عزیز نیکیار
توماس هابز (۱۵۸۸-۱۶۷۹) تئوریپرداز رئالیست انگلیسی و نویسنده کتاب مهم «لویاتان» میگوید برای جلوگیری از هرجومرج، باید بهسوی تشکیل یک دولت مقتدر رفت که از طریق قرارداد اجتماعی به ظهور رسیده و وضع آشفته را سامان بدهد، جلوی زورمندان را گرفته و عرصه را برای زندگی بهدور از دریدهشدن مهیا سازد. احتمال اینکه چنین دولت مقتدری بهسوی خودکامگی برود زیاد است ولی به باور هابز خودکامگی بهتر از هرجومرج و قانون جنگل است. دارون عجم اوغلو و جیمز ای رابینسون نویسندگان کتاب مشهور «چرا ملتها شکست میخورند؟» در کتاب «راه باریک آزادی» نقدی بر تز هابز وارد میکنند. آن دو مینویسند که نخستین مشکل تز هابز این اندیشه است که: «لویاتان چهرهای واحد دارد، حال آنکه در واقعیت، حکومت دو چهره دارد. چهرهای که هابز تصور میکرد که لویاتان از اتباع و فرودستانش حمایت میکند، به حل و فصل عادلانه مرافعات میپردازد، جلوی جنگ را میگیرد و برای شکوفایی اقتصاد کار میکند و چهره دیگر لویاتان اما مستبد و هراسانگیز است. حکومتی است که شهروندانش را به سکوت وامیدارد، نسبت به خواستههای آنان بیاعتنا است و مقاومت میورزد، بر آنها سیطره مییابد و … حاصل دسترنجشان را میدزدد یا در چنین کاری به یاری دیگران میآید.» نگارنده میخواهد بگوید که چهره دوم لویاتان که مد نظر دو نویسنده یادشده است، شبیه لویاتان غنی است. تمامی شواهد و اسناد از وضع فعلی عدم مهار جنگ، افزایش کشتهشدن شهروندان، گسترش فساد مالی و اداری، بیاعتنایی حکومت به خواست مردم و از همه مهمتر استبداد و کوچکبودن حلقه تصمیمگیری حکومت و دخیلنبودن مردم و نداشتن ابزار برای ایفای نقش در نحوه استفاده از قدرت و ظرفیت لویاتان غنی، نشان میدهند که لویاتان غنی، نهتنها در به سامان رساندن وضع فعلی کامیاب نخواهد بود بل دوام او بر قدرت، وضع را آشفتهتر میسازد.
نگارنده به این باور است که چهره دیگر لویاتان غنی نیز با آنچه مورد نظر هابز از لویاتان است نیز همخوانی ندارد، بلکه فقط نمایشی است که هیچ نوع ریشه مستحکمی ندارد. این نمایش زیر چتر خیمه کوچکی بهنام جمهوریت در حال اجرا است که سایهاش فقط بر سر یک حلقه محدود است و دیگران در آفتاب سوزان، عرق جبین میریزند و خون دل میخورند، لویاتان غنی با استفاده از ادبیات ضد توطئه میخواهد میخهای خیمهی جمهوریت چند نفرهاش را مستحکم کند.
جمهوریتی که آقای غنی خود را پاسدار آن میداند شکست خورده است. دیوید رانسیمن نویسنده کتاب پایان دموکراسی، از مفهوم فربهسازی حکومت یاد میکند. به باور آقای رانسیمن، حاکمانی که قدرت را بهدست آوردهاند، تلاش میکنند با استفاده از ادبیات عوامپسند، کشور را در برابر یک بحران و توطئه ساختهشده از سوی طرفهای دیگر سیاسی بدانند و با این توجیه که مصلحت کار را بیش از دیگران میدانند و در تلاش نجات مردم راستین از بحران هستند، تمامی امور و تصمیمهای مهم کشوری را به دست گرفته و به تدریج به نهادهای دموکراتیک ضربه میزنند؛ بر اپوزیسیون، نهادهای مدنی معترض و جنبشهای اعتراضی میتازند و آنها را بخشی از بحران و توطئه میدانند. مظاهرههای مدنی را ساخته و پرداختهی دشمنان سیاسی میدانند و بهطور تبعیضآمیز از پاسخگویی به خواست جنبشهای اعتراضی و اعتراضهای مدنی سر باز میزنند و در دل یک دموکراسی، به مرور استبداد خاموش با ادبیاتی عوامپسند برپا میکنند. آقای غنی جمهوریت را سپر خود در سیاست و حکومت در کشور قرار داده و با شعار پاسداری از جمهوریت، در پی پیادهسازی سیاستی است که منافع وی و اقلیت نزدیک به وی را حفظ میکند.
