درامدی بر «مقاومت عاری از خشونت» (2)

درامدی بر «مقاومت عاری از خشونت» (۲)

مترجم: محمدامین احمدی

عزم و اراده صواب: پرورش روح مقاومتگر و رها از خشونت

متون مقدس ادیان بزرگ جهان بر «وحدت بنیادین خانواده بشری روی زمین» تأکید می‌کند. این عبارت در بیانیه‌ی پارلمان ادیان جهان در سال ۱۹۹۳ انعکاس یافته است. لذا جای شگفتی نیست که رهبران شناخته‌شده و معروف خشونت‌پرهیز، از قبیل اونگ‌سان سوچی، خان عبدالغفارخان، لوترکینگ و البته گاندی از ایمان و سنت‌های دینی‌شان، الهام گرفته‌اند. آن‌ها همچنین، از اعمال و عبادات روحانی‌ِ که در دین‌شان هستند برای قوت‌بخشیدن به دیدگاه و کردار مبتنی بر عدم خشونت در مواجهه با تهدیدها و بدرفتاری‌ها، بهره می‌برند.

وابستگی دینی داشته باشیم و یا نداشته باشیم (و امروزه غالبا نداریم) در دسترسی به منابع عمیق مقاومت عاری از خشونت، نیازمند تمسک به چیزی هستیم که لوترکینگ از زندان برمینگام به آن اشاره کرده است: «برخورداری آدمیان از سرنوشت مشترک.» باید نوعی از وحدت حتا میان ما و مخالفان ما وجود داشته باشد و آدمیان بتوانند علی‌رغم خصومتی که بالفعل در ذهن خود دارند، به نوعی اعتماد برسند. ما باید بدانیم که ما منابع درونی‌ِ داریم که اتکا بر جنگ‌افزار، تعداد و پول را غیرضروری می‌سازد و اینکه یک الگوی معنادار در واقعیت عینی هست که برحسب آن هر مشکل بدون اینکه ضرر اساسی به کسی زده شود، می‌تواند حل شود.

مشکل خود شخص نیست

از نگاه نظریه‌ی مقاومت عاری از خشونت، ما می‌توانیم «چیزی را که محال به‌نظر می‌آید، ممکن کنیم.» ما نباید تصورمان از منازعه بازی همه و یا هیچ باشد که شما به کلی ببازید و من کاملا پیروز شوم. بلکه من برضد شما نیستم، شما و من هردو بر ضد مشکل باشیم. راهی وجود دارد که هردو می‌توانیم از آن مستفید شده و حتا رشد کنیم. این توانایی، معطوف است به اینکه بتوانیم یک گفتار دوجانبه‌ی جدال‌آمیز را به نشست حل مسأله و یک نزاع را به کارگاهی برای کسب تجربه، و سرانجام احساس بیگانگی را به آگاهی از وحدت منافع تمامی گروه‌ها و خلق یک شوق شدید به سوی راه‌حل خلاق برای همه تبدیل کنیم. به همین دلیل امر مهم برای یک فعال خشونت‌پرهیز این است که خصومت و ضدیت را نابود کند نه مخالف را. هرگز نباید علیه مردم بود، بلکه فقط علیه مشکلات بود.

البته ایجاد این عزم و اراده همیشه آسان نیست، لیکن به‌طور خاص یک راه مفید وجود دارد که سبب می‌شود این عزم و اراده، مؤثر افتاده و نتیجه دهد: جدا بکوشیم که نه تحقیر کنیم و نه تحقیر را قبول کنیم، چون تحقیر به همه زیان می‌رساند. برای هرکسی شدیدا دشوار است که با شرم و یا تحقیر زندگی کند و وقتی کسی ما را به خشونت تهدید می‌کند وی بار شرم و خفت را به‌دلیل استفاده از این روش بردوش می‌کشد، هرچند ممکن است خود از آن آگاه نباشد. از این‌رو، وقتی که ما تغییر موضوع گفت‌وگو را به سوی عدم خشونت پیشنهاد می‌دهیم، ما به جانب مقابل خود یک راه میان‌بر را پیشنهاد می‌کنیم. این عزم در قالب یکی از بهترین اصطلاحات برای عدم خشونت مورد تصدیق و تأیید قرار گرفته است و آن اصطلاح ALAY DANGAL و یا «پیشنهاد کرامت» است که در جریان انقلاب قدرت مردم فیلیپین در ۱۹۸۶ابداع شد.

