فراموشی قربانیان جنگ؛ معامله پنهان طالبان و دولت

فراموشی قربانیان جنگ؛ معامله پنهان طالبان و دولت

قصه قربانیان جنگ در افغانستان دلخراش است. بسیاری از آنان سال‌هاست روایت‌های جانکاه و اندوهباری را بر شانه‌های خود حمل می‌کنند. ترومای ناشی از غیبت حقیقت و تأمین‌نشدن عدالت، رنجی مضاعف را به آنان تحمیل می‌کند که پایانی برای آن متصور نیست. بسیاری از قربانیان جنگ پس از روی کارآمدن نظام سیاسی پسابُن، انتظار داشتند که زخم‌ها و رنج‌هایشان مرهم نهاده شود. عدالت انتقالی تطبیق و حقیقت برای‌شان آشکار شود. جنایتکاران در یک فرایند شفاف به جزای اعمالشان برسند و عدالت تامین گردد.

پس از گذشت نزدیک به دو دهه از توافق‌نامه تاریخی بُن که نظم و ساختار نوینی را در افغانستان بنیان نهاد، همچنان افغانستان ناامن‌ترین کشور جهان است. قوانین حقوق بشری به‌صورت چشم‌گیر از سوی طرف‌های جنگ به‌خصوص طالبان، نقض می‌شود. بمب‌های کنار جاده‌ای، کشتار غیرنظامیان، نادیده‌گرفتن قوانین جنگ و … مواردی است که این گروه و سایر گروه‌های تروریستی همچنان برای تعمیق اهداف و برنامه‌های خود از آن استفاده می‌کنند.

باوجود شروع گفت‌وگوهای صلح در دوحه، خشونت و جنگ در کشور ابعاد تازه‌تری پیدا کرده و غیرنظامیان، بیشترین افرادی‌اند که همه‌روزه در درگیری‌ها کشته و مجروح می‌شوند. برای قربانیان جنگ قصه به اینجا ختم نمی‌شود. با توجه به ضرورت جامعه به صلح و آشتی در طول دو دهه گذشته، گفت‌وگوهای فراوانی میان دولت افغانستان – طالبان و سایر گروه‌های درگیر در منازعه انجام شد. اما در هیچ یک از این گفت‌وگوها قربانیان حضور و نقش معنادار نداشتند. دولت افغانستان و طرف‌های درگیر در منازعه، قربانیان را نادیده گرفتند و عملاً سیاست به حاشیه‌راندن قربانیان را در پیش گرفتند.

نادیده‌انگاری قربانیان جنگ در دو دهه گذشته

در طول دو دهه گذشته از جمله گفت‌وگوهایی که منجر به توافق شد، گفت‌وگوهای دولت افغانستان با حزب اسلامی بود. بر مبنای این گفت‌وگوها، توافق‌نامه‌ای در میزان ۱۳۹۵ میان دولت افغانستان و گلبدین حکمتیار به امضا رسید. گلبدین حکمتیار کسی بود که نامش در فهرست سیاه سازمان ملل قرار داشت و تحریم‌های گسترده‌ای نیز علیه رهبران این گروه وجود داشت. حکمتیار، ناراضی‌ترین تفنگ‌سالار چند دهه‌ی گذشته افغانستان بود. بسیاری از مردم افغانستان او را به عنوان جنایت‌کار جنگی می‌شناسند. در گفت‌وگوهای دولت و او یک واقعیت تلخ نهفته است. جای قربانیان جنگ در تمام روند گفت‌وگو با او خالی بود. زخم‌هایی که او و حزبش در طول این سال‌ها به مردم روا داشته بودند، ترمیم نشد.

رویداد دیگری که از منظر قربانیان در طول حداقل دو دهه گذشته مهم بود، آزادی بیش از ۵۰۰۰ زندانی طالبان برای پیشبرد و آغاز گفت‌وگوهای صلح بود. این رویداد از این منظر مهم بود که دولت افغانستان حقوق قربانیان را فدای تصمیم مصلحت‌آمیز خود کرد. و در غیبت حضور آنان در ساختار لوی‌جرگه و تصامیم بعد از آن، هزاران زندانی طالب از زندان‌ها رها شد.

