سعادت موسوی
به مناسبت روز جهانی زبان پشتو، به صورت اجمالی تأملی کردهام دربارهی سرنوشت آینده این زبان، زبانی که در عین حمایتهای بیدریغ سیاسی طی دهههای زیاد، چقدر مهجور مانده است. به باور نگارنده زبانها، فیذات فضیلتی ندارند، هر زبان اهمیت و صلابتش بر میگردد به تعداد گویندگان و مکتوبات بهامند تألیفشده در آن. تنها رغبت و عشق گویشوران و آفرینشهای که در زبان اتفاق میافتد، میتواند پایداری و تکامل آن را حفظ کند. هر زبانی که با علم، فلسفه، هنر، ادبیات، تکنالوژی و فناوریهای روز نسبت خویش را تعیین نکند و عطش گویشوران خود را سیراب ننمایید، در گذر زمان محکوم به زوال و نابودی است. همانطور که طی قرنها صدها زبان به جهان آمده و بعد از مدتی از میان رفتهاند. اگر روزی معادله قدرت در افغانستان تغییر کند و همچنان گویشوران زبان پشتو رغبتشان بیشتر به زبان انگلیسی و فارسی شود، چه کسی و چه عواملی این زبان را نجات خواهد داد؟
از گذشتههای بسیار دور، زبانها به دنیا آمده و زیستهاند و همینطور از میان رفتهاند. در عصر حاضر این فرایند اضمحلال زبان سرعت یافته و در هر سال، ده زبان در سطح جهان خاموش میشود. به باور زبانشناسان اگر این روند ادامه یابد، در یک سدهی آینده نود درصد زبانها نابود میشوند. از جهتی، فرهنگ وابسته به زبان است، با مرگ یک زبان، فرهنگ وابسته به آن نیز از بین میرود.
تحقیقات نشان میدهد که در نابودی زبانها، عوامل عدیدهای دخیلند که ابعاد روانشناختی، جغرافیایی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و میزان علاقهی گویشوران، اهم آن تلقی میشوند. مضاف بر عوامل مزبور، میتوان تعامل زبان را با زبانهای دیگر برای بقامندی مهم پنداشت و اینکه زبان چهقدر توانایی تعامل با علم و معرفت معاصر را دارد و دست در دست فناوری و اندیشهورزی اکنون میدهد (نرمینه معینیان:۱۳۸۹).
زبان متضمن شیوه خاصی از شناخت طبیعت و انسان، احساس شادی و اندوه و درک معنای رویدادهاست. بهگونهی مثال، در زبان فارسی و آلمانی، نیایش کردن، عشق ورزیدن، خواب دیدن و استدلال نمودن متفاوت است. با مرگ زبان این امکان سازگاری با جهان و امکان کسب شناخت ویژه نیز از بین خواهد رفت. به باور زبانشناسانی مانند ادوارد ساپیر و بنیامین وورف، با طرح نظریهی نسبیت زبانی معتقدند که ساخت فکر و به تبع آن برداشت کلی ما از جهان خارج تابع ساخت ویژه زبان بومی ماست. بنابراین افراد هر جامعه زبانی درباره جهان پیرامون خود نگرشهای خاصی خواهند داشت. از اینرو مردمی که به زبانهای مختلف تکلم میکنند جهانی واحد را ادراک نمیکنند بلکه برعکس زبانهای مختلف بر جنبههای گوناگون واقعیتی چند وجهی تأکید میکنند و به شیوههای بسیار متنوعی آنها را از صافی میگذرانند. اگر این نظریه را بپذیریم هر زبان را میتوان تفسیری موقت از جهانی چندان پیچیده دانست که تنها امید برای درک آن برخورد از دیدگاههای متفاوت است. اگر هر زبان را حاصل تاریخ طولانی تلاش انسان برای کسب دانش از جهان بدانیم ممکن است دریابیم که چرا تنوع زبانها منبعی گرانبهاست (همان).
با این مقدمه و اشارات تئوریک، میخواهم دو عاملی را ذکر کنم که زبان پشتو را عملا تهدید میکنند و این زبان را آهستهآهسته به ساحت نابودی و زوال هدایت مینماید. از سویی، تحولات و انقراضات در عرصهی فرهنگ و زبان تدریجی است و این باعث میشود که فرایند زوال آنان را به وضوح متوجه نشویم.
یک) نسبت زبان پشتو با زمانه
در عصر حاضر، سرعت تولید علم و تکنالوژی خیلی شتابنده است، جهانی شدن این شتاب و انبوه از تولیدات را به سرعت تکثیر میکند. هیچ زبان و فرهنگی دور از این تحولات نمیماند. در جنگ زبانی و فرهنگی، زبانهایی تابآوری میکنند و بقا مییابند که با ارزشها و شاخصهای زندگانی معاصر هماهنگ باشند. به نظر راقم این سطور، زبان پشتو فاقد توانایی تعامل با جهان امروز است یا اگر خوشبینانهتر بگویم در تعامل نیست. سیاستگران و صاحب نظران پشتو زبان، بهجای پشتوسازی، پشتوگرایی میکنند. مراد من از پشتوسازی به معنای علمی و غیرسیاسی نگری، به فرهنگ و زبان است. این سیاستورزان، اهتمام بر این دارند که زبان پشتو را به زور به حلقوم مردم فرو کنند. بهجای اینکه به شالودهای اصلی بقامندی زبان توجه نمایند و زبان پشتو را با فلسفه و حکمت امروز آشتی دهند و وارد کانال علم و فناوری جدید کنند و دست به تولید متن در ساحت این زبان بزنند، برخورد سیاسی میکنند. با فشار میخواهند زبان پشتو مسلط شود و اقتدار پیدا نماید، اما با زور این کار شدنی نیست و ضمانت پایداری ندارد. پشتو زبانهای باسواد، زبان تحقیق و تفکرشان اکثرا انگلیسی یا یک زبان بینالمللی دیگر است. دوست دارند زبان پشتو غنی شود، اما در عمل برای غنامندی زبانهای دیگر کار میکنند. داستان پشتو زبانهای پاکستان هم تقریبا همینگونه است، زبان علم و مکتوبات اداری آنان نیز انگلیسی است. از یک جهت، ارزش زبانها به متون و آثاری است که طی سدهها با آن زبان نوشته، ثبت و ضبط میشود. مادامی که پشتو زبانها تحقیقات و پژوهشهای علمی خود را با زبانهای دیگر تحریر و تبیین کنند، به زبان مادری خود آسیب میزنند.
