پاکستان از چه می‌ترسد؟

پاکستان از چه می‌ترسد؟

پاکستان در خصوص مشروعیت خود دچار بحران اعتماد به نفس است. روان‌پریشی ملی پاکستان بیش از طالبان به فرصت برقراری صلح در افغانستان صدمه می‌زند.

قرار است ماه آینده حکومت افغانستان و طالبان در تلاش برای دست‌یابی به توافق صلح در استانبول گردهم آیند. مسأله اصلی در این نشست ساختار و شکل حکومت آینده‌ی افغانستان خواهد بود. این‌که آیا افغانستان همانند دو دهه‌ی گذشته یک جمهوری اسلامی با رییس‌جمهور منتخب باقی بماند یا نه به امارت اسلامیِ تحت رهبری یک رهبر مذهبی تبدیل شود؟ اما این پرسش برخاسته از یک مشکل است و ریشه‌ی این مشکل نه به شورش طالبان که پس از مداخله‌ی ناتو در افغانستان پس از ۱۱ سپتامبر آغاز شد و نه به ظهور این گروه در سال ۱۹۹۴ برمی‌گردد. این مشکل از جایی در شرقِ دور پاکستان، که اکنون بنگلادش نامیده می‌شود، آب می‌خورد.

نیمه‌شب پنجاه سال پیش از امروز شیخ مجیب‌الرحمان، بنیان‌گذار حزب «عوامی لیگ» در شرق پاکستان، استقلال کشوری به‌نام بنگلادش را اعلام کرد. او چند دقیقه قبل از رسیدن ارتش پاکستان برای بازداشت وی، اعلام کرد که «سر از امروز بنگلادش مستقل است. من از مردم بنگلادش می‌خواهم هرکجا که هستند و با هر آنچه که در اختیار دارند تا آخرین دم در برابر ارتش اشغال‌گر مقاومت کنند. مبارزه شما باید تا زمانی ادامه یابد که آخرین سرباز ارتش اشغال‌گر پاکستان از خاک بنگلادش خارج و پیروزی نهایی حاصل نشده باشد.»

ساعاتی قبل از این اعلام، ارتش پاکستان «عملیات جست‌وجو» را راه‌اندازی کرده بود. ارتش جوخه‌های مرگ خود را در شرق پاکستان مستقر کرده بود تا چالش‌هایی را که این ایالت در برابر برتری‌طلبی پاکستان غربی خلق کرده بود از میان بردارند. رییس‌جمهور وقت پاکستان، یحیا خان، منطق ارتش را از انجام این کار چنین توضیح داد: «سه میلیون نفر از آن‌ها را که بکشید بقیه تابع می‌شوند.» بنگلادشی‌ها مقاومت کردند، اما تلفات بسیار زیادی را متحمل شدند. در طی یک سال، بین ۳۰۰ هزار تا سه میلیون بنگالی جان خود را از دست دادند. مجموع این تلفات را اگر فقط یک میلیون نفر در نظر بگیریم، هنوز بیش از دو برابر تلفات جنگ داخلی سوریه است. با این تفاوت که جنگ سوریه یک دهه طول کشید اما در بنگلادش فقط طی یک سال آمار تلفات به مرز یک میلیون نفر رسید.

سرانجام فداکاری بنگلادشی‌ها و کمک هند به بنگلادش کمک کرد به موفقیت برسد. در ۱۶ دسامبر سال ۱۹۷۱، دگرجنرال ارتش پاکستان، امیر عبدالله خان نیازی، رییس حکومت نظامی پاکستان شرقی، به دگرجنرال جاگجیت سینگ آرورا، فرمانده ستاد مشترک نیروهای هند و بنگلادش، تسلیم شد و پاکستان استقلال بنگلادش را تأیید کرد. مجیب‌الرحمان پس از آزادی از زندان پاکستان اولین رییس‌جمهور بنگلادش و به تعقیب آن نخست‌وزیر این کشور شد.

از دست‌دادن بنگلادش برای پاکستان فاجعه بود. محمدعلی جناح، رهبر مسلم لیگ و بنیان‌گذار پاکستان، کشور تازه شکل‌گرفته را به‌عنوان سرزمینی برای مسلمانان و کشوری مبتنی بر دین و نه قومیت، می‌دانست. با این‌حال جدایی پاکستان شرقی به‌دلیل تشدید نارضایتی‌های اساسا قومی، زخمی بر هویت اصلی پاکستان بود. گذشته از این، قبل از استقلال بنگلادش، بنگالی‌ها فقط یکی از چندین جوامع قومی بزرگ در پاکستان بودند که می‌خواستند هویت قومی را بالاتر از هویت ملی در پاکستان قرار دهند: برای مثال بلوچ‌ها در زمان تجزیه هند از الحاق اجباری‌شان به پاکستان ابراز نارضایتی می‌کردند. بسیاری از پشتون‌ها نیز برای ملحق‌شدن به برادران‌شان در افغانستان، تحت چتر «پشتونستان بزرگ»، شورش‌هایی را در سطوح پایین به راه انداختند. آن‌ها معتقد بودند که در پاکستان در میان سایر اقوام یک اقلیت به‌شمار می‌روند و در صورت الحاق‌شان به افغانستان، تبدیل به اکثریت مطلق می‌شوند.

