سهم چین در گفت‌‌وگوهای صلح افغانستان

سهم چین در گفت‌‌وگوهای صلح افغانستان

افغانستان اهمیت استراتژیک فراوانی برای چین دارد و با رفتن امریکا نفوذ این کشور در افغانستان بیشتر خواهد شد. مذاکرات میان هیأت دولت افغانستان شامل نمایندگانی از حکومت و نمایندگان جامعه افغانستان و گروه طالبان در قطر جریان دارد. حضور نمایندگان کشورهای مختلف و کمک برای پیش‌برد این مذاکرات خود نشانی از پیچیدگی نزاع داخلی افغان‌ها است. امضای توافق‌نامه میان امریکا و طالبان در اوایل سال جاری میلادی، مسیر را برای گفت‌‌وگو های بین‌الافغانی هموار کرد و در نهایت، نوید خروج نیروهای امریکایی از این کشور را برای همسایگان افغانستان در پی داشت.

با وجود رقابت‌های شدید جئوپولیتیک میان ایالات متحده و چین در منطقه، ثبات در افغانستان از خواسته‌های هر دو کشور به‌حساب می‌آید. آغاز گفت‌‌وگوهای بین‌الافغانی شش ماه به‌دلیل جنجال‌ها بر سر آزادی زندانیان طالبان، توسط دولت افغانستان به تأخیر افتاد و در عین حال در این مدت، طالبان شدت حملات خود بر مواضع دولت و مردم غیرنظامی را شدت بخشیده بود.

با این اوصاف دولت ترمپ بر سر برنامه خروج نیروهای امریکایی تا اواسط سال ۲۰۲۱ باقی مانده است. خروج نیروهای امریکایی ظاهرا در صورت شکست ترمپ در انتخابات پیش رو نیز متوقف نخواهد شد. رقیب ترمپ، آقای بایدن نیز بر این باور است که حضور نیروهای امریکایی تا میزان قابل توجهی به زیر ۲۰۰۰ نفر کاهش یابد و به نوعی به گران‌ترین و طولانی‌ترین جنگ این کشود پایان دهد.

یکی از نتایج غیر قابل بازگشتی که این خروج برای امریکا در پی خواهد داشت، حضور نظامی و اقتصادی دیگر قدرت‌های جهان در نبود امریکا در افغانستان خواهد بود. علاقه حضور چین در آسیای مرکزی با چالش‌هایی مواجه بوده است و راه حل آن را در استفاده از افغانستان به‌عنوان کوریدوری برای «مارش غرب» خود، می‌جوید. تنها تردیدی که وجود دارد تأثیر این آرزوی چین بر دولت افغانستان و توسعه این کشور به‌عنوان یک بازیگر اقتصادی منطقوی خواهد بود.

فشار نظامی چین در منطقه

در زمانی که فرستاده ویژه امریکا، زلمی خلیل‌زاد مصروف دیپلماسی برای فراهم‌کردن گفت‌‌وگوهای صلح در سال ۲۰۱۸ بود، چین و پاکستان از طالبان دعوت می‌کردند تا پیرامون امنیت منطقه و ثبات در افغانستان صحبت کنند. چین هم مانند امریکا نگران تهدیدهای امنیت ملی کشور خود توسط گروه‌های تروریستی افغان است. در مقابل، حمایت چین از شمولیت طالبان در نظام افغانستان، این مفهوم را می‌رساند که طالبان از عبور اویغورهای جدایی‌طلب در سینگیانگ و استقرار آن‌ها در افغانستان، جلوگیری کنند.

این ضمانت نقش حیاتی برای حزب کمونیست چین دارد و از خطوط اولیه آجندای مبارزه با جدایی‌طلبان و آشوبگران سینگ‌یانگ، می‌باشد. این اولویت، دولت چین را در موقعیتی قرارد داده است که از هر عملی برای سرکوب اقلیت مسلمان اویغور دریغ نکند؛ تا جایی که آن‌ها را در کمپ‌های مراقبتی که از نگاه بین‌المللی وسیله نسل‌کشی فرهنگی به‌شمار می‌رود، نگهداری می‌کنند. همین هدف باعث شد که چین ساخت شبکه شاهراه‌ها کلیدی برای طالبان را پیشنهاد کند تا گروه‌های جنگ‌طلب را برای کاهش خشونت‌ها و ایجاد صلح در کشور ترغیب کند.

اگرچه کشور چین همواره علاقه خود به ساخت پایگاه‌های نظامی خارج از مرزهای خود را انکار کرده، اما اخیرا گزارش شده است که دومین پایگاه نظامی خارجی خود را در تاجیکستان نزدیک به کوریدور واخان، باریکه‌ای که افغانستان را به چین وصل می‌کند، بنا کرده است. هدف از ایجاد این پایگاه در راستای مبارزه با شبه‌نظامیان اویغور و دیگر گروه‌های شورشی که از مرزهای غربی چین عبور می‌کنند، اعلام شده است. به همین ترتیب در سال ۲۰۱۸ سفارت افغانستان در بیجینگ، تأیید کرد که کشور چین برای ساخت پل ارتباطی در کوهستان‌های شمال، افغانستان را کمک خواهد کرد، اما تأکید کرد که نیروی نظامی چین در خاک افغانستان مستقر نخواهد شد.

