جنگ را به دوش میکشد و نیاز است که قربانیان در مرکز آنچه برای صلح انجام میشود، مورد توجه قرار گیرند.
کمیساریای عالی سابق صلح کلمبیا با اشاره به تفاوتهای تاریخی و اقتصادی بین افغانستان و کلمبیا، گفت که هنوز کلمبیا درسهای زیادی دارد که روند صلح افغانستان میتواند از آن بیاموزد، چون کلمبیا نیز به وقتش از کشورهای دیگر آموخته است: «درست است که فرصت گفتوگوی صلح دوحه از توافقنامه میان ایالات متحده و طالبان بهوجود آمده است و لزوما نمیتواند بهترین توافقنامه باشد اما اینکه نمایندههای حکومت افغانستان و طالبان در دوحه رو در روی هم نشستهاند و گفتوگوی جدی دارند، بیانگر این است که پیامد مثبت در راه است. پیام اصلی کلمبیا برای افغانستان این است که این گفتوگوها میتواند نتیجهی قانعکننده داشته باشد. اگر هردو طرف محتاطانه آمادگی بگیرند و سخت کار کنند، میتوانند عوامل هردو طرف گفتوگو را متحد کنند.»
کاهش خشونت
رویا رحمانی، سفیر جمهوری اسلامی افغانستان در ایالات متحده که در جمع سخنرانان قرار داشت، گفت کاهش خشونت میتواند بهترین درسی باشد که افغانستان از کلمبیا بیاموزد.
بر بنیاد سخنان خانم رحمانی پس از امضای توافقنامه میان ایالات متحده و طالبان سطح خشونتها هنوز بسیار بالاست. در چند روز گذشته در ولایت هلمند ۳۰۰ خانواده بهدلیل جنگ مجبور به ترک خانههایشان شدهاند و ۱۰ هزار زن، مرد و اطفال که به آنان گفته شده است گفتوگوهای صلح در دوحه جریان دارد، مجبور شدهاند از خانه و محل زیستشان فرار کنند: «این ۱۰ هزار انسان که فکر میکردند پس از توافقنامه ایالات متحده و طالبان، در کلانشهرها مصون خواهند بود، بیجا شدهاند و صدها انسان دیگر نیز زخمی شده و یا جانهایشان را از دست دادهاند.»
به باور خانم رحمانی کشتهشدن بیش از ۱۲ هزار افغان فقط پس از توافقنامه فبروری ایالات متحده و طالبان، اندوهبار است؛ حالا اینکه عبور از فرهنگ جنگ به صلح نیازمند التفات بسیار، درک متقابل، همدلی و خواستهای مشترک برای منفعت جمعی است: «برای صلح نیاز است با هم کار کنیم و ما میتوانیم. کشورهایی مانند کلمبیا بارها به ما نشان دادهاند که هیچ وضعیتی نیست که جایگاهی برای امید نداشته باشد.»
حقوق اقلیتها
در نظر داشتن حقوق اقلیتها یکی دیگر از درسهایی است که افغانستان میتواند از کلمبیا بیاموزد. هومبرتو دلا کال، مذاکرهکننده ارشد دولت کلمبیا و معاون پیشین رییسجمهور این کشور که در این برنامه حضور داشت، با شریککردن تجربههای خود گفت که در توافقنامهی صلح کلمبیا، مکانیزمهای تعریفشدهای برای حقوق اقلیتهای سنجیده شد. وی همچنان یادآور شد که گفتوگوهای صلح کلمبیا در ابتدا متمرکز به قربانیان جنگ بود و سپس رویکردش به عدالت اجتماعی مانند برگرداندن زمینها به مردم و خانوادهها، تغییر کرد.
آنگونه که آقای دلاکال میگوید توجه ویژه به مناطق آسیبدیده و در نظرگرفتن حقوق زنان قربانی خشونت و منازعه یکی از دلایلی بوده که سبب پایداری توافقنامه شده است.
اعتمادسازی
ساندرا رامیرز، سناتور کنونی و یکی از نمایندهگان پیشین گروه فارک در گفتوگوهای صلح کلمبیا که از سالها جنگیدن در برابر حکومت کلمبیا سخن میگفت، یادآور شد که برای پایان جنگ و رسیدن به صلح، نیاز است که بین دو طرف درگیر جنگ، اعتمادسازی شود.
آنگونه که خانم رامیرز اشاره کرد، افغانستان و کلمبیا با تمام تفاوتها، تنها چالش مشترکی که داشتهاند، جنگ است و برای این چالش مشترک باید از راه حل مشترک استفاده کنند. این راه حل مشترک گفتوگوهای صلح است. همانگونه که کلمبیا بعد از یک جنگ بسیار خشن با گفتوگو به صلح رسید، افغانستان نیز میتواند به صلح برسد.
این سناتور کلمبیایی میگوید حمایتکنندگان بیرونی که بهعنوان تسهیلکنندههای گفتوگوها در روند مذاکرات حضور داشتند، سبب ایجاد اعتماد بین دو طرف شدند: «ما همیشه از سوی کشورهای تسهیلکننده چون ناروی، کوبا و ونزویلا حمایت میشدیم. حمایت کشورهای تسهیلکننده، کمک بنیادی بود که سبب اعتمادسازی بین دو طرف شد.»
