بعضی از سخنان به آدم احساس خوبی میدهند و به همین خاطر جذابیتی فوقالعاده مییابند. یکی از آن سخنان همین «هر فرد یک رسانه شویم!» است. این سخن یا شعار نسبتا جدید است. قبل از گسترش امکانات ارتباطی مدرن، نظیر انترنت و تلفن همراه، کسی نمیگفت بیایید هر فرد یک رسانه شویم. امروز که امکانات و ابزارهای ارتباطی بهصورت گسترده و نسبتا ارزان در اختیار عموم مردم قرار گرفتهاند، دعوت به اینکه «هر فرد یک رسانه شویم» دعوت عجیبی بهنظر نمیآید. این شعار مخصوصا زمانی بیشتر جذاب میشود که جمعی از افراد یا بخشی از جامعه بخواهد خواستها و مطالباتی چون توقف ستم و اجرای عدالت را از طریق رسانههای امروزی پخش کند. در این گونه موارد، شعار «هر فرد یک رسانه شویم» به افراد احساس قدرت و مسئولیت میدهد.
اما آیا رسانه شدنِ هر فرد چیز مطلوبی است؟
پاسخ دادن به این سوال وقتی آسانتر میشود که ببینیم آیا گردش وسیع و سریع آنچه اطلاعات مینامیم، در هر حالتی برای جامعه سودمند است یا نه. بدیهی است که هر خبر و اطلاعی درست و دقیق نیست. چیزی داریم به نام شایعه و چیزی به اسم ضداطلاعات. شایعه و ضداطلاعات در ظاهر «اطلاعنما» هستند اما از یک واقعیت خبر نمیدهند. هر اطلاعنمای ناموثق و بیاساسی میتواند به شکل خبر و اطلاعات پخش شود و بر دریافت، تصمیم و حالت روانی افراد تاثیر بگذارد. وقتی که فردی از یک “اطلاعنما” یا شایعه و ضداطلاعات متاثر میشود، هم درکش از وضعیت غیرواقعی میشود، هم تصمیمی که براساس آن درک نادرست میگیرد تصمیمی خطا خواهد بود و هم از نظر روانی دچار آشوب خواهد شد.
برای اینکه رسانه شدنِ هر فرد بیشتر سود برساند و کمتر زیان، منطقا باید هر فرد این توانایی را داشته باشد که کاه را از گندم و اطلاعات دقیق را از شایعه و ضداطلاعات تفکیک کند. به بیانی دیگر، هر فرد باید بتواند از گفتنِ آنچه «نباید» پرهیز کند و در بیان آنچه «شاید» دقت لازم را به کار ببندد. تقریبا بدیهی است که در ملک ما نمیتوان چنین توقعی از عموم مردم داشت. در نتیجه، وضعیت جانشین طبعا همان گرم شدن بازار شایعه و ضداطلاعات است. امروز اکثر مردم تلفن همراه در اختیار خود دارند؛ اما چون مهارت و تشخیص لازم برای تفکیک خبر از ناخبر و اطلاعات از ضداطلاعات را ندارند، هر ساعت در پخش اطلاعات نادرست سهم میگیرند.
حال، در چنین وضعی دعوت به این که «هر فرد باید یک رسانه شود»، دعوت به هرچه آشفتهتر کردن این بازار است. به همین خاطر، در اکثر موارد وقتی صدها و هزاران یادداشت را دربارهی رویداد مشخصی در فضای مجازی میبینیم، هنوز نمیدانیم که حقیقت ماجرا چیست. یعنی این سیلِ اطلاعات نه تنها بر فهم و شناخت ما از یک رویداد نمیافزایند که ابهامهای تازهای نیز بر لایههای پیشین بیخبری ما میافزایند. این وضعیت مخصوصا در ایام جنگ زیانبارتر میشود.
مسأله این نیست که افراد حق ندارند حرف بزنند یا به تبادل اطلاعات بپردازند. مسأله این هم نیست که مثلا حکومت باید رژیم سانسور معرفی کند و جلو حرف زدن و نوشتن مردم را بگیرد. پرسش بیشتر در حوزهی اختیار خودما، بهعنوان عاملان اجتماعی، است و این که خودمان (بدون فشار بیرونی یا سانسور حکومتی) میتوانیم مسئولانهتر و بهتر عمل کنیم.