با وجود این، گزارش‌هایی از وزارت دفاع افغانستان شنیده می‌شد که در سال ۲۰۱۸ هیأتی از متخصصین چینی برای گفت‌‌وگو درباره مکان‌هایی برای ایجاد پایگاه نظامی در افغانستان که جزئیات بیشتری از آن فاش نشد، از کابل دیدن کرده‌اند. پس از خروج نظامیان امریکا از افغانستان، مقاصد بیجینگ آشکارتر می‌شود و کابل نیز تشویق خواهد شد تا در عین حالی که چین توانسته ضمانت‌های ضد شورشی طالبان به‌رغم تداوم جنگ داخلی یا توقف آن را دریافت کند، همکاری‌های نظامی چین را بپذیرد.

خروج نیروهای امریکا از افغانستان یک امر خلاف انتظار نیست، بلکه بخشی از استراتژی کلانی که توسط پالیسی‌سازان امریکا برای کاهش حضورشان در درگیری‌ها‌ فرامنطقه‌ای حتا در خاورمیانه پیش برده می‌شود، می‌باشد. در سوریه چند صد تن از نیروهای امریکایی برای حفاظت اراضی نفتی آن کشور مانده‌اند و توافقی که ترمپ همراه نخست‌وزیر عراق، مصطفی الکاظمی داشته نیز کاهش نیروهای امریکایی تا سطح ۳۰۰۰ نفر را نشان می‌دهد و این خود خلأ بزرگی به‌شمار می‌رود که پیامد آن هم تفاهم‌نامه استراتژیک اخیر میان تهران و بیجینگ است. این تفاهم‌نامه نمایی کلی از افزایش همکاری‌های امنیتی، تجاری، مانور و تمرین‌های نظامی مشترک، تحقیقات و توسعه تسلیهات نظامی مشترک و تشریک منابع استخباراتی میان دو کشور می‌باشد. چین موقعیت خود را در هر سطحی در آسیای جنوبی، مرکزی و خاورمیانه قرار دهد، نقش غربی‌ها در افغانستان کمرنگ خواهد شد.

افزایش حضور اقتصادی چین در افغانستان

سرمایه‌گذاری‌های ابتدایی چین در افغانستان به‌دلیل بی‌ثباتی شدید و حضور امریکا کم‌رنگ بود، اما عناصر کلیدی حضور چین در آینده نزدیک ممکن است تغییر چشم‌گیری داشته باشد. پروژه نوین جاده کمربندی راه ابریشم شی جین‌پینگ، رییس‌جمهور چین نشان‌دهنده هدفی بنیادی برای تأثیر گسترده حضور اقتصادی این کشور در کنار افزایش همکاری‌های تجاری، امنیتی و انرژی آن می‌باشد. پروژه پرچمدار جاده کمربندی و کوریدور اقتصادی چین-پاکستان و توسعه آن در افغانستان می‌تواند برای کشاندن کشورهای آسیای مرکزی زیر چتر چین موثر واقع شود.

ارزش منابع طبیعی افغانستان حدود یک‌هزار میلیارد دالر تخمین زده شده است و شرکت‌های چینی از این موضوع کاملا آگاهند. برای مثال در سال ۲۰۰۸ کنسرسیوم شرکت‌های متالورژی چینی و شرکت مس جاینگشی توانستند امتیاز استخراج از دومین معدن بزرگ جهان به ارزش ۵۰ میلیار دالر را با پرداخت ۳.۴ میلیار دالر برای مدت ۳۰ سال را برنده شوند. در سال ۲۰۱۱ نیز شرکت ملی پترولیم چین مزایده ۴۰۰ میلیون دالری برای حفر سه میدان نفتی را که دارای ظرفیت ۸۷ میلیون بشکه نفت می‌باشد، از آن خود کرد. با این حال آغازنشدن کار و پیشرفت معادن و میدان‌های نفتی جز سرشکستگی برای دولت افغانستان چیزی در پی نداشته است.

چین با پیش‌قدمی در زمانی درست این قراردادها را برنده شد و منتظر بهترشدن شرایط در افغانستان است تا اجرای پروژه‌های یادشده را آغاز کند. این خود عاملی است تا چین توجیه مناسب‌تری برای مذاکره مستقیم با طالبان و وعده پروژه‌های انکشافی به آن‌ها برای پایان‌دادن به خشونت‌ها داشته باشد. در ضمن چین ممکن است بتواند با ایجاد روابط استراتژیک با کابل و طالبان و به چنگ‌آوردن چنین پروژه‌هایی، نیروی محرک توسعه جاده ابریشم خود را تقویت کند.

