مترجم: محمدامین احمدی
اشاره: پروفیسور مایکل ان.ناگلر استاد مطالعات ادبیات تطبیقی در دانشگاه کالیفرنیا و برکلی و از جمله مدافعان و مدرسان سرشناس نظریهی مقاومت عاری از خشونت است. از ایشان در این موضوع چندین اثر منتشر شده است که از جمله آنها رسالهای است تحت عنوان «رهنمودی برای مقاومت عاری از خشونت؛ اقدام عملی». این رساله شش بخش دارد و هر بخش یک موضوع از موضوعات مهم نظریهی مقاومت عاری از خشونت را به زبان ساده توضیح داده است و هدف نویسنده معطوف به آموزش این نظریه است تا کاربران بتوانند در مبارزه و مذاکراتشان از آن استفاده کنند و حتا از این آموزشها در مذاکرات صلح نیز میتوان بهخوبی استفاده کرد. هدف اینجانب از ترجمه این رساله طرح این مسأله است که تا چهاندازه میتوانیم با بهرهگیری معنوی و اخلاقی از نظریه مقاومت عاری از خشونت و تکنیکهای آن، نخست برتری اخلاقی مدافعان جمهوریخواهی را در میز مذاکره با طالبان با قدرت و قوت نشان دهیم و با بهرهگیری از قدرت و انرژی مقاومت عاری از خشونت اقناع آنان را برای قبول یک صلح عادلانه بهدست آوریم و در قدم دوم گروههای ذینفع اجتماعی و فعالان حقوق و آزادیهای اساسی چگونه میتوانند با الهام از این نظریه، جنبش اجتماعی فعالی را برای دفاع از عدالت، آزادی و برابری بهوجود آورند و طالبان را برای قبول این ارزشها تحت فشار قرار دهند. و در واقع حکومت مبتنی بر زور و غلبه را برای آنان به موضوعی دستنیافتنی تبدیل کنند.
*****
قرن بیستم از خود میراث دوگانه برجای گذاشته است. از یکسو دوره ستم و خشونتهای فراوان بوده است از سوی دیگر، شاید بهدلیل همان ستمهای فراوان، ما شاهد بروز و ظهور نوعی جدید از قدرت و یا کاربردهای جدید از یک قدرت کهنسال و قدیمی هستیم که میتواند بشریت را به یک آیندهی بهتر رهنمون شود. در طی سالها از زمانیکه مهاتما گاندی، قدرت نهفته در «مقاومت عاری از خشونت» را برای آزادی هند از حکومت استعماری مطرح کرد و مارتین لوتر کینگ آنرا برای آزادساختن مردم رنگینپوست از ظلم و ستم، در امریکا بهکار گرفت، مردمانی بیشمار در اطراف و اکناف عالم – از مانیل تا مسکو، از کیپتاون تا قاهره و در جهاننگری جنبشهای اشغال – با استعمال گونهای از قدرت نهفته در مقاومت عاری از خشونت، در تضعیف مناسبات مبتنی بر بهرهکشی و ستم، به درجاتی متفاوت، از موفقیت دست یافتهاند.
بهکاربستن مقاومت عاری از خشونت، مبتنی است بر برخی [واقعیتهای] بنیادین در باب حقیقت انسان، در باب اینکه ما بهعنوان فرد و یا بهعنوان مردم چگونه میخواهیم باشیم. گاندی ساده و سرراست میگوید: «مقاومت عاری از خشونت قانون انواع است.» دکتر واندانا شیوا، رهبر مشهور مقاومت روستایی در هند، در یکی از خطابههای اخیر خود گفته است که اگر ما مقاومت عاری از خشونت را انتخاب نکنیم، انسانیت ما از درون دچار ازهمگسیختگی و چندپارگی میشود. همچنین فعال کرد عراقی، آرامجمال صابر گفته است که هرچند ممکن است مقاومت عاری از خشونت سختتر و نیازمند قربانی بزرگتر از آنچیزی باشد که در مقاومت خشونتآمیز انسان میپردازد، اما «حداقل شما انسانیت خود را در جریان آن از دست نمیدهید.»
