نقش و جایگاه مهاجران افغان در روند صلح

نقش و جایگاه مهاجران افغان در روند صلح

گفت‌وگو با دکتر کریم پاکزاد، پژوهشگر در بنیاد مطالعات بین‌المللی و استراتژیک فرانسه

جنگ بخش زیادی از شهروندان افغانستان را در کشورهای مختلف مهاجر کرده است. گروه‌های مهاجر در کشورهای مختلف شکل گرفته و هرازگاهی این گروه‌ مهاجران در هماهنگی با همدیگر اقدام به کنش‌های سیاسی و اجتماعی می‌کنند که به نوعی در مناسبات سیاسی و اجتماعی داخل افغانستان تأثیرگذار بوده است. اکنون که پروسه صلح افغانستان در جریان است و سرنوشت کشور به نتیجه مذاکرات صلح در دوحه بستگی دارد، این بخش از افغان‌های که آسیب‌دیدگان اصلی جنگ افغانستان بوده‌اند و مهاجر شده‌اند، به‌نظر می‌رسد نادیده گرفته شده. در این گفت‌وگو عوامل عدم تأثیرگذاری و نقش مهاجران در روند صلح و نادیده‌گرفتن آن‌ها در مناسبات سیاسی افغانستان را بررسی کرده‌ایم.

سال‌ها جنگ بخش زیادی جمعیت افغانستان را به کشورهای همسایه و جهان مهاجر کرده است. به‌نظر شما با این حجم مهاجران به‌خصوص در کشورهای اروپایی آیا چیزی به‌عنوان دیاسپورای افغان در این کشورها شکل گرفته؟ و حالا که پروسه صلح افغانستان در جریان است، مهاجران و دیاسپورای افغان به‌‌طور هماهنگ چقدر در قبال این روند فعال هستند؟

پاکزاد: این سوال مفاهیم مهم سیاسی را در خود نهان دارد که اگر تک تک آن‌ها را به شناسایی نگیریم نمی‌توانیم پاسخ کامل را که ارزش علمی داشته باشد افاده و بیان کنیم. پناهنده سیاسی، مهاجر، دیاسپورا، جنگ و صلح از زمره این مفاهیم‌اند. از سوی دیگر موقعیت و نقش افغان‌های مقیم در خارج از افغانستان هم متفاوت است؛ میان آن‌هایی ‌که در ایران و پاکستان مقیم‌اند با آن‌هایی که در کشورهای غربی زندگی می‌کنند تفاوت وجود دارد.

چنان‌که فعالیت اکثریت مهاجران افغان در ایران و پاکستان در آغاز جنگ علیه رژیم خلق و پرچم و سپس تجاوز نظامی اتحاد شوروی در رابطه و حتا در اختیار احزاب و تنظیم‌های جهادی بود. اما آنچه به افغان‌های مقیم امریکا، اروپا، آسترالیا و کانادا برمی‌گردد، مراحل مختلف فعالیت و اثرگذاری آن‌ها را در سرنوشت افغانستان شاهد هستیم. دوره اول، زمان مخالفت با رژیم کودتای کمونیستی و به‌ ویژه تجاوز شوروی بود که اکثریت ‌آن‌ها در برخی کشورها مانند فرانسه و یا کشورهای اروپای شمالی از چند ده نفر تجاوز نمی‌کرد، پناهندگان و فعالان سیاسی بودند. این‌ها در بسیج افکار عمومی و جلب حمایت به جنبش مقاومت مردم افغانستان و برخی احزاب جهادی نقش فعال و حتا سازنده بازی کردند. به‌‌طور نمونه یک ماه بعد از دخول سربازان شوروی کنفرانس حمایت از مردم افغانستان در فرانسه دایر شد. به‌زودی فعالان افغان در سراسر اروپا این حمایت را همگانی کردند. در سال‌های ۱۹۸۲ و ۱۹۸۳م، دادگاه بین‌المللی خلق‌ها در سویدن و پاریس جنایات روس‌ها در افغانستان را محکوم کرد.