قربانیان این رویداد این طور فهم کردند که حق دانستن حقیت، بخشش، التیام‌بخشی و جبران خسارت از آنان سلب شد. و پرسش را مطرح کردند که این تصمیم و مصلحت‌اندیشی چقدر اخلاقی بوده است؟ واضح است که حقوق قربانیان و عاملیت آنان در تصمیم لوی‌جرگه (آزادسازی زندانیان طالبان) نادیده گرفته شد. آجندای لوی‌جرگه مشخص بود؛ آزادسازی زندانیان آری یا نه! تصمیم‌گیرندگان در یک فرایند پیچیده و مسخ‌شده، قربانیان را ذبح نمودند و مسرور از تصمیم‌شان به خانه‌هایشان بازگشتند. رئیس‌جمهور و حکومت نیز با زیرکی تمام مسئولیت اخلاقی این تصمیم را به دوش اشتراک‌کنندگان در لوی‌جرگه انداخت.

جالی خالی قربانیان جنگ در مذاکرات اخیر

به نظر می‌رسد داستان تلخ به حاشیه‌راندن قربانیان همچنان ادامه دارد. در توافق‌‌نامه گروه طالبان و امریکا هیچ جایگاه و نقشی برای قربانیان جنگ تعریف نشده است. استدلال طرف امریکایی این است که این موضوعات را خود افغان‌ها در گفت‌وگوهای میان خودشان باید حل‌وفصل کنند. باتوجه به اینکه طرف طالب بر این تصور است که در طول این سال‌ها جهاد کرده است، مفهومی به نام قربانی و حق و حقوی برای آن را به رسمیت نمی‌شناسد. همچنین نمی‌توان انکار کرد که آنها نیز بخشی از قربانیان این جنگ طولانی‌مدت بوده‌اند. در طرف دولت افغانستان ماجرا کمی متفاوت است. دولت افغانستان یک کمیته را برای ارتباط و هماهنگی هرچه بیشتر با قربانیان جنگ در ترکیب هیئت مذاکره‌کننده دایر کرده است اما هنوز کسی از مکانیزم و شیوه کار این کمیته آگاهی ندارد. یعنی عملا قربانیان از نتایج کار و فعالیت این کمیته مستفید نشده‌اند.

در مجموع از سال ۲۰۰۱ تا سال ۲۰۱۹ تعداد کسانی که به دلیل جنگ در افغانستان کشته شده اند، ۱۵۷۰۰۰ هزار نفر می باشد. ۶۴۱۲۴  نفر از این افراد را نیروهای امنیتی افغان تشکیل می‌دهند. ۴۳۰۷۴ نفر، غیرنظامیان می‌باشند. گروه سوم جنگجویان طالبان و سایر شورشیان می‌باشند که رقم کشته‌شده‌گان آنها ۴۲۱۰۰ نفر است. پیمانکاران امریکایی و پرسنل ارتش آمریكا با ۳۸۱۴ نفر و ۲۳۰۰ در جایگاه بعدی می‌باشند.

در مجموع رقم کشته‌شدگان نیروهای امنیتی افغان و غیرنظامیان ۱۰۷۱۹۸ می‌باشد که رقمی تکان‌دهنده است؛ از این جهت تکان‌دهنده است که این ارقام تنها عدد نیستند. هر عدد یعنی جان یک انسان، یعنی یک خانواده، یک زن، یک برادر، یک پدر، یک هویت، یعنی بی‌شمار آرزو و امید. سرعت حوادث و تکرار آنها موجب شده است که قربانیان تنها به اعداد تقلیل داده شوند و این دردناک است.

تجربه سایر کشورها در مواجهه با قربانیان جنگ

براساس تحقیقی که گروه هماهنگی عدالت انتقالی انجام داده، تجزیه و تحلیل ۲۰ توافق‌نامه‌ی صلح نشان می‌دهد که مشارکت بیش‌تر جامعه مدنی و قربانیان جنگ در روند صلح منجر به صلح پایدار در کشورهای مختلف شده است. برپایه‌ی این تحقیق حضور قربانیان جنگ در روند صلح از خطر شکست و به‌هم‌خوردن مذاکرات صلح جلوگیری می‌کند. به‌طور نمونه فرایند صلح در کلمبیا که قربانیان جنگ نقش جدی داشتند، پایدار باقی ماند. 