ما میتوانیم روند مبتنی برعدم خشونت را، با میزان وحشتناک سرکوب، بدرفتاری شدید و خودکشی در میان سربازان و زنان امریکایی کنونی، مقایسه کنیم. آنطور که یکی از آنان برای یک فیلمساز مستند گفته است: «من دیگر دوست ندارم که من که هستم. من روح خود را در عراق از دست دادهام.» یکی دیگر از این سربازان، به یکی از دوستان من گفته است «من هنوز به واسطهای کارهایی که در عراق کردهایم روانپریشی دارم. حاضرم همهچیز خود را بدهم تا چیزهایی را که کردهایم برگردد و نابود شود. لیکن نمیتوانم. اما از صمیم قلب از شما به خاطر کاری که میکنید، سپاس میکنم.» از طریق این واژهها، که طبیعت و حقیقت انسانی را نشان میدهد، ما بهصورت فیالجمله هم بهای نقض این ابعاد از طبیعت خویش را و هم راه درمان آن را میبینیم.
بنابراین، جای شگفتی نیست که اینجا و آنجا اهمیت مقاومت عاری از خشونت، با نظر به روایتی جدید از طبیعت و سرنوشت انسان، دارد درک میشود، آدمی دارد درک میکند که شدیدا به تصور عالی از انسانیت نیاز دارد. جهاننگری و نهادهای کنونی ما آشکارا، مبتنی بر جهاننگریای است که خشونت را یک هنجار میداند. آوردن تغییر در این مبنا، میتواند منجر به جهش بهسوی یک تحول فرهنگی گردد. این تحول میتواند مشکلات اقتصادی، زیستمحیطی، شخصی و بینالمللی ما را حل و یا نشان دهد که چگونه میتوانیم این مشکلات را حل کنیم. به عبارت کوتاه، فهم و شناسایی کامل مقاومت عاری از خشونت، میتواند داستان سرنوشت آدمی را از نو بنویسد.
اما، در این زمان اغلب مردم دینامیک مقاومت عاری از خشونت را، اگر نگوییم هیچ نمیفهمند، لیکن یقینا درک کامل از آن، ندارند. تعداد اندکی از مردم، از این توانایی خود و اینکه چگونه آن را برای آزادی خود و دیگران از حرص، استبداد و بیعدالتی به کار گیرد، آگاهی دارند. مقاومت عاری از خشونت ممکن است، آنگونه که گاندی میگوید، در طبیعت ما تعبیه شده باشد، لیکن در زندگی و نهادهای ما تا زمانی که درک خوب و دقیق از آن حاصل نشود، ظهور و بروز پیدا نمیکند. حالات و رخدادهایی از مقاومت عاری از خشونت، رخ مینمایند، لیکن استعمال آن بهصورت مصون و مؤثر – مخصوصا استعمال آن برای تغییر پایدار- مستلزم معرفت و برنامهریزی است.
جنگ، فرار و راه سوم
مصادیق مقاومت عاری از خشونت، اندکشمار بهنظر میرسد، حتا موارد نادر از مقاومت عاری از خشونت و توانایی بالقوه بر مقاومت عاری از خشونت – و حتا امکان محض آن – بهصورت فزاینده توسط سیاستگذاران، نادیده گرفته میشود. خشونت، و یا ضررزدن به شخص و یا کرامت بنیادین دیگری، آنچنان شایع است که فراگیر بهنظر میرسد، مخصوصا اگر خشونت ساختاری (استثمار و سلطهی نهفته در یک سیستم را) نیز درنظر بگیریم. لیکن فراگیربودن ظاهری خشونت و قلت عدم خشونت بیش از آنکه ریشه در واقعیت جهان آنگونه که در واقع هست، داشته باشد، ریشه در نحوه فهم ما از جهان دارد. برای مثال، برداشت علمی از جهان تا قرن بیستم تصویری مبتنی بر اصالت ماده، جدایی و تفکیک اشیا از یکدیگر و وجود رقابت در فرایند طبیعی [تنازع] بهدست میداد. این فهم از جهان منجر به ارائه این تصویر شده است که «طبیعت با دندان و چنگال خونین دیده شود.» تنها در این اواخراست که علم حامل یک تغییر قابل توجه بهسوی یک تصویر متعادلتر، نه فقط از طبیعت انسان بلکه از طبیعت و فرایند تحول، بهصورت کل بوده است. این انکشاف، برای عدم خشونت واجد اهمیت و معنای بس بزرگ بوده است، اما هنوز راه خود را در جهاننگری مسلط باز نکرده است.