استیون لویتسکی و دانیل زیبلات در کتابشان «دموکراسیها چگونه میمیرند» میگویند سرنگونی یک دموکراسی نخستین چیزی را که در ذهن ما تداعی میکند، از بین رفتن یک نظام با نیروی نظامی، جنگ و خونریزی است. در حالی که به باور این دو نویسنده، دیگر عصر سرنگونی رژیم و ایجاد فضای خفقانآور با زور توپ و تانگ گذشته است. در قرن ۲۱، امکان شکست حکومت مردم توسط سیاستمداری که بر طبل مردممداری میکوبد بیشتر محتمل است. فصل، فصلی است که از دل شعارهای مردممحور، بر گرده مردم سوار میشوند و سرنوشت مردم را به گروگان میگیرند.
لویتسکی و زیبلات به نقل از خوان لینز، دانشمند برجسته علوم سیاسی، چهار شاخص اصلی رفتار اقتدارگرایان و سیاستمداران ضد مردم، جمهوریت و دموکراسی را بیان میکنند. به گفته این دو نویسنده، زمانی که یکی از این چهار شاخص در عمل و یا گفتار سیاستمدار وجود داشت باید نسبت به آن سیاستمدار نگران بود. این شاخصها عبارت اند از ۱. رد قواعد بازی دموکراتیک و نادیده گرفتن این قواعد و عدم پایبندی به آن، ۲. انکار مشروعیت مخالفان سیاسی و معرفی مخالفان خود به عنوان دشمنان نظم قانونمند، ۳. مدارا با خشونت؛ ارتباط مستقیم و یا غیر مستقیم با سازمانها و یا افرادی که در اقدامات غیر قانونی خشونتبار دست دارند، تأییدی اعمال خشونتبار طرفدارانش و سر باز زدن از محکومیت اقدامات خشونتبار سیاسی تیمهای طرفدار خود، ۴. آمادگی و اقدام برای محدود کردن آزادیهای مدنی مخالفان سیاسی.
نگارنده به این باور است که آنچه از روایت جمهوریت از سوی فرد و یا گروه حاکم بر مناسبات سیاسی نقل میشود، تنها یک پوسته و از مغز تهی است و جمهوریتخواهی فعلی چیزی نیست جز ایجاد کانال برای مشروعیتبخشی به سیاستهای گروه حاکم و استفاده سوء از خشم عیان مردم در برابر امارت. نگارنده جمهوریتخواهی گروه حاکم را با جمهوریتخواهی عموم آحاد کشور سوا میکند و بر دروازهبانی از جمهوریت و دموکراسی از سوی روندهای سیاسی، روشنفکران، فعالان سیاسی – اجتماعی و جنبشهای زنان تأکید میکند تا مبادا از ترس امارت، جمهوریتی را مقبول بگردانیم که هیچ نشانی از مردممحوری ندارد. اگر قرار باشد در اثر هراس از آمدن امارت زیر یک چتر صف آرایی کنیم، آن چتر، چتر باورمندی به حقوق شهروند – مدنی است و آن صف، صف حق مردم است نه صف سیاستمداران نشسته در ارگ. چنانچه در طول تاریخ مردم در برهههای حساس حیات سیاسی خود بر اثر ترس از ابهام آینده سیاسی، خودآگاه و یا ناخودآگاه، سرنوشت خود را به دستان سیاستمدارانی دادهاند که «مردم» را فقط پله و سپر بلا میدیدند و بس.