لیبریا، توافق‌نامه صلح آکرا

لیبریا در گذشته‌اش شاهد امضای بیش از دوازده توافق‌نامه صلح است که همه آن‌ها از عدم تعهد سیاسی برای حفظ صلح و ساختن یک جامعه واقعاً دموکراتیک رنج می‌بردند. توافق‌نامه صلح امضاشده در آكرا طیف وسیعی از اصلاحات مورد نظر، تعهدات سیاسی و رویه‌های اعزام به خدمت را شامل می‌شود. این توافق‌نامه یک چارچوب برای دولت انتقالی دو ساله ایجاد کرد که عمدتاً متشکل از نمایندگان احزاب قبلا متخاصم بود. این توافق‌نامه همچنان متعهد به رعایت حقوق بشر از طریق کمیسیون حقیقت‌یاب و مورد پی‌گرد قراردادن نیروهای امنیتی به دلایل نقض حقوق بشری شد. به‌‌رغم این واقعیت که جناح‌های متخاصم از قدرت قابل توجهی برای تعیین مفاد توافق‌نامه برخوردار بودند، این توافق‌نامه شامل عفو برای جرایم گذشته نشد، و صریحاً این مورد را برای بررسی در آینده باز گذاشت.

موضوع پاسخ‌گویی در خصوص جنایات جنگی، در اوایل مذاکرات، اندکی پس از امضای توافق آتش‌بس، مطرح شد. این موضوع ابتدا توسط نمایندگان جامعه مدنی به‌عنوان پیشنهادی برای یک دادگاه جنایات جنگی تاکید شد. نمایندگان جناح‌های شورشی نیز در ابتدا خواستار اجرای عدالت برای دولت تیلور بودند. اما ژنرال ابوبکر، میانجی مذاکرات به آن‌ها یادآوری کرد که آن‌ها هم می‌توانند به جنایات جنگی متهم شوند و سپس آن‌ها بسیار بیشتر مراقب خواست‌های‌شان برای عدالت بودند. در نهایت، به‌جای داشتن دادگاه جنایات جنگی و یا هرگونه بحث درباره عفو عمومی، کمیسیون حقیقت‌یاب و آشتی پیشنهاد و به سرعت پذیرفته شد. کل بحث در این خصوص کمتر از یک هفته، شاید سه یا چهار روز در جلسه عمومی طول کشید.

آفریقای جنوبی و رویکرد حقیقت‌یابی

در فاصله سال‌های ۱۹۶۰ تا ۱۹۹۳ حقوق بشر به صورت گسترده و سیستماتیک در میان طرف‌های منازعه در آفریقای جنوبی نقض شده بود. جامعه آفریقا عمیقا دچار شکت و سرخوردگی ناشی از بی‌عدالتی، جنگ و نقض حقوق بشر و همزیستی مسالمت‌آمیز قرار گرفته بود. نیاز بود تا مکانیزم و شرایطی به‌وجود بیاید تا آینده این کشور را بدون درنظر گرفتن رنگ پوست، مذهب، جنسیت و سایر شکاف‌های گذشته رو به جلو هدایت کند. بر همین اساس کمیسیون مصالحه و حقیقت‌یاب در سال ۱۹۹۵ به‌وجود آمد. مهمترین اهداف این کمیسیون تهیه مدارک کامل از دوره آپارتاید، بررسی ماهیت و وسعت نقض حقوق بشر و در نهایت ارائه مکانیزمی برای ترمیم زخم‌های قربانیان بود. این کمیسیون دارای سه کمیته بود؛ ۱- کمیته نقض حقوق بشر ۲- کمیته عفو و بخشش ۳- کمیته جبران خسارت و اعاده حیثیت.

یکی از مکانیزم‌های رسیدگی به رویدادهای گذشته، عفو فردی بود. افرادی که می‌خواستند بخشیده شوند، می‌بایست بر آنچه که انجام داده بودند، بدون کم و کاست اعتراف می‌کردند. این کمیته بعد از بررسی گفته‌های آنان و تشخیص اینکه آیا عملکرد آنها با انگیزه‌های سیاسی بوده یا خیر و آیا همه حقایق را گفته است یا نه، مسئولیت بخشودگی و عدم بخشودگی آنان را داشت. اعتراف باید به شکلی می‌بود که فرد در کنار گفتن حقایق، اشتباه خود را قبول می‌کرد. این اعتراف‌ها نه تنها به روشن‌شدن جنایت‌های در ابهام مانده و اطلاع یافتن از سرنوشت مفقودالاثرها کمک کرد، بلکه برای اولین بار از طریق این اعترافات از ساخت و سازماندهی باندهای آدم‌کشی پرده برداشته شد.