دلیلی دیگر بر اینکه ما زیاد از مصادیق مقاومت عاری از خشونت آگاهی نداریم، یا غیرمؤثر پنداشته میشود و یا اینکه در مصر و سوریه عاقبت مأیوسکننده داشته است، این است که فرهنگ مدرن، بهخوبی ما را آمادهی درک نیروی معنوی مثبت نمیکند. در واقع، واژهی «عدم خشونت» خودش بخشی از مشکل است. عدم خشونت دلالت ضمنی دارد بر اینکه چیزی واقعیای، رویدادی ناشی از قصور و کوتاهی وجود دارد که خشونت است، و عدم خشونت فقط نبود خشونت است – عینا به همان گونهای که بسیاری هنوز تصورشان از صلح این است که صرفا فقدان جنگ است. در هردو مورد، یعنی عدم خشونت و صلح تفسیر اشتباه از حقیقت بهدست داده میشود و این خود سبب میشود که اسیر نوعی محدودیت خودساخته و برساخته خویش شویم و راه را بر انتخابهای متنوع خویش ببندیم.
اگر ما از عدم خشونت بهدرستی آگاهی نداشته باشیم، تمایل خواهیم یافت که معتقد شویم یگانه پاسخ ما به یک حمله این است که یا تسلیم شویم و یا مقابله به مثل کنیم و جواب حمله را با حمله دهیم – براساس نظریه مقاومت عاری از خشونت پاسخ با جنگ و یا فرار به هیچوجه واقعا یک انتخاب اصیل بهشمار نمیآید. هر رهبردی که یا از سر انعطافپذیری اجازه میدهد خشونت علیه ما و یا علیه هرکسی دیگر بهکار گرفته شود و یا اینکه نوعی واکنش متقابل را توصیه میکند، فقط به گسترش خشونت خدمت میکند. انتخاب واقعی ما این نیست که یکی از این دو ظهور و نمود خشونت را برگزینیم؛ در، بهسوی انتخاب وقتی باز میشود که ما هیچ یک از این دو راهبرد را اتخاذ نکنیم. در این صورت است که ما در برابر خشونت با انتخاب یک بدیل قرار میگیریم، چیزی که آندریو یونگ آن را با استناد به یک مقوله معنوی کهن «راه بیرونرفت از جایی که در آن راه نیست» نامیده است.
مقاومت عاری از خشونت، راه طبیعی و ماندگار سوم را، از میانه معمای جنگ و فرار، پیشنهاد میکند. یافتهها/کشفیات قرن بیستم در باب نسبیبودن واقعیت [نظریه نسبیت] و کوانتومیبودن آن، نشانمان داد که هیچ چیزی آنگونه که بهنظر میآید جدا و مجزا نیست. همچنین، دلایل و شواهد معتنابه وجود دارد که همدلی و همکاری، در واقع، دو نیروی مسلطِ دخیل در فرایند تحول میباشند، بهطوری که موجودات انسانی و دیگر پستانداران نخستین و پایه، به «نورونهای آیینهای» مجهز شدهاند که به ما این توانایی را داده است که در آنچه دیگری دارد حس میکند، شریک شویم و اینکه فداکاری پاداش قوی در سیستم نورونها تولید میکند و البته، اینکه درک کنیم مقاومت عاری از عدم خشونت، یک ابزار فوقالعاده مؤثر برای تغییر اجتماعی است.
اما، مانند عدم خشونت طبیعی است که همدلی و تقید به خوشبختی کسی دیگر که علیه ماست، به آسانی به دست نیاید. خود این حالت میتواند یک جدال درونی کامل باشد، لیکن همین جدال ما را تشویق میکند که متوجه شویم که خود همین جدال و تقلا منبع قدرت نهفته در عدم خشونت است. [مارتین لوتر] کینگ بهخوبی این نکته را روشن کرده است: «عبارت، مقاومت انعطافپذیر، غالبا باعث این برداشت غلط میشود که گویا شیوهای از کار وجود دارد که میتوان «کاری نکردن» نامید که در آن مقاومتگر بهصورت آرام و انعطافپذیر، شر را میپذیرد. لیکن این برداشت، کاملا عاری از حقیقت است. چون مقاومتگر خشونتپرهیز، به این معنا و مفهوم انعطافپذیر و نرم است که بر مخالفان خود حمله فیزیکی نمیکند، اما ذهن و عواطف او همیشه فعال است همیشه در پی آن است که مخالفان خود را قناعت دهد که دارند اشتباه میکنند.»
