در سالهای دهه ۱۹۶۰ هدف از تعلیم صلح و فرهنگ صلحورزی، رشد و توسعه این مفهوم و ارزشمندی آن و در نهایت لازمه و ضرورت آن بود. این مسأله موجب شد که تلاشهای صورتگرفته در راستای احساس تعهد و پابندی افراد به صلح و تعلیم رفتاری عاری از خشونت در تفکر بشری مورد تأکید قرار گیرد. بنابراین سادهترین شکل تحقق صلح، چنین تعریف شد که آغاز آن باید از ذهن انسان شروع شد. مهمترین تلاشها در این دوره معطوف به تغییر آگاهی بشر بهسوی ایجاد شرایط اجتماعی صلحآمیز بود که در آن توزیع عدالت، مبنای هر صلح پایداری قرار میگیرد.
مطالعات صلح در دهههای بعدی نشان میدهد که شرایط ایجاد صلح، تنها از طریق آگاهیبخشی محقق نمیشود. مطالعات صلح نشان داد که برساختهای اجتماعی جامعه همه روزه خشونت و خشم را در جامعه بازتولید میکنند. یعنی اراده و آگاهی مردم از ارزشمندی صلح، شرط لازم برای بهوجودآوردن صلح محسوب نمیشود. با فهم این زاویه، انسانشناسان و دانشمندان به مطالعه ساخت اجتماعی جوامع علاقه نشان دادند. بستری که تولیدکننده امر خشونت تلقی میشد. همچنان این دههای است که بر مشارکت حداکثری همه گروههای اجتماعی و سیاسی در مقیاس وسیع مورد تأکید قرار گرفت. پژوهشگران صلح به نقش یک پالیسی هماهنگ و منسجم با میکانیزمهای حقوقی اشاره میکنند که نیازمند مشارکت کنشگران سیاسی و اجتماعی جوامع است.
۲۳ و ۲۴ نوامبر سال ۲۰۲۰، دنیا به دولت و مردم افغانستان چراغ سبز نشان داد. کشورهای جهان در کنفرانس ۲۰۲۰ افغانستان، یک بار دیگر به ادامه تعهدات مالی و حمایت سیاسیشان برای چهار سال دیگر تداوم بخشیدند. تعهد مشروط به پرداخت ۱۳ میلیارد دلار برای چهار سال دیگر به افغانستان. کشورهای اشتراککننده در کنفرانس، نگرانی و انزجار خود را از کشتار غیرنظامیان اعلام کردند و خواهان برقراری آتشبس فوری شدند. نشست ژنو در کنار ادامه حمایت سیاسی و اقتصادی از افغانستان، پیامهای روشنی در بخش فرایند صلحسازی داشت: حمایت جهان از روند صلح افغانستان، حفظ میراث دو دهه گذشته مردم افغانستان و تأکید بر حضور معنادار زنان در روند گفتوگوهای صلح. کشورهای کمککننده در کنفرانس ژنو با درک شرایط تازه از افغانستان پیام روشنی را مبنی بر پایان منازعه و صلح به طرفهای مذاکرهکننده ارسال کردند.
خشونتی که تقدیس میشود
هنگامی که از نزدیک به صورت کودکان، زنان و مردانی که از جنگ و خشونت، خسته شدهاند، مینگرید، چه امری ارزشمندتر از این که بدانیم صلح و آرامش در عمل چگونه محقق میشود که ما نمیتوانیم به آن دست پیدا کنیم؟ در جنگ، اولین چیزی که پایمال میشود کرامت انسانهاست. در جنگ حق حیات انسان از او سلب میشود. ارزشها و حقایق وارونه میشوند. کلمات و مفاهیم معانیشان را از دست میدهند. خشونت اگر امری قبیح شمرده میشد در جنگ قداست پیدا میکند. و این چرخه تکرار و تثبیت میشود.