براساس گفتههای خانم رامیرز، گفتوگوهای هاوانا با آنکه قربانیان جنگ را در مرکزیت قرار داد و سپس گذار به صلح بسیار طبیعی بود اما برای صلحسازی، موافقتنامهی صلح هاوانا پایان کار نبود، بلکه آغاز یک روند بسیار زمانبر بود که هنوز هم در حال گذار است و اکثر مردم کلمبیا نیز زیرمجموعهی این روند است و تکمیلکردن مسئولیتها سبب اعتمادسازی و سپس ایجاد صلح پایدار میشود.
همینطور سفیر کشور در ایالات متحده نیز به اهمیت اعتمادسازی اشاره کرده و با طرح این پرسش که چرا بهجای آمادهکردن یک محیط فرسوده که باید برای شکوفایی صلح آماده شود، جنگ هر روز تشدید میشود، خود پاسخ داد که قدرتطلبی در جریان گفتوگوهای صلح عادی است و تشدید جنگ و افزایش خشونت تنها فرصت برای امتیازگیری بیشتر در صفوف جنگ است، اما سبب میشود که اعتماد، بخشندگی و در نهایت صلح به دشواری ایجاد شود.
نقش میانجی یا تسهیلکننده روند
داگ نیلندر، مدیر بخش صلح و سازش وزارت امور خارجه ناروی و فرستاده سابق این کشور به کلمبیا که از تجربهی فردی بهعنوان تسهیلکنندهی گفتوگوهای هاوانا صحبت میکرد، گفت نهتنها مالکیت نتیجه گفتوگو برای هردو طرف مهم بود، بلکه وجود میانجی سوم با فلسفه مرکز صلح و سازش ناروی در تطابق نبود.
طوریکه آقای نیلندر وضاحت میداد، در گفتوگوهای صلح کلمبیا، مالکیت گفتوگو با دو طرف حکومت کلمبیا و فارک بود و هردو طرف در ابتدا میانجی سومی نمیخواستند، اما نیاز به تسهیلکنندههای دیگر احساس میشد که کوبا و ناروی این نقش را ایفا کردند: «فرستادههای کوبا و ناروی روند گفتوگو را همهروزه منظم تعقیب میکردند، درحالیکه برای مدت پنج سال در یک اتاق با دو طرف گفتوگوها مینشستند.»
به باور فرستاده ویژه سابق ناروی به کلمبیا، برای داشتن یک روند موفق و دست یافتن به نتیجهی پایدار، نیاز است که دو طرف در خصوص روند، احساس مالکیت کنند و برای بهدستآوردن این ملکیت نیاز است که هردو طرف در برابر آجندا و پیشبرد آن، احساس مسئولیت کنند: «اما این بدان معنا نیست که مشارکت میانجی یا تسهیلکننده سومی ضروری یا مطلوب نیست. زمانی که در مورد گفتوگوی پیچیدهی صلح مانند آنچه در کلمبیا اتفاق افتاد، صحبت میکنیم، روند که از میانجی سومی متأثر شود، پایدار نخواهد بود و همینطور هردو طرف باید احساس کنند که آنان درکنترل نه، بلکه مسئولاند.»
بر بنیاد سخنان آقای نیلندر کوبا و ناروی در گفتوگوهای کلمبیا میانجی نه، بلکه تسهیلکننده بودند و بهعنوان تسهیلکنندگان گفتوگوی صلح، مأموریت انعطافپذیر با دو خصوصیت عمده داشتند؛ اول اینکه بیطرف بودند و دوم، روند را حمایت میکردند که به یک دستاورد پایدار برسد.
پذیرش واقعیت
برنارد دبلیو آرونسون، نماینده ویژه سابق ایالات متحده در روند صلح کلمبیا، پذیرش واقعیت از سوی گروههای درگیر در جنگ کلمبیا را یکی از دلایل عمدهی موفقیت گفتوگوها عنوان کرد و گفت نمیتوان آنچه را که در میدان جنگ است از آنچه که در میز مذاکره میگذرد، جدا کرد؛ چون هردو بههم مرتبط است.
وی گفت: «یکی از مهمترین دلایلی که روند صلح کلمبیا به موفقیت انجامید این بود که گروه فارک به این باور رسیده بود که در صورت دوام جنگ، آیندهی بهتر از امروز نخواهد بود، بلکه وضعیت بدتر نیز خواهد شد. آنان پذیرفتند که آوردن یک بخش شورشیان به صلح همیشه دشوار است و اما جنگ تنها گزینه نیست».
به باور او خروج ایالات متحده از افغانستان راه حل واقعبینانه نیست: «من فکر میکنم یکی از دشواریها برای حکومت افغانستان این است که طالبان صلح دایمی را در خروج ایالات متحده از افغانستان میبینند، درحالیکه خروج ایالات متحده برای موفقیت روند صلح افغانستان کمککننده نیست، چون رسیدن به حکومت مشروع گامهای زیادی دارد که ایالات متحده میتواند نقش حمایتکننده را داشته باشد.»