تجربه برخورد آفریقای جنوبی در رابطه با قربانیان جنگ نشان می‌دهد که کشف حقیقت، ابراز پشیمانی و عفو چقدر در پایداری جامعه پس از منازعه مؤثر بوده است.

کلمبیا و محور‌ قرارگرفتن قربانیان جنگ در گفت‌وگوها

توافق جامع بین دولت کلمبیا و گروه فارک به یکی از مشهورترین نمونه‌های گفت‌وگوهای صلح در دهه‌های اخیر است. این کشور موفق شد بعد ۵۰ سال منازعه با گروه شورشی فارک در سال ۲۰۱۶ موافقت‌نامه صلح امضا کند. طرف‌های درگیر در کلمبیا، قربانیان جنگ را در محور گفت‌وگوها و راه‌حلی پایدار برای بوجودآمدن صلح قرار دادند. برای این که طرف‌های درگیر به این مرحله برسند نهادهای جامعه‌مدنی و به‌خصوص دانشگاه ملی کلمبیا سمینارها و برنامه‌های مختلفی را با محور قربانیان جنگ و دادخواهی برای آنان ایجاد کردند. آجندای مشخصی برای رسیدگی به وضعیت قربانیان جنگ در این کشور ایجاد شد و سازوکارهای معینی برای التیام‌بخشی قربانیان مدنظر قرار گرفت.

در جریان مذاکره میان طرف‌های درگیر پنج نماینده از قربانیان جنگ وجود داشت. همچنین پارلمان این کشور مکانیزمی را ایجاد نمود که روایت‌های قربانیان را از انجمن‌های محلی و محلات به صورت مستقیم دریافت و به صورت پیشنهادهای مشخص به میز مذاکره‌کنندگان ارسال می‌کرد. نتیجه چنین رویکردی باورمندی به ایجاد صلح و امکان کشف حقیقت برای قربانیان بود. چرا که قربانیان بخش عظیمی از مردم این کشور را شامل می‌شدند.

چه چیزی موجب نگرانی قربانیان است؟

در طول چند دهه گذشته در هیچ برهه‌ای از تاریخ افغانستان، فضایی برای انعکاس روایت قربانیان و التیام‌بخشی به زخم‌های آنان و ترمیم دردها و رنج‌های آنان به‌وجود نیامده است و بیم آن می‌رود که این داستان در گفت‌وگوهای اخیر نیز تکرار شود. نگرانی عمده قربانیان، کمیسیون حقوق بشر و نهادهایی که در رابطه با قربانیان جنگ کار می‌کنند این است توافق ضمنی و پنهانی میان طرف‌های مذاکره‌کننده صورت گیرد و قربانیان جنگ همچنان فراموش شوند و عدالت تأمین نشود. در واقع تاریخ نادیده‌انگاری قربانیان همچنان تکرار شود. چرا که به نظر می‌رسد هر دو گروه از این تصمیم سود می‌برند و تأمین عدالت برای قربانیان جنگ را مانعی برای رسیدن به توافق‌ می‌بینند.

آنچه که در دوحه در حال اتفاق‌افتادن است جداسازی حقوق قربانیان و مسئله آنان از فرایند صلح است. تأمین عدالت برای قربانیان و در عین زمان، دست‌یابی به صلح دشوار است. اما به این معنی نیست که جمع این دو شدنی نباشد و قربانیان جنگ همچنان باید ذبح شوند تا صلح محقق شود. این وظیفه اخلاقی و انسانی طرف‌های مذاکره‌کننده است که مکانیزمی را برای تأمین عدالت و احقاق حقوق قربانیان ایجاد کنند. صلح بدون کشف حقیقت، التیام‌بخشیدن به زخم‌های قربانیان، جبران خسارت، اظهار شرمساری عاملان و تأمین عدالت برای قربانیان، بدون‌هویت و فاقد معناست. صلحی که در آن زخم‌های قربانیان ترمیم نشود، پایه‌های اخلاقی و ماندگاری آن لرزان است. چرا که فرد آسیب‌دیده همچنان ترومای ناشی از قربانی‌بودن را به‌دوش می‌کشد.