همچنین پیامبر [اسلام حضرت] محمد به پیروان خود فرمود که آن‌ها باید به هرکس حتا به یک ستمگر کمک کند. وقتی که آن‌ها پرسیدند چگونه می‌توان به ستمگر کمک کرد، او جواب داد «با بازداشتن او از ظلم و ستمش.» این سخن رهنمود نهایت مفید در اختیار ما قرار می‌دهد تا یک شاخص روشن فراروی ذهن خود داشته باشیم: به هراندازه که شما انسانیت مخالفان خود را بیشتر احترام کردید، به گونه‌ای مؤثرتر می‌توانید با بی‌عدالتی آنان مخالفت کنید.

خوشبختانه مطابق «ساتیاگراها»، ما مجبور نیستیم میان اصول و امور استراتیژیک یکی را انتخاب کنیم؛ تمسک به ابزارهای اخلاقا درست (از قبیل به‌کاربردن مبارزه مبتنی بر عدم خشونت) در طولانی‌مدت ما را به اهداف درست، از قبیل عدالت، می‌رساند. این رهنمود چشم ما را باز می‌کند که ویژگی عدم خشونت را ببینیم. برخلاف مبارزه نظامی منبع بنیادینی که مقاومت عاری از خشونت برآن متکی است، نامحدود است. وقتی که من شما را احترام می‌کنم من چیزی را از دست نداده‌ام، ذخیره خود را کاهش نداده‌ام. اما خشونت ما را نیازمند استفاده از اشیای مادی می‌کند که کمیاب و زودگذرند، تولید رقابت و ترس می‌کنند.

اراده و عزم ما مبنی بر اینکه مردم را از مشکل تفکیک کنیم، کرامت دیگران را در کنار کرامت خود حفظ کنیم، هردو روش و هدف «ساتیاگراها» است. همان‌گونه که گاندی گفته است «عدم همکاری واقعی، عدم همکاری با شر است، نه با فرد شریر» او به این تفکیک، حتا در مواجهه با دشوارترین آزمون مبارزه مبتنی بر عدم خشونت، در دفاع از یک کشور در برابر اشغال کامل توسط یک دشمن معین، متعهد ماند. در سال ۱۹۴۲ زمانی که هندوستان دست‌بند استعمار بریتانیا بر دستانش بود، ترس از اشغال این کشور توسط ارتش جاپان وجود داشت، او با تحلیل خویش برمبنای اصل مقاومت عاری از خشونت، روشن ساخت که چگونه این تهدید با استفاده از این اصل، قابل دفع می‌باشد:

اگر ما کشوری آزاد می‌بودیم، می‌توانستیم کارهایی را بدون خشونت انجام دهیم و مانع ورود جاپان به کشور خود می‌شدیم. در صورت وقوع چنین وضعیتی، مقاومت مبتنی بر عدم خشونت از لحظه‌ی ورود جاپانی‌ها به خاک هند، شروع می‌شد. به این ترتیب مقاومت مبتنی بر عدم خشونت مانع از هرگونه همکاری با آن‌ها، حتا دادن آب خوردن به آن‌ها می‌شد. چون بخشی از وظیفه‌ی هر هندی این نیست که هرکس را کمک کند تا کشورشان را بدزدد. لیکن اگر جاپانی‌ها راه‌شان را گم کردند و داشتند از تشنگی می‌مردند و به‌عنوان یک انسان کمک خواستند، مقاومتگر خشونت‌پرهیز ممکن است او را در این موقعیت به چشم دشمن خود نبیند، بلکه به او آب خواهد داد. فرض کنید جاپانی‌ها مقاومتگران را مجبور کنند که به آن‌ها آب دهند، مقاومتگران تا سرحد مرگ از قبول این خواست، امتناع می‌کنند.

این بصیرت سرشار از شجاعت و بی‌باکی زمانی که سربازان شوروی چکسلواکیا را به‌منظور سرکوب اصلاحات در سال ۱۹۶۸ اشغال کردند، به واقعیت پیوست و به کار گرفته شد. شهروندان چکسلواکیا با علم به اینکه مقاومت مسلحانه بیهوده است، شجاعانه محدودیت‌های وضع‌شده و تمامی فرامین ارتش اشغالگر را نادیده گرفته و از اطاعت سر باز زدند. لیکن آن‌ها در عین‌حال با سربازان شوروی راه دوستی و برادری را در پیش گرفتند و کوشیدند نسبت به آن‌ها به‌عنوان مردم، خشمگین نباشند. در نتیجه این واکنش غیرمنتظره، سه ارتش کامل پیمان ورشو که تعدادشان به نیم میلیون سرباز می‌رسید نتوانستند که این کشور را برای هشت ماه کنترل کنند. شهروندان چکسلواکیا در کنار شجاعت و احساس غرور، مهارت آن‌ها در تفکیک مردم از پالیسی و یا شر از شریر بود که به میزان زیاد باعث توفیق آنان در برابر احتمالات خردکننده گردید. امروزه ما این راهبرد را دفاع اجتماعی می‌نامیم که در کنار اینکه غیرمسلحانه صلح‌بانی می‌کند، مقاومت مبتنی بر عدم خشونت را از حیث قدرت دفاعی معادل دفاع نظامی قرار می‌دهد.