امکان تنفس و استنشاق هوای تازه در زیر بیرق گروههای ایدئولوژیک که ادعای هژمونیک دارند، دشوار است. با وجود چنین بینشی، امکان زندگی صلحآمیز با دیگری غیرممکن است. چرا که سرشت گروههای ایدئولوژیک، ماهیتا چنین امکانی را نمیدهد. آنها نمیتوانند حضور دیگری را برتابند. نمیتوانند بپذیرند که در جهان متکثر، روایت دیگری نیز قابل تصور است. طالب و هواخواهان او چنین دیدگاهی دارد. صحبت از حقوق زنان و قربانیان جنگ و … برای آنان تهوعآور مینماید. تفکر آنان سیاه و سفید است. امکان خاکستریبودن فضا برای آنان خندهآور است. طالب با ابزار خشونت، برزخی را بهوجودآورده است که پایانی برای آن متصور نیست. برزخی که انتهای آن روزنهای از روشنایی یافت نمیشود. و همه اینها در سایه قداستبخشی به جنگ و خشونت برای آنان بهدست آمده است.
مادامی که خشونتورزی، ترور، ایجاد وحشت عمومی، قتل خبرنگاران و فعالان مدنی (استراتژیهایی که طالبان به دنبال تعمیق آن هستند و آن را دنبال میکنند) بهعنوان استراتژی تعریف شود، این پرسش طرح خواهد که چگونه از این برزخ، ققنوس صلح برخواهد خاست؟ این غیراخلاقیترین روش ممکن برای امتیازگیری در میز مذاکره و پیشبرد هدف است. چرا که بیشترین آسیب را مردم عادی میبینند.
ادبیات صلحخواهی باید تغییر کند
چالشهای زیادی پیش روی صلح و پایان منازعه در افغانستان است. چالشهایی که زمان زیادی میخواهد تا بحران بهوجودآمده حل شود. چگونه میشود به صلح باورمند بود اما میزان خشونت و ترور را کاهش نداد. صلح اکسیجن میخواهد. باورمندی میخواهد. هوای تازه میخواهد. وقتی صلح میخواهیم بهعبارتی، فضا برای دیگری میخواهیم. یعنی سلامت روانی و جانی برای خود و دیگری میخواهیم. از دل یک وضعیت تازه و واقعیتهای جامعه صلح بهوجود میآید، نه از درون تعصب و پیشفرضهای ذهنی ما.
«ساعت ۱۱ چاشت دیروز، یک تن عسکر قطعه صفر یک در نزدیکی زنجیر خارستان مربوط قلعه نو مرکز ولایت بادغیس از سوی مجاهد نفوذی کشته شد و تفنگچهاش نیز بهدست مجاهد نفوذی آمد. همچنان عصر دیروز یک تن عسکر دیگر اردوی اجیر نیز در منطقه زنچیر فرستانیان، قلعه نو از سوی مجاهدین چریکی به قتل رسید. مجاهدین الحمد لله صحیح و سالم به مراکز خود برگشتند.» این متن، بخشی از خبری است که توسط گروه طالبان در وبسایت این گروه به نشر رسیده است.
«دشمن به دستور یک اداره استخباراتی در کراچی، کویته و اسلامآباد زندگی میکند و بر اولادهای خود زمینه آموزش فراهم میکند، رهبران طالب! دیگر این زندگی شرمآور را رها کنید، شما غلامان کی هستید؟ شرم کنید که در اینجا پلهای خود را ویران میکنید و اینجا افغانها را میکشید، بیایید با عزت در خانه خود زندگی کنید، فرزندانتان را اینجا بیاورید که افغانیت و تاریخ خود را بیاموزند.» اینها بخشی از سخنان حمدالله محب، مشاور امنیت ملی افغانستان است که در مراسم معرفی معاون و لوی درستیز وزارت دفاع بیان شده است.
امرالله صالح، معاون نخست ریاستجمهوری در مراسم گرامیداشت از روز جهانی صلح گفت که طالبان در زمان حاکمیتشان، قصد داشتند تا فرهنگ مولانا سمیعالحق و مولانا فضلالرحمان (دو ملای پاکستانی) را در افغانستان پیاده کنند؛ اما موفق به این کار نشدند.