پس از آغاز و پیش‌برد کوریدور اقتصادی چین-پاکستان، بیجینگ قدرت نفوذ قابل توجهی را بر اسلام‌آباد به‌دست آورده است. اخیرا چین توانسته، پاکستان را متقاعد کند که مبادلات تجاری و ترانزیتی صادرات افغانستان به کشور هند را از پنج درگاه مشترک مرزی میان پاکستان و افغانستان فراهم کند تا از این طریق وابستگی افغانستان به بندر چابهار ایران کمتر شود. تمایل پاکستان برای اجازه ورود صادرات به هند در عین حالی که تنش‌ها در کشمیر شدت دارد، نشان‌دهنده توانایی چین در متقاعدکردن شرکای منطقه‌اش و در عین حال پیشبرد مقدمات پروژه جاده ابریشم این کشور می‌باشد. مضاف بر این، سفیر افغانستان در چین اظهار داشته است که افغانستان امیدوار است روابطی را که چین با پاکستان دارد، داشته باشد.

همچنین افزایش نفوذ انکشافی چین می‌تواند در قالب قرضه‌هایی برای مؤسسات مختلف افغانستان نقش ایفا کند. استدلال مایکل اوهانلون (Michael O’Hanlon) مدیر و محقق ارشد سیاست خارجی موسسه بروکینگز (Brookings Institution) این است که زمانی امریکا از افغانستان خارج شد، چین سرمایه‌گذاری‌های فرصت‌طلبانه‌ای خواهد داشت که برای هر دو کشور سودمند خواهد بود. او متذکر می‌شود که «با این حال، کابل باید به قواعد مالی واقف باشد؛ چین به دنبال کسب اعتماد و ضمانت بازپرداخت قرضه‌های خود با بهره‌های بالا از دولت وام‌گیرنده می‌باشد.» با آگاهی به همین مسأله و تبعات بدهی‌های فلج‌کننده و وابستگی‌های اقتصادی بعد از آن و فشاری که واشنگتن آورده بود، رییس‌جمهور افغانستان، اشرف غنی پیشنهاد وام‌های چین را در گذشته نپذیرفت. با این وجود، زمانی که امریکا افغانستان را ترک کند، دولت آینده افغانستان بیشتر به حضور شرکت‌های چینی برای بازسازی گسترده‌ی جدیدی در کشور، تمایل نشان خواهد داد. در افغانستان، صلح پیش‌نیاز انکشاف اقتصادی است و تمایل چین برای گسترش سرمایه‌گذاری نشان‌دهنده اهمیت افغانستان به‌عنوان گذرگاهی نظامی و اقتصادی به سمت غرب است.

حاکمیت افغانستان در آینده

گفت‌‌وگوهای صلح افغانستان معماهای زیادی در خود پنهان دارد. به‌عنوان مثال زمانی که آتش‌بس سراسری برقرار شود، چه نوع سیستم حاکمیتی، شکل خواهد گرفت؟ نگاه دو طرف به حقوق زنان تفاوت فراوانی دارد. نقش حاکمیت اسلام در امور دولت‌داری تا چه حد است؟ و دموکراسی به چه شکلی اجرا شود؟ فاصله و شکاف بین ارزش‌ها در نظرهای دو طرف باعث طولانی‌شدن و سرشکستگی طرفین خواهد شد.

با خروج نیروهای امریکایی در سال آینده میلادی، ارزش‌های دموکراسی که در طی دو دهه گذشته در افغانستان ایجاد شده، رو به سقوط خواهد رفت. فساد گسترده در سطوح بلند دولتی و ضعف دولت در کنترل اوضاع و حاکمیت در ولایت‌ها از دموکراسی، توهمی بیش نساخته است. صرفا ابزاری برای برآوردن انتظارهای امریکا و جلب کمک‌های بیشتر این کشور بوده است. پس وقتی توهم از بین برود، تلاش برای نمایان‌شدنش آغاز می‌شود و نزاعی بین افغان‌هایی که تلاش می‌کنند دموکراسی برقرار شود و آن‌هایی که صرفا از دموکراسی برای مقاصد سیاسی و مالی استفاده می‌کردند، در خواهد گرفت.

رشد نفوذ چین در افغانستان ممکن است حتا مدل حاکمیت افغان‌ها را به چیزی شبیه حکومت‌داری چینی تغییر دهد. نوعی از نظام سلسله‌مراتبی، توأم با تمایلات خودکامگی؛ سیستمی که باور حکومت‌داری طالبان هم چندان با آن مغایرت ندارد. سال‌های آتی، تلاش‌ها برای بازسازی افغانستان حیاتی خواهد بود و مردمی که این‌جا را وطن خود می‌دانند به این واقعیت پی خواهند برد که آیا تغییری واقعی کلید خواهد خورد؟ یا این‌که این مرحله نیز شکستی غم‌انگیز و تازه برای تاریخ افغانستان خواهد بود؟