خشمگینبودن از بیعدالتی و ترس از ضرر، واکنشهای طبیعی انسان است. سخن این نیست که آیا ما حق داریم که تسلیم زور و بیعدالتی شویم و یا به خشم و خشونت روی آوریم، بلکه جان سخن این است که چگونه میتوانیم این ترس و خشم را برای تغییر وضعیت موجود، به مؤثرترین شکل ممکن بهکار ببریم. همانطوری که جن شارپ محقق برجسته نظریه مقاومت عاری خشونت، بر آن تأکید کرده است، نخستین چیزی که مردم تحت ستم باید انجام دهند این است، بر ترس فلجکننده و مدهش که آنها را فرودست نگه میدارد، غالب آید. برای مثال، در شیلی ابزارهای قانون اساسی به اندازه کافی وجود داشت که در سال ۱۹۸۹ اگوستو پینوشه را از قدرت کنار بزند و به رنج طولانی ملت تحت حکومت نظامی پایان دهد، لیکن، میبایست، نخست آنان بر ترسشان چیره میشدند تا میتوانستند، نارضایتیشان را از وضعیت موجود به قدرت خلاق برای عمل تبدیل کنند.
بدون شک ما ناگزیر خواهیم بود که این جدال شخصی علیه احساسات طبیعی خویش را بارها تحمل کنیم، اما این تحملها سرانجام به عادت تبدیل میشود. و در صورتی که بتوانیم احساس و یا خشم خود را بهصورت انرژی خلاق اظهار کنیم، از یک قدرتی خلاق از عدم خشونت، برخوردار خواهیم بود. ما میتوانیم از نظر عاطفی مقهور ترس نشویم و همچنین در خشم خود فرو نرفته و مهاجم نشویم، بلکه با عشق و محبت، مقاومت کنیم. بر حسب اراده و عزم جدی خود برای رسیدن به هدف، ما نه به پیروزی میاندیشیم و نه از شکست میترسیم؛ هدف ما این است که اگر ممکن باشد، با این مخالفتهایی که با ما میشود، رشد کنیم.
کاربردهای مقاومت عاری از خشونت
همهی ما انرژیای که یک شخص غیرخشونتگر میداشته باشد، بارها در کنشهای متقابل بیشمار، بدون اینکه تحت این عنوان از آن یاد کرده باشیم، به کار بردهایم. اما ما معمولا در جستوجوی یافتن موردی از کاربرد مقاومت عاری از خشونت در زندگی خود هستیم که در آن بهصورت قاطع از کسی انتقاد کرده باشیم و معمولا میگوییم «خوب من حدس میزنم که این کار را هم گاهی انجام دادهام.» ما ناراحتی خود را از اینکه شخص پیش روی ما در صف، دارد زمان زیاد را از ما میگیرد، فرو میبلعیم. یک دوست من، به منظور اینکه سطح مثال خود را ارتقا داده باشم، با کسی که میتواند قصد سرقت موتر را داشته باشد، دست میدهد و از مرد وحشتزده جوان میپرسد آیا نیاز به مقداری پول دارد و او را به راه خویش میفرستد.
مقاومت عاری از خشونت، به عنوان یک انرژی بنیادین، در همه زمانها کاملا مانند جاذبه کار میدهد. ما معمولا اصطلاح مقاومت عاری خشونت را فقط در جایی به کار میبریم که نوعی خاص از منازعه مخصوصا میان مردم و حکومت شدید شود، لیکن در واقع عدم خشونت در موارد گوناگون بدون اینکه توجه داشته باشیم، دارد کار میکند و میتواند در هر موقعیت، از انقلابهای ملی گرفته تا کنشهای متقابل فردی، به کار برده شود. از اینرو، هرچند مثالهای من در این کتاب عمدتا متمرکز بر مواردی است که در آن نوعی جنبش اعتراضی قوی علیه حکومت وجود دارد، لیکن همهی ما میتوانیم از فهم دینامیکهای این نیرو بهرهمند شویم. هرکسی که با یکی از صورتهای گوناگون خشونت در جهان ما مواجه میشود (این خشونت خواه زور عریان باشد و یا یک نابرابری تعبیهشده در سیستم) و احساسات ناشی از کرامت انسانی که آن خشونت در وی بهوجود میآورد میتواند یک ایستار (موقف) خشونتپرهیز اتخاذ کند و آن را در مورد تمامی موجودات زنده به کار گیرد. امید من این است که این کتاب همراه با منابع مختلفی که در ضمیمه آن فهرست شده اند، بتواند فعالان و مبارزان را به فهم اصول عمده که زیربنای دینامیک عمل غیرخشونتآمیز را تشکیل میدهند، کمک کند، اما هر کس با مقداری از بهکارانداختن تخیل خویش میتواند این اصول را در زندگی روزمره خود به کار گیرد. این اصول میتواند شیوه زیست ما شود.