بعد از جنگ‌های داخلی، سپس حاکمیت طالبان و سرانجام مداخله نظامی امریکا و جنگ مصیبت‌بار ۲۰ سال اخیر تغییرات زیادی در ترکیب و ماهیت مهاجرت به وجود آورد. ده‌ها هزار افغانستانی که به‌سوی اروپا سرازیر شدند، فعالان سیاسی نبودند، بلکه آن‌ها از جنگ، خشونت و فقر یا در جست‌وجوی زندگی بهتر و امنیت بیشتر به مهاجرت روی آوردند. از لحاظ ترکیب هم این مهاجرت گاهی شکل فامیلی را می‌گرفت. بخش بزرگ این مهاجران فرهنگ، عادات، سنن، رسوم، به‌ویژه تفاوت‌های قومی و مذهبی را نیز با خود به کشورهای مقصد آوردند.

پس از مهاجرت در کشورهای غربی نیز شبیه همان وضعیت که در کابل حاکم است، به ندرت به آمیزش قومی دست زدند، به استثنای یک عده از تحصیلکرده‌های ملی‌گرا. انجمن‌های فرهنگی و مذهبی ایجاد شدند که اعضای آن از یک قوم هستند. تلاش‌های کوچکی و حرکات فراقومی که روی مسائل حیاتی افغانستان صورت گرفت، در نهایت به شکست انجامید. بنابراین، در چنین حالتی از دیاسپورای افغانی نمی‌توانیم صحبت کنیم. از نگاه تعریف سیاسی و حقوقی دیاسپورا که از لحاظ تاریخی به یهودی‌ها اطلاق می‌شد، می‌تواند در مورد برخی دیگری از اقوام یا ملل به کار برده شود. مانند دیاسپورای ارمنی، دیاسپورای کُرد، دیاسپورای فلسطینی یا حتا تا حدی دیاسپورای ایرانی در امریکا. بدبختانه ما دیاسپورای افغانی نداریم. در خارج افغانستان عقیده‌ای که بر مبنای آن «ملت افغان» وجود ندارد و مناسبات سیاسی و اجتماعی افغانستان را از زاویه تعلق به قوم نگاه می‌کنند، قوی‌تر از داخل افغانستان است. از این سبب است که ما یک ابتکار بزرگ مهاجران یا «دیاسپورای افغان» را همان‌گونه که سه یا چهار دهه قبل برای دفاع از استقلال و حاکمیت ملی مشاهده می‌کردیم، امروز نمی‌بینیم. برای فهم موضوع عیبی ندارد که از «دیاسپورای افغانستانی» نام ببریم، گر چه این اصطلاح زیاد زیبنده نیست.

آیا مهاجران و دیاسپورای افغانستانی در کشورهای اروپایی و امریکا می‌توانند به‌‌عنوان لابی‌های مؤثر عمل کنند و در حمایت از ارزش‌های دموکراسی و دستاورهای مدنی این دو دهه با کشورهای که جنگ و صلح افغانستان را مدیریت می‌کنند، وارد گفت‌وگو شده و به مثابه زبان و ترجمان مردم افغانستان عمل کنند؟

پاکزاد: پاسخ به این سوال تا حدی با پاسخ سوال نخست رابطه می‌گیرد. برای روشن‌شدن بهتر موضوع باید علاوه کنم که اگر سه یا چهار دهه قبل تعداد انگشت‌شمار افغان‌ها در اروپا یا امریکا توانستند افکار عمومی این کشورها را بسیج کنند و با دولت‌های آن‌ها با راحتی دیدار و گفت‌وگو می‌کردند به خاطری بود که از یک‌طرف افکار عمومی این کشورها از مردم افغانستان که در برابر غول امپراتوری شوروی مقاومت می‌کرد، ستایش و حمایت می‌کردند. از طرف دیگر دولت‌‌های‌شان به نوعی درگیر جنگ با شوروی، رقیب بزرگ‌شان، بودند. در جریان جنگ سرد با حمایت نظامی و مالی از مجاهدین به نوعی در کنار مجاهدین دخیل در جنگ بودند.