به‌دلیل اینکه تمامی خشونت‌ها وقتی شروع می‌شود که در به‌رسمیت‌شناختن یکدیگر به‌عنوان انسان کامل، شکست بخوریم و یا از آن امتناع کنیم، لایه‌های عمیق‌تر عدم خشونت، باید متضمن بیداری مجدد انسانیت در وجود مخالفان باشد. حتا یک شکنجه‌گر، که به سختی می‌تواند تصور کند که او یک شخص است – شخصی که از طریق جهل و نداشتن احساس اخلاقی، فکر می‌کند شکنجه‌ی شخصی دیگر کار مناسب است، لیکن هنوز در لایه‌های عمیق جانش او یک شخص است. بنابراین، حتا کسی که این‌گونه انسانیت از او زدوده شده که چنین اعمالی را مرتکب می‌شود، برخوردار از یک تمایل نهفته است که می‌خواهد مجددا انسان باشد. ما وقتی که شخصیت دیگری را در نظر می‌گیریم در واقع داریم به این تمایل تمسک می‌جوییم و دقیقا به همین دلیل است که مورد قبول قرار گرفته است که مقاومت مبتنی بر عدم خشونت حتا علیه مخالفان شدیدا مسلح و جزم‌گرا، پیروز می‌شود. و حداقل عدم خشونت ما را از اثرات تباه‌کننده‌ی توسل به خشم و انسان‌زدایی محافظت می‌کند. اجازه دهید، فراموش نکنید که آزادی از خشم، ترس و مانند آن سودش کمتر از عمل‌کردن به اصل عدم خشونت نیست.

یک عنصر مهم عزم و تصمیم ما که با یک مهاجم همچون یک موجود انسانی رفتار کنیم این است که از برچسب‌زدن بر او اجتناب کنیم. برچسب‌ها از طرف مقابل ما شخصیت‌زدایی می‌کند و به همین دلیل است که چرا سربازان نسبت به دشمن خود انزجار طبیعی‌ِ روانشناختی دارند که هر انسانی در موقع کشتن دیگری دست‌خوش آن می‌شود. شخصی که حقیقتا خشونت‌پرهیز باشد، از دیگری، حتا زمانی که مقاومت و سرسختی می‌کند، شخص‌زدایی و انسان‌زدایی نکرده و او را تحقیر نمی‌کند. چیزی که کینگ در مورد بی‌عدالتی گفته است – که بی‌عدالتی هرکجا که باشد تهدیدی است برای عدالت در همه‌جا – عینا در مورد کرامت نیز صادق است: تحقیرکردن یک شخص هر که باشد به‌مثابه‌ی تحقیر همگان است. حتا می‌توان فراتر از این گام برداشت اگر ما واقعا برای دوستی و آشتی کار کنیم و این نکته ظریف ابراهام لینکلن را به‌خوبی درک کنیم که می‌گوید: «بهترین راه برای نابودی یک دشمن این است که او را دوست خود بسازیم.»

پنج اصل عملی آموزشی برای زندگی‌کردن براساس اصل عدم خشونت

جذابیت خجالت‌دادن کسی که بد رفتار می‌کند (یعنی انجام کاری که به‌جای این‌که فرد از کردارش بشرمد، از خودش خجالت بکشد) می‌تواند بسیار قوی باشد. کرامت قایل‌شدن برای چنین اشخاصی، و اعتراف به این‌که چنین اشخاصی نیز دیدگاه خودشان را دارند، طبیعی به‌نظر نمی‌رسد. لیکن این نگرش می‌تواند ترویج شود. عناصر و مؤلفه‌هایی از یک برنامه‌ی آموزشی پرهیز از خشونت وجود دارد که به کمک آن‌ها می‌توانیم خودمان را به‌عنوان فرد تقویت کنیم و اتخاذ عزم و اراده صواب را ترویج کنیم.