چرخشی اینگونه به سوی مقاومت عاری از خشونت، در قدم نخست میطلبد که ما از تصور کنونی خود از خویش بهعنوان موجودات مجزا و ازهمگیسخته فیزیکی و در حال رقابت و گرفتار در تنازع بقا، دست برداریم . تصور کنید اگر ما راه سوم را در روابط بینالمللی خود، برای مثال، در وضعیتهای رقتباری چون رواندا و سوریه، بهجای اینکه جامعه بینالمللی تنها به این فکر میکردند که یگانه گزینه این است که یا کسی را بمباران کند (جنگ) و یا هیچ کاری انجام ندهد (فرار)، جستوجو میکردیم، فهرست طولانی از گزینههای بسیار متفاوت به روی ما باز میشد. البته اگر فعالان دولتهای منور، حقوق بینالملل، نهادهای خدمات بشردوستانه و انکشافی، دیپلماسی، کمیسیونهای آشتی و مانند آن، میفهمیدند که عدم خشونت واقعا چیست. فعالان غیردولتی و یا جامعه مدنی حتا میتوانند کاری بیشتر – از قبیل مداخلات خشونتپرهیز جانب سوم – در این عرصهها انجام دهند و آنها تازه دارند این واقعیت را درک میکنند.
راهی آسان و سریع برای اینکه فعال خشونتپرهیز شویم وجود ندارد. رسیدن به این مقام، نیازمند کوشش پیوسته است که به یک مبارزه مادامالعمری تبدیل میشود. آموختن در باره آن بسیار امیدوارکننده است، اما این فقط یک آغاز است. آموختن در کنار عمل و ممارست، بسیار مؤثرتر است.
خوشبختانه، مقاومت عاری از خشونت راههای گوناگون را برای خلق تغییرات مداوم و طولانیمدت مثبت، که ما را بر بازسازی نهادهای اجتماعی بر پایههای استوارتر و انسانیتر، توانا میسازد، فراهم میکند. هیچ یک از این راهبردهای مبتنی برعدم خشونت آنگونه که خواهیم دید، نیاز نیست که از سنخ مقابله باشد. هریکی از ما فارغ از جایگاه و مقاممان در زندگی و دیدگاهمان در مورد نظریهی اصالت عمل، میتوانیم به تعبیر گاندی این «تجربه بزرگ حقیقت» را مطابق استعداد و موقعیتهایی که با آنها روبهرو میشویم، انجام دهیم.
به خاطر اینکه اصل و یا انرژی عدم خشونت، میتواند به طرق مختلف، توسط کارورزان مختلف در موقعیتهای مختلف به کار رود، تمرکز من در اینجا بر خود اصل و انرژی است بدون اینکه موشکافانه به این پرسش بپردازم که چگونه میتوان آن را به کاربرد. با تسلط بر اصول و زیربنای اصل عدم خشونت و با اندکی تخیل میتوانیم این اصل را، با تلفیق اصول بنیادین آن، برای هر موقعیت خاص سازگار کنیم و بهترین کاربست خود را از این اصل به عمل آوریم.