حالا برعکس موضوع افغانستان تا حد زیادی از پرده حوادث روز غایب است. باید که حمله انتحاری مرگ‌آور صورت بگیرد تا رسانه‌ها از افغانستان یاد کنند. امریکا، قدرت اصلی غرب در جنگ با طالبان، با آن‌ها توافقنامه صلح امضا کرده است. کارشناسان می‌دانند که تا این روزهای اخیر اتحادیه اروپا که با سیاست خارجی دونالد ترمپ مخالف بود؛ توافق پاریس روی اقلیم، سیاست ترمپ در شرق میانه، خروج از توافقنامه اتمی با ایران (برجام)، خروج از یونسکو و دیگر سازمان‌های بین‌الملل، تنش اقتصادی و … تا حدی در مورد سیاست‌های ترمپ در افغانستان از خود رزرف نشان می‌دادند. با این‌حال ممکن است با جو بایدن بهتر کنار بیایند. طوری‌که می‌دانید آنتونی بلینکن، وزیر خارجه حکومت جو بایدن، دو هفته قبل اعلام کرد که حکومت بعدی امریکا سیاست کنونی امریکا را در افغانستان ادامه می‌دهد. در این صورت احتمال همراهی بیشتر اروپا با امریکا وجود دارد.

مهاجرین افغان یا اروپایی‌های افغانی‌الاصل اگر متحد و متشکل عمل می‌کردند و واقعا یک گروه فشار را که در دموکراسی‌ها نقش مهم دارند، تشکیل می‌دادند، ممکن بود که روی تصامیم این کشورها کمی تأثیر بگذارند. ولی واقعیت این است که امریکا، اروپا، ایران یا پاکستان و … سیاست‌های‌شان روی دفاع از منافع خودشان استوار است، نه روی دفاع از دموکراسی بی‌اعتبار افغانستانی.

چرا اکنون مهاجران و دیاسپورای افغانستانی در کشورهای اروپایی و امریکا هیچ نوع حرکت معنادار و چشم‌گیر در رابطه با پروسه صلح افغانستان نداشته‌اند؟

پاکزاد: بگذارید یک واقعیت دردناکی را بیان کنم که به جواب به سوال‌تان کمک می‌کند. در همین شهری که من زندگی می‌کنم در اعتراض به حملات انتحاری بر بیمارستان، مکان‌های تدریسی، مساجد …. یکی‌دو بار در حدود چند ده نفر در میدان مرکزی شهر اجتماع و شمع روشن کردند، اما برای تجلیل روز عاشورا چندصد نفر در محلی جمع می‌شوند و سینه و زنجیر می‌زنند. در جواب‌های قبلی هم اشاره کردم که اکثریت مهاجران دو دهه اخیر از آگاهی سیاسی لازم برخوردار نیستند و اگر هم چنین وانمود می‌کنند، مواضع قومی می‌گیرند. دیاسپورای افغانستانی متحد و متشکل وجود ندارد. هیچ امیدی وجود ندارد که فردا ما شاهد تظاهرات چند هزار نفری شبیه ارمنی‌ها، کردها یا فلسطینی‌ها روی ادعاها و مطالبات ملی و میهنی افغان‌ها باشیم.

با آن‌هم افغان‌های مقیم اروپا و امریکا استادان، پژوهشگران و شخصیت‌های باتجربه به‌شکل انفرادی در مسائل افغانستان از طریق رسانه‌های کشورهای محل اقامت‌شان، رسانه‌ها و محافل سیاسی و مدنی داخل افغانستان تلاش دارند تا در مورد پروسه صلح نظر بدهند و تأثیرگذار باشند.