هرچند رهبران پاکستانی احتمالا زمانی به جنبش‌های قومی به‌عنوان محرک‌های آزارنده دولت نگاه می‌کردند، اما با از دست‌دادن بنگلادش (نیمی از پاکستان از نظر جمعیت) نگاه رهبران پاکستانی به جنبش‌های قومی به‌عنوان تهدید وجودی تغییر کرد. رهبران سیاسی پاکستان و ارتش این کشور برای ایمنی پاکستان در برابر ضررهای بیشترِ از این دست، اقدام به حمایت (معنوی، اگر نه مادی) از جنبش‌های اسلام‌گرای تندرو کردند. منطق پاکستان ساده بود: هرچقدر یک فرد مذهبی‌تر باشد، به همان اندازه هویت قومی خود را پایین‌تر از گرایش دینی-مذهبی خود قرار می‌دهد. بنابراین، دستگاه سیاسی و نظامی پاکستان تشخیص داد، که اسلام‌گرایی می‌تواند همان چسبی باشد که قادر به کنارهم نگه‌داشتن جوامع متعدد پاکستان است. در سال ۱۹۷۱، هنگامی که پاکستان بنگلادش را از دست داد، حدود ۹۰۰ مدرسه دینی-مذهبی در پاکستان وجود داشت. تا پایان ریاست‌جمهوری جنرال ضیأالحق در سال ۱۹۸۸، این رقم (بدون درنظرگرفتن حدود ۲۵ هزار مدرسه دینی ثبت‌نشده) رسما حدود ۱۰ برابر افزایش یافته بود.

وقتی شوروی به افغانستان حمله کرد، زخم‌های پاکستان ناشی از ازدست‌دادن بنگلادش هنوز تازه بود، اما رهبران پاکستان فرصتی را میسر دیدند: ایالات متحده می‌خواست تهاجم شوروی را عقب زند، اما به تنهایی قادر به انجام این کار نبود. افغانستان کشوری محاط به خشکه است. ایران دیپلما‌ت‌های امریکایی را گروگان گرفته بود. این عوامل باعث شد که خاک پاکستان تنها مسیر کمک به مقاومت افغان‌ها باشد. رهبران پاکستان معامله‌ای شیطانی را انجام دادند: این‌که ایالات متحده تسلیحات و سعودی پول را فراهم کند، اما توزیع آن برعهده عوامل پاکستانی باشد. پاکستان تصمیم گرفت گروه‌های هفت‌گانه‌ی مجاهدین را که متشکل از سیاست‌مداران اسلام‌گرای افغان بودند، به‌طور سیستماتیک تمویل کند و گروه‌های میانه‌روتر را از منابع محروم نگه دارد. برخی از این چهره‌های تندرو از جمله گلبدین حکمتیار (و همچنین رجب طیب اردوغانِ جوان، رییس‌جمهور امروز ترکیه) بعدا با طالبان همکار شدند. برخی دیگر به مرور زمان به چهره‌های اصلی اتحاد شمال و حکومت پسا ۲۰۰۲ افغانستان تبدیل شدند. آی‌اس‌آی پاکستان اما امیدوار بود که این چهره‌ها و گروه‌ها، بیشتر بر همبستگی مذهبی تمرکز کنند تا الحاق‌گرایی قومی.

پس از خروج شوروی از افغانستان و در فقدان فشار مؤثر ایالات متحده (از سوی حکومت‌‌های بی‌علاقه و عمدتا بی‌توجه بیل کلینتون و جورج دبلیو بوش) آی‌اس‌آی شروع به حمایت همه‌جانبه از حکمتیار، اسلام‌گراترین رهبر جهادی افغان کرد. با این‌حال مشکل حال و آن‌زمانِ حکمتیار جامعه‌ستیزی وی است. حکمتیار شاید برای هراس‌افکنی در میان مردم افغانستان خوب بود، اما احترام مردم را به‌دست نیاورد. اما طالبان، که در ابتدا به‌عنوان جنبشی فراجناحی برای محافظت از مردم محلی در برابر افراط و تفریط جنگ‌سالارانی همچون حکمتیار وارد صحنه افغانستان شدند، نشان دادند که از قدرت دوام برخوردارند و می‌توانند اقتدارشان را تحکیم بخشند.

حکومت بایدن شاید به دنبال پایان‌دادن به طولانی‌ترین جنگ امریکا باشد، اما هدف پاکستان در افغانستان متفاوت است. از نظر اسلام‌آباد و آی‌اس‌آی، یک افغانستانِ باثباتِ تحت حاکمیت یک دولت ملی‌گرا، تهدیدی وجودی برای پاکستان خواهد بود. برعکس یک افغانستانِ اسلام‌گرایِ تحت نفوذ پاکستان، برای اسلام‌آباد و آی‌اس‌آی ایده‌آل است. در غیر آن، یک افغانستانِ شورش‌زده‌ی دایما بی‌ثبات نیز پذیرفتنی است.

پاکستان در خصوص مشروعیت خود دچار بحران اعتماد به نفس است. روان‌پریشی ملی پاکستان بیش از طالبان به فرصت برقراری صلح در افغانستان صدمه می‌زند. راه صلح و ثبات در افغانستان میان‌بُر ندارد. تا زمانی که ایالات متحده و جامعه جهانی مستقیما به مشکل پاکستان رسیدگی نکنند، هیچ کنفرانس صلحی نمی‌تواند به موفقیت برسد. فراموشی تاریخی شاید خصیصه‌ی ایالات متحده باشد، اما در منطقه جنوب آسیا واقعیت‌ها همواره مهم هستند.

مایکل روبین پژوهش‌گر مقیم مؤسسه امریکن انترپرایز است.