ساتیاگراها؛ اصطلاحی جدید برای یک اصل ازلی
مطالعه «تاریخ» ممکن است این احساس را برای ما بهبار آورد که زندگی در سلسلهای بیپایانی از رقابتها، منازعات و جنگها آشکار میشود. اما همانطور که به سال ۱۹۰۹ به عقب بر میگردیم، گاندی را میبینیم که خاطرنشان میکند تاریخ آنگونه که ما آن را عملا تجربه کردهایم [محل] ثبت جلوههایی از فعالیت نیروی عشق و یا روح است… لیکن طبیعیبودن نیروی روح [در برابر زور عریان و مبتنی بر خشونت] در تاریخ مورد توجه قرار نگرفته است. توجه باید داشت که گاندی واژه عدم خشونت را در این تاریخ بهکار نمیبرد و تا آن زمان این واژه (بهعنوان ترجمه اهیمسا) متداول نشده بود و در عینحال البته اصطلاح غلطانداز «مقاومت انعطافپذیر» را مردود شمرد. در حدود همین دوره او اصطلاح دیگر، ساتیاگراها، را ابداع کرد که به این ترتیب تلفظ میشود: سات-یاه-گرا-ها. معنای تحتاللفظی آن «تمسک به حقیقت» است. ساتیاگراها گاهی به معنای عدم خشونت به مفهوم عام آن، آنگونه که در این نقل قول دیده میشود، استعمال شده است، ولی گاهی به معنای نوعی از عدم خشونت به کار میرود که همراه باشد با جدال و مقاومت فعال.
با ابداع اصطلاح ساتیاگراها، که مشتق از واژه سانسکریتی sat به معنای «حقیقت» و «واقعیت» (همچنین به معنای «خوب») است، گاندی کاملا روشن ساخت که او عدم خشونت را بهمثابه یک واقعیت مثبت میبیند که از منظر آن، خشونت سایه و یا نبود آن است. در نتیجه، در یک دوره طولانی، عدم خشونت محدود و مقید به غلبه بود: «جهان بر پایه استوار، ساتیا satya و یا حقیقت است. اساتیا asatya به معنای عدم حقیقت و همچنین به معنای غیرموجود، و ساتیا و یا حقیقت به معنای چیزی که هست، میباشد. اگر نگوییم که اندازه و کمیت «ناحقیقت/ناراستی» زیاد نیست، اما یقینا پیروزی آن جدی و چشمگیر نخواهد بود و حقیقت چیزی است که هرگز نابود نمیشود. این است دکترین سات-یاگراها بهطور خلاصه.
هرچند ساتیاگراها، معنای تحتاللفظی آن «تمسک به حقیقت» است، اما غالبا بهطور موجه و قابل قبول به «نیروی روح» ترجمه میشود. همه ما این نیرو را در خود میداشته باشیم، در اوضاع و احوال درست، این نیرو میتواند از وجود هر کس با نتایج اعجابانگیز، ساطع شود. این واقعیت را در آنچه مقاومت مبتنی بر پرهیز از خشونت نامیده میشود، بهخوبی دیده میشود، وقتی که «نیروی توقفناپذیر» یک گروه، بر ضد تعهد به ظاهر غیر قابل رفع جانب مقابل به خشونت، با پرهیز از خشونت مقابله میکند. این مقاومت همیشه به موفقیت میانجامد: یا آشکارا بهصورت مستقیم، و یا دستکم بهطور غیرمستقیم مبارز خشونتپرهیز را در جادهای پیروزی قرار میدهد.
برای مثال، در سال ۱۹۶۳، در برمینگام الاباما، تظاهرات سیاهان، که ملهم از این آگاهی درونی بود که «آزادی خود را بهدست آوریم، و همانطور که آزادی خود را بهدست میآوریم برادران سفید خود را نیز آزاد میکنیم.» به نقل یکی از رهبرانشان تظاهرکنندگان با صف پولیس مجهز به ماشینهای آبپاش و سگهای ضدشورش ، روبهرو شدند که بر سر حرکت تظاهرکنندگان مانع ایجاد کرده بود. تظاهرکنندگان، برای دعا زانو زدند. آنطور که دیوید لینگر تعریف میکند بعد از لحظات چند «به لحاظ روحی سرشار از حس معنوی شدند.» از حالت زانوزدگی برخاستند که گویا کسی به آنها علامت داده باشد و با استواری و ثابتقدمی تمام به سوی پولیس و آتشنشانان حرکت کردند. همینکه نزدیک شدند گروهی از آنان گفتند، «ما برنمیگردیم. ما هیچ کاری اشتباه نمیکنیم. همهی ما آزادی خود را میخواهیم. شما [خطاب به افراد پولیس] در مورد این عمل و خواست ما چه احساسی دارید؟» علیرغم اینکه فرمانده پولیس که تفکیکگرای متعصب بود مکررا فریاد میزد «شلنگها را باز کنید.» آتشنشانها دستشان خشک زده بود. تظاهرکنندگان استوار و ثابتقدم، مستقیم از میان صفوف پولیس و آتشنشانها بهپیش رفتند. پارهای از این مردان دیده شد که داشتند گریه میکردند.