همینطور مسأله تفکر و اندیشیدن هم در میان است، زبان فقیر و تکاملنیافته، امکان این را در خود ندارد که وارد تعامل با فلسفه و حکمت جهان جدید شود، بشخصه شک دارم که زبان پشتو بتواند فلسفه غرب یا شرق را در خود هضم کند و به مخاطب و گویشوران خویش انتقال دهد. زبان فارسی از گذشتههای دور با عربی در تعامل بوده است، با وجود نگرانیهای فارسیگویان از ورود واژگان بیشمار عربی به زبان فارسی، دین عربی و زبان عربی بهغنامندی این فرهنگ و زبان افزوده است، تا آنجایی که فکر میکنم پروژه سرهنویسی در میان فارسیگویان یک پروژه شکست خورده است. همینطور صنعت ترجمه، به فرهنگ و زبان فارسی کمک فراوان کرده است. با وجود آسیبهای اندک و ترجمههای غیر حرفهای، ما از کانال ترجمه با فلسفه و اندیشهی غرب آشنا شدهایم. اما زبان پشتو و گویشوران این زبان، این کار را نکردهاند و نمیکنند. وقتی در کتابفروشیهای کابل بروید، چند رمان بزرگ جهان و چند تاریخ فلسفه و اثر علمی به زبان پشتو ترجمه شده است؟ جواب خیلی ناامیدکننده است. در دانشگاهها چقدر درسگفتارها و پژوهشها به زبان پشتو است؟ چند فیصد در ادارات و بازارهای مالی و اقتصادی مردم به زبان پشتو صحبت میکنند؟ آیا اینها تهدیدات جدی بالقوه و بالفعل برای زبان پشتو به شمار نمیآیند؟
دوم) بیرغبتی گویشوران
معینیان اذعان میکند که به ندرت میتوان زبان یا اصلاحات را برخلاف میل مردم به آنها تحمیل کرد. آیا میتوان از زبانی حمایت گردد که گویشوران آن دیگر خواهانش نیستند؟ موضوع صرفا خود زبان نیست، بلکه اهمیتی که گویشوران برایش قائلند نیز مطرح است. زبانها عمدتا بهدلیل اینکه مردم تصمیم به ترک آن میگیرند و آن را به فرزندانشان منتقل نمیکنند ناپدید میشوند. اصطلاح جنگ زبانها استعارهی مناسبی است. اما زبانها به خودی خود قادر نیستند جنگی بر پا کنند. این مردم هستند که برای مبارزه، جنگ یا توافق با یکدیگر تلاش میکنند. میتوان با نگاهی به رابطه بین زبانهای مردم به روابط تضاد آمیزشان پی برد.
در ظاهر مسأله، پشتو زبانها برای بقای زبان مادری خود مبارزه و تلاش میکنند، این تلاش محض سیاسی است و گاهی به قیمت سرکوب و آسیبرسانی به سایر زبانها منتهی میگردد. اما قصه به این سادگی هم نیست. اکثریت پشتو زبانهای که در کابل سیاست میکنند، دست به تجارت میزنند و مشغول تحصیل هستند، اکثرا به زبان فارسی صحبت میکنند. واقعا آبشخور مسأله ترک زبان مادری کجاست؟ پدر و مادر همواره برای موفقیت فرزندان خود آنها را در یادگیری زبان قویتر آزاد میگذارند و حتا مشوق آنها در این امر میشوند. زمانی که چنین رفتاری تقریبا عمومیت یافت، نسل فرزندانی که با دو زبانگی نسبی خو گرفته باشند خواه ناخواه زبان اصلی خود را زیر تأثیر این زبان خارجی خواهد یافت. هر گاه فشار زبان قویتر به واسطه نفع اجتماعی آن طی دورهی طولانی ادامه یابد، حرکت نامحسوسی به سوی یک زبان آمیخته و سپس بدتر از آن ترک زبان اصلی به وقوع خواهد پیوست. تعداد بیشمار از جوانان پشتو زبان تحصیلیافته را شما مشاهده میکنید که توان نوشتن به زبان مادری را به صورت درست ندارند، و عملا یا به فارسی تحقیق میکنند یا به زبان انگلیسی. این بیرغبتی خود گویشوران در عمل به زمان مادری خود، تهدید بالقوهی دیگریست که در طی زمان به زوال و انقراض زمان پشتو کمک میکند. جوزف بارت میگوید زبان تا وقتی که بخشی از برنامه درسی و تحقیقی نباشد در معرض خطر است، و ما عملا این را میبینیم که زبان پشتو در اکثریت دانشگاههای کشور واجد جایگاه تلقی نمیشود و حتا گویندگان اصلی، این زبان را رها کردهاند.
یادداشت: در این مقاله، از مقاله علمی «نگاهی به دلایل جامعهشناختی نابودی زبانها»، نوشتهی نرمینه معینیان، کمک گرفتهام؛ مقالهی که در سایت مجله تحقیقات جامعهشناختی، تابستان ۱۳۸۹ منتشر شده است.