واضح است که این قبیل اظهارنظرها و دیدگاهها، بیانگر صلحخواهی طرفین نیست. طبق شواهد و گزارشهایی که منتشر شده، بخش زیادی از افراد طالبان که تعهد کرده بودند دست از خشونت برمیدارند، دوباره به میدان نبرد بازگشتهاند. جانب جمهوریت خطوط قرمز وضع میکند. خطمشی مشخص درباره آینده گفتوگوها میان ارگ و شورای عالی مصالحه وجود ندارد. از برآمد چنین وضعیتی، جانب جمهوریت چطور میتواند بهسمت صلحسازی گام بردارد؟ مسلم است که اگر طرفهای گفتوگو به دنبال صلح هستند، باید ادبیاتشان، صورت صلحخواهی به خود بگیرد. برای تغییر وضعیت و بهوجودآمدن صلح، باید صبوری و انعطاف نشان داد. وقتی که با زبان و ادبیاتمان فضای جامعه را مسموم کنیم، نباید انتظار داشت که صلح در عمل نیز تحقق بیابد.
وضعیت دوام جنگ به هرحال بد است. آن ارزشی که در این میان از بین میرود، همانا صلح و سعادت عمومی جامعه است. مردم افغانستان، کشورهای منطقه و جهان به دقت گفتوگوهای صلح افغانستان را در دوحه دنبال کردند. برخی از این کشورها، نگران منافع خود و برخی دیگر، نگران وضعیتی هستند که در آینده رقم خواهد خورد. نظام سیاسی آینده، حقوق بشر و زنان، حقوق قربانیان جنگ، آتشبس، آزادی رسانهها، دستآوردهای دو دهه گذشته مردم افغانستان و موارد بسیاری از جمله مهمترین نگرانیهای مردم افغانستان و جمهوریتخواهان است. در طرف مقابل، طالبان بر حکومت اسلامی و نظام مبتنی بر شریعت، تأکید کرده است. طالبان حقوق زنان، حقوق بشر، آزادی و بسیاری از موارد دیگر را در سایه شریعت قابل تعریف میدانند. بهصورت واضح، مشخص نیست که وضعیت بسیاری از مفاهیم مانند حقوق زنان، حقوق بشر و یا دموکراسی در اندیشه امارتخواهان چگونه است. کلیگویی آنان و هراس از تکرار تاریخ، موجب نگرانی بسیاری از مردم افغانستان شده است. باید به این نگرانیها پاسخ روشن داده شود تا مسیر صلح، شفافتر و واقعیتر گردد. آگاهی حق مردم است. مشارکتدادن آنان در فرایند صلح، حق آنان است. حضور مردم در فرایند گفتوگوهای صلح میتواند هوای تازهای به صلح بدمد.
با آنکه بسیاری از مردم افغانستان، باور دارند که صلح ضرورت و نیاز جامعه است اما فهم درستی از آن ندارند. پایان جنگ، رفع تبعیض، آزادی، توزیع عدالت، پایان خشونت، تحقق ارزشهای اسلامی و یا تحقق ارزشهای دموکراسی، رعایت حقوق بشر و …، ما بیش از چهار دهه است که به معنای واقعی کلمه در یک برزخ بیانتها گیر کردهایم. در بحران وارونگی حقایق، نمادها و ارزشها بهسر میبریم. در سرگشتی و حیرانی مطلق باورها و اندیشهها سیر میکنیم. بحرانی که نتیجه آن بیقراری انسان افغانی بیش از چند دهه است.
نیاز است تا همه ظرفیتهای جامعه برای بهوجودآمدن صلح بسیج شوند. دانشگاهها، مکاتب، علما، سیستمهای دولتی و غیردولتی. نهادهای جامعه برای آگاهیبخشی و بهوجودآوردن ادبیات صلح، مطابق با ارزشها و عنعنات محلی، تلاش کنند. دانشگاه ملی و نهادهای جامعهمدنی کلمبیا نقش مؤثری در ایجاد گفتمان صلح داشتند. برساختهای اجتماعی که تولید خشونت میکنند، شناسایی شود و عاملیت مردم افغانستان در گفتوگوهای صلح مبنا قرار داده شود. مادامی که برساختهای اجتماعی به تولید خشونت بپردازند، راهی که بهسوی صلح میرویم به ترکستان است.