گاندی خود این لحظهی کارا و مؤثر را دیده بود و همچنان تبیینی زیبا از اینکه این دگردیسی چگونه رخ میدهد، بهدست داده بود: «آنچه ساتیاگراها در این موارد انجام داده است، سرکوب عقل نیست، بلکه رهاکردن آن از عایق و تثبیت حاکمیت آن بر پیشداوری، نفرت و سایر اغراض نفسانی است. به عبارت دیگر اگر کسی بهصورت پارادوکسیکال آن را به کاربرد، به بردگی نمیانجامد بلکه عقل را مجبور میکند که آزاد باشد.» مراد او در اینجا از «عقل» آگاهی فطریای است که همهی ما آدمیان را با یکدیگر پیوند میدهد و اذعان داشته است که عدم خشونت «قانون حاکم بر انواع است.» آنگونه که اشاره کردیم، این یک آگاهیای است که در فطرت هرکس نهاده شده است، یعنی وضعیت طبیعی انسان اینگونه است، اما توسط تیرگی و غبار نفرت ممکن است این آگاهی موقتا تیره و تار شود. اصولا ما باید این توانایی را داشته باشیم و این آگاهی را، با اختصاص وقت و زمان به اندازهی کافی و دانستن روش آن، تاحدودی در همهکس بیدار و فعال کنیم. همینکه این آگاهی فعال شد، بهصورت خودکار بر «تعصبات و احساسات تند غیراخلاقی» غالب میشود و آنها را تحتالشعاع خود قرار میدهد.
اینکه موجودات انسانی این استعداد و توانایی بالقوه را دارد که خشونتپرهیز باشند و به عدم خشونت وقتی که بر آنها عرضه شود جواب مثبت دهد، مستلزم تصویری از موجودات انسانی است که بسیار عالیتر از تصویری است که در رسانههای جمعی و در فرهنگ کنونی ما ارائه میشود. اما به علت موانع فرهنگی، نمیتوانیم توقع داشته باشیم که توانایی بالقوهی ما بر عدم خشونت به خودیخود آشکار گردد. برای اینکه این استعداد را بارور کنیم ما باید در قدم نخست کوشش کنیم آن را بهتر بفهمیم و کوشش کنیم که با بهکاربردن فعال آن در روابط، نهادها و فرهنگ خود عادت کنیم. آنگاه، برای بهکاربردن آن در موقعیتهای منازعهای شدید از قبیل منازعه برمینگام، دو عنصر بنیادین هستند که جادوی مقاومت عاری از خشونت را مؤثر و کارا میسازد:
۱. ما وضعیت خود را با تصمیم درست مورد توجه کامل خود قرار میدهیم. ما علیه خوشبختی هیچ کسی دیگر نیستیم و نیاز نداریم که باشیم.
۲. ما ابزار درست/صواب را برای رسیدن به اهداف خود بهکار میبریم. ابزار خطا و نادرست از قبیل خشونت، هرگز در طولانیمدت ما را به اهداف درستمان نمیرساند.
منبع توانایی و قوت ما در ساتیاگراها قرار دارد که در اتخاذ تصمیم درست و بهکاربردن ابزار و وسایل درست نهفته است. اگر ما از روی غضب، حسادت و نادانی عمل کنیم ولو هدف آن خیلی خوب باشد، نمیتوانیم به هدف خود بهصورت درست برسیم. توجه کنید که تظاهرکنندگان برمینگام پرسیدند «احساس شما در مورد خواست و دادخواهی ما چیست؟» به عبارت دیگر، آنها با این پرسششان مخالفان خود را دارای آگاهی اخلاقی بهشمار آوردند و به این وسیله کمک کردند که آن آگاهی به نفع خود مخالفان در وجود آنان فعال شود.
همچنین، اگر آشکارا تسلیم خشونت شویم، ما وسیله و ابزار درست را به کار نبردهایم. اجازه دهید که هریک از این خطوط راهنما را به نوبت توضیح دهم.
ادامه دارد…