عبارت «حل مسالمتآمیز مسألهی افغانستان» معادل این عبارت است: دستکشیدن پاکستان از سیاست موفقی که حداقل نیم قرن در مورد افغانستان اجرا کرده است. شرحش این است:
اینکه افغانستان به یکی از ایالتهای پاکستان تبدیل شود (یعنی در حد یک ایالت پاکستانی تحت کنترل پاکستان باشد)، بهعنوان یک طرح آزمودهشده و نتیجهی این آزمون برای پاکستان دلگرمکننده بوده است. در دههی نود میلادی پول پاکستان (روپیه) در سراسر افغانستان بهعنوان پول اصلی در جریان بود. در همان دهه طالبان امارت اسلامی خود را در افغانستان برپا کردند و افغانستان عملا به یکی از صوبههای پاکستان تبدیل شد. پس از فروپاشیدن امارت اسلامی طالبان، دولت پاکستان مقهور تحولات جدید نشد و بر سیاستی که سالها اجرا کرده بود، پا فشرد. اکنون که طالبان دوباره قدرتمند شدهاند (به مدد همان پاکستان) و میخواهند حکومت مرکزی افغانستان را برچینند و بهجایش امارت خود را برپا کنند، سخن از «حل مسالمتآمیز مسألهی افغانستان» گفته میشود؛ از طریق مذاکره.
هیچ آدم عاقلی شک ندارد که طالبان یک گروه نظامی عمدتا افغان است که قرار شده افغانستان را به یکی از صوبههای پاکستان تبدیل کند. حال، سوال این است که افغانستان در چه صورتی و با چه نظامی میتواند به گونهای تحت کنترل پاکستان باشد که پاکستان دیگر خاطرش جمع شود و مطمئن باشد که به همان چیزی رسیده که حداقل نیم قرن برایش طرح ریخته و پول مصرف کرده و زحمت کشیده است. پاسخدادن به این سوال مهم است، چون روشن میکند که مذاکرهی سیاسی برای «حل مسالمتآمیز مسألهی افغانستان» اساسا چه معنا میدهد.
پاکستان به هیچ چیزی کمتر از یک «افغانستان تحت کنترل» رضایت نخواهد داد. در چارچوب چنین تصوری، مذاکره یعنی این که راهی پیدا کنید که این خواست پاکستان عملی شود. آیا پاکستانیها واقعا فکر میکنند که برای رسیدن به یک «افغانستان تحت کنترل» مذاکره بهترین روش است؟ آیا آنان بهراستی باور دارند که اقوام و گروههای سیاسی مختلف در افغانستان (در درون و بیرون حکومت) سرانجام در پی مذاکرات طولانی به نظمی تن خواهند داد که در آن افغانستان کاملا تحت کنترل پاکستان باشد؟ هیچ تردیدی نیست که پاکستانیها چنین توهمی ندارند. آنان میدانند که هر نظم دولتی مختلطی که در افغانستان حاکم شود – با ترکیبی از طالبان و مخالفان طالبان – آنچیزی که مطلوب پاکستان است بهدست نخواهد آمد. پس هدف مذاکره (از دید پاکستان) نمیتواند تشکیل حکومتی باشد که در آن طالبان، در کنار دیگران، فقط در نظام «سهم» داشته باشند.
پس هدف از مذاکره چیست؟
آیا پاکستانیها فکر میکنند که مذاکره از این جهت که مذاکره است به سرنگونی حکومت افغانستان منجر خواهد شد؟ آیا دولت پاکستان معتقد است که بازیگران سیاسی افغانستان در اثر مذاکره حکومت را رها میکنند و آن را به طالبان میدهند؟ طبعا پاکستانیها چنین پندار مضحکی ندارند.
پس هدف طالبان (به نمایندگی از پاکستان) از مذاکره با حکومت افغانستان چیست؟
حقیقت این است که مذاکرهای در کار نیست. مذاکره دامی است که حکومت پاکستان پهن کرده تا ابتکارهای نظامی مخالفان طالبان را در آن زمینگیر کند. کارکرد این مذاکرهی تقلبی این است:
برای این که مذاکرهی صلح (یا همان حل مسالمتآمیز کذایی) موفق شود، نیاز به حسن نیت است. حسن نیت یعنی اینکه حکومت و طالبان دست از خشونت بکشند و آمادگی خود برای صلح را نشان بدهند. بعد، حکومت حملات خود بر طالبان را متوقف میکند و آن حسن نیت لازم را از این طریق ابراز میکند. هزاران زندانی طالبان از زندانها رها میشوند تا دیگر تردیدی در حسن نیت حکومت باقی نماند. طالبان که فرصت خوبی یافتهاند بر میزان خشونتهای خود میافزایند و هربار حکومت را متهم میکنند که به تعهدات خود پابند نیست. گاهی خشونتهای خود را به گروههای تروریستی دیگر نسبت میدهند. این دور کاهش و افزایش خشونت ادامه مییابد و طالبان هر روز بر مناطق بیشتری از کشور حاکم میشوند. حکومت افغانستان همچنان محتاط است که کاری نکند که مذاکرات به بنبست کامل برسند و امکان «حل مسالمتآمیز مسألهی افغانستان» کاملا از میان برود. طالبان بر میزان خشونت خود میافزایند و ولسوالیهای بیشتری سقوط میکنند.
قصه واضح است. سیاستمداران و استراتیژیستهای پاکستانی در جبههی نظامی اردوی ملی افغانستان را از کار انداختهاند و در جبههی سیاسی سیاستمداران افغان را با سر انگشت خود بازی میدهند. عبارت «حل مسالمتآمیز مسألهی افغانستان» وقتی معنا دارد که مسألهی افغانستان کاملا یک مسألهی داخلی باشد. این عبارت در حال حاضر بیمعناست، چرا که مسألهی افغانستان مسألهی تجاوز پاکستان بر افغانستان است و پاکستان میداند که تا اقوام و گروههای سیاسی مخالف طالبان در افغانستان باشند، تحت کنترل درآوردن افغانستان به طریق مسالمتآمیز ممکن نیست.