یکی از عواملی که در دوری نسبی و عدم حساسیت مهاجران در رابطه به سرنوشت و آینده کشور نقش بازی کرده، سیاست عمدی حکومت‌های افغانستان است. برای بار اول مهاجران در ایران، پاکستان، اروپا و امریکا نمایندگان خود را برای شرکت در «لویه جرگه قانون اساسی» انتخاب کردند. چنین سیاستی که در آن وقت فراگیربودن اداره دولت موقت را نشان می‌داد، به‌زودی کنار گذاشته شد. مهاجران که در حدود یک چهارم و یا یک پنجم جمعیت افغانستان را تشکیل می‌دهند، از حق رای محروم‌اند. درحالی‌که در اغلب کشورهای جهان بخشی از کرسی‌های پارلمان به «دیاسپورا» تخصیص یافته، اما در افغانستان در حدود ۶ میلیون جمعیت افغانستان در انتخاب ریاست‌جمهوری و پارلمانی سهمی ندارند. درحالی‌که همزمان کوچی‌ها که نظر به تعریف میان افغانستان و پاکستان در رفت‌وآمد هستند، ده کرسی در شورای ملی نماینده دارند.

رابطه هیأت مذاکره‌کننده جمهوری اسلامی افغانستان و در عین‌حال هیأت طالبان را با مهاجران چگونه ارزیابی می‌کنید؟

پاکزاد: هیأت مذاکره‌کننده حکومت افغانستان تا جایی‌که من اطلاع دارم، رابطه‌ای با مهاجران در اروپا نداشته است. منظور من رابطه به آن شکلی که برخی از اعضای هیأت با نزدیکان و هواداران حزبی یا قومی خود در کابل داشتند و در کنفرانس‌ها و سیمنارها اشتراک نمودند، است، نه روابط شخصی، قومی و حزبی که ممکن میان برخی‌ها وجود داشته باشد. سوال شما از اهمیت زیادی برخوردار است. اگر نظام جمهوری حق رای را از مهاجران سلب کرد، مذاکرات صلح که سرنوشت و آینده مملکت به آن بستگی دارد، فرصتی است که در نهایت مردم افغانستان در مورد صلح در کشور تصمیم خواهند گرفت. بنابراین حکومت افغانستان باید به مهاجران و افغان‌های مقیم خارج در این مورد فرصت هم‌اندیشی و مشوره می‌داد و حداقل دو یا سه نفر از اعضای هیأت مذاکره‌‌کننده جلسات علنی با افغان‌ها در دو یا سه پایتخت اروپایی برگزار می‌کردند، نظرات و حمایت آن‌ها را جلب می‌کردند.

تا اکنون تنها رابطه‌ای که وجود داشت تجلیل از سالگرد استقلال مملکت بود که سفارت‌های افغانستان یک تعداد محدود از افغان‌ها را دعوت می‌کردند. آنچه که وابسته به طالبان است، در میان محافل سیاسی کوچک، آن‌ها هوادارانی داشته‌اند. در این دو سه سال اخیر تعداد جوانان و حتا نوجوانانی که از مناطق مرزی پاکستان به اروپا می‌آیند رو به افزایش است. در میان آن‌ها عناصری که تحت تأثیر مفکوره طالبان قرار دارند، کم نیستند. در ماه‌های اخیر برخی از این جوانان که از گردن بریدن یک معلم در فرانسه به جرم نشان دادن کاریکاتور حضرت محمد دفاع کرده بودند، محاکمه شده و حتا یکی از آن‌ها از فرانسه اخراج شد. اما ورای این گروه‌ها، آنچه که به مذاکرات صلح ارتباط می‌گیرد، برخی نشانه‌های دیده می‌شود که طالبان یا عناصر خیلی نزدیک به آن‌ها می‌خواهند با شخصیت‌های ضدطالبان در خارج از کشور تماس بگیرند. این یکی از نشانه‌های است که طالبان در کنار پیشبرد جنگ، تمرین سیاست هم می‌کنند.

یکی از مباحثی که در جریان مذاکرات هرازگاهی مطرح می‌شود، بازگشت مهاجران و فراهم ساختن زمینه زندگی عادی و آرام برای آن‌ها است، آیا همچون چیزی ممکن است؟ و اصلا چرا این بحث را مطرح می‌کنند؟

پاکزاد: بسیاری از مسائلی که در جراین مذاکرات از هر دو طرف مطرح می‌شود، هیچ‌ وقت به‌‌طور جدی مورد توافق قرار نمی‌گیرد و یک نوع پروپاگندای سیاسی است. بازگشت مهاجران و فراهم‌ساختن زمینه زندگی عادی و آرام برای آن‌ها یکی از این مسائل است. طرح این موضوع از یک‌طرف سعی در جلب حمایت مهاجران دارد و از طرف دیگر برای رضایت کشورهای که مهاجران را جا داده‌اند، به‌شمول کشورهای اروپایی و امریکا.

کشورهای اتحادیه اروپا که به بحران اقتصادی، اجتماعی و سیاسی گرفتارند و بحران سیاسی که رشد فزاینده احزاب راست افراطی نژادپرست تقریبا در تمام اروپا، حتا در کشورهای که تصور می‌شد از این آفت مصون‌اند، مانند فرانسه، سویدن، ناروی، هالند و دانمارک، در چند سال اخیر تا حدی زیادی از بحران اقتصادی و حضور مهاجرین خارجی تغذیه می‌شود. یکی از عوامل سخت‌گیری دو سال اخیر بعد از درهای باز سال ۲۰۱۸م، علیه پناهندگان، چه افغانی و چه غیرافغانی در اروپا همین موضوع است. اداره ذی‌صلاح بعد از این به‌سادگی ماهیت سیاسی درخواست‌ها را نمی‌پذیرد. حکومت کابل و پس از این طالبان تلاش دارند که کمک‌های مالی و اقتصادی بیشتری را با شعار بازگشت مهاجران و فراهم‌ساختن زمینه زندگی راحت برای آن‌ها، دریافت کنند.

حالا بازگشت مهاجران از کشورهای غربی به‌‌طور داوطلبانه یک امر تقریبا ناممکن است. اول این‌که نسل دوم و حتا سوم مهاجران در این کشورها تولد شده‌اند و تابعیت این‌جا را دارند. دوم این‌که در میان نسل اول هم افرادی هستند که در این کشورها بزرگ شده‌اند و گاهی به وزارت، وکالت و پست‌های مهم سیاسی و علمی رسیده‌اند. بازگشت این دو گروه قابل بحث نیست. برخلاف بازگشت اشرف غنی و یاران او محصول اراده امریکا بود که می‌خواست گروهی وابسته به خود را در افغانستان ایجاد کند. در میان مهاجران دو دهه اخیر هم آن‌هایی‌که به‌‌طور قانونی در این کشورها زندگی می‌کنند و حتا اگر با فرهنگ و رسوم این کشورها آمیزش هم نیافته‌اند، حداقل از نگاه اقتصادی زندگی مناسبی دارند، برخی از آن‌ها تابعیت این کشورها را گرفته‌اند، به‌ویژه فرزندان‌شان پروسه «انتگراسیون» در کشور محل اقامت والدین خود را سریعا طی می‌کنند.

سرانجام می‌توان گفت که سرنوشت و آینده «دیاسپورای افغانستانی» با تمام تنوع و تضادهایی که دارد و محصول تضادهای داخل کشور است، در شرایط صلح و یک نظام قابل قبول اکثریت مردم، ممکن است به «دیاستورای افغان» مبدل شده و نقطه وصلی شود میان افغانستان و کشورهای دموکراتیک، هم از نظر فرهنگی و هم از نظر اقتصادی. اعتراف می‌کنم که این بیشتر یک آرزوست تا یک واقعیت.