۱. اجتناب از اغلب داده‌ها و خروجی شبکه‌ها و رسانه‌ها. خواه خود متوجه شویم و یا نشویم (به خاطر این‌که تأثیر رسانه بر ذهن، قضاوت و احساس ما تدریجی است) رسانه‌های جمعی امروزه با خشونت و با تصور نازل از لوازم خشونت انسانی، آمیخته شده است. مطالعات بی‌شمار نشان داده است که این انگاره‌های خشن در اذهان ما، حتا اگر آگاهانه آن‌ها را تأیید نکنیم، رسوب می‌کند و به‌طور محسوس ما را خشن‌تر و متجاوزتر می‌سازد. نرمال‌ساختن رسانه‌ها مستلزم یک یک کاروزار عمده خواهد بود. خوشبختانه امروزه رسانه‌های بدیل وجود دارد که از آن‌ها می‌توانیم خبرها را دریافت کنیم و از برنامه‌های سرگرم‌کننده‌اش استفاده کنیم (برخی از این رسانه‌ها در پایان این کتاب فهرست شده است.) از طریق این رسانه‌ها جهان را کمتر مکان خشن می‌بینیم و کمتر از آوردن تغییر در آن دست‌خوش ناامیدی می‌شویم. ما می‌توانیم بدون تحمل خطر، قرارداشتن خویش را در معرض رسانه‌های جمعی تجارتی و این‌که مرهون منافع شرکت و قدرت-ساختار باشیم، کاهش دهیم و حتا ممکن است به صفر برسانیم.

۲. آموختن در باب عدم خشونت. برای پرکردن جای خالی رسانه‌ها، هیچ چیزی بهتر از درک اهمیت و شناخت عدم خشونت نیست، چنان‌که خواهیم دید عدم خشونت تکنیک محض نیست، بلکه حامل یک جهان‌نگری، یک فرهنگ کامل است. صرفا آگاه‌شدن و شناختن مصادیق مقاومت‌های عاری از خشونت که دور و بر ما رخ می‌دهند کاملا امیدوارکننده است. افزون برآموزش رسمی چون مطالعه‌ی کتاب از قبیل این کتاب و کتاب‌های دیگر که در بخش کتاب‌شناسی فهرست شده است، بعد دیگر را نیز بیفزایید. و هدف نهایی از به‌دست‌آوردن فرهنگ عدم خشونت این است که آن را به‌طور معنادار به کار ببریم.

۳. آغاز تمرین و ریاضت روحی اگر قبلا چنین تمرین و ریاضت نداشته‌اید. مراقبه/تفکر که نیازمند داشتن دینی خاص نیست، به‌شدت برای خشونت‌پرهیزان و یا برای هرکسی مفید است. مراقبه یک روش انسان‌ساز بزرگ است، چون ما را در لایه‌های عمیق‌تر انسانیت ما می‌برد که همزمان این انسانیت میان ما و دیگران مشترک است. همه‌ی ما نیازمند نوعی تأدیب نفس هستیم خواه از چیزهایی که برای تأدیب نفس خود اجتناب می‌کنیم بعد دینی داشته باشد و خواه نداشته باشد. امروزه اکثر فعالان خشونت‌پرهیز، به منابع درونی و بصیرت نهفته در خویش از طریق مراقبه، نیایش و یا دیگر تمرین‌های روحی دسترسی یافته‌اند.

۴. برقراری رابطه شخصی بیشتر با دیگران. از طریق کنش‌های متقابل روزانه، توجه خالصانه و بی‌ریای خود را به افراد دیگر نشان دهید. صحبت دوستانه با جمع‌آوری‌کننده عوارض (اگر یک صف طولانی از موترها پشت سر شما نباشد) سخن‌گفتن به جای پیام متنی فرستادن و بهتر از آن دعوت به صرف چای و گفت‌وشنود. از تکنالوژی برای ارتباط با مردم به جای این‌که خود را از آنان دور نگه داریم، استفاده کنیم. این عادات به‌ظاهر کوچک، می‌تواند بافت زندگی ما را تغییر دهد، ما را کمک می‌کند که مهربانی را توسعه داده و انسانیت را در دیگران ببینیم و البته در عین‌حال آنان را نیز کمک کنیم.

۵. داشتن طرح و فعالیت. سهم و نقش منحصر به‌فرد شما چیست؟ در کجا، جهان به شما بیشترین نیاز را دارد؟ طرح عملی و اصلاح‌گرایانه که یک تغییر اساسی را در سیستم کنونی ما به‌بار آورد، از نگاه شما چیست؟ پاره‌ای از تحقیقات کاملا نشان داده است که آنانی که فعالترند، خوشبین‌ترند و بالعکس. ما بیش از آن‌که با برنامه‌ریزی در خصوص این‌که چگونه و چرا عمل کنیم خود را تحت تأثیر قرار دهیم با آن‌چه که انجام می‌دهیم [یعنی با عملکرد] خودمان را به میزان زیاد، تحت تأثیر قرار می‌دهیم.

این قدم‌ها ما را برای زندگی مبتنی بر اصل عدم خشونت آماده می‌کند. حتا بدون قدم پنجم، سایر قدم‌ها می‌توانند یک تفاوت در جهان به‌ وجود آورد، چون این‌که چگونه زندگی کنیم جهان پیرامون ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد، حتا اگر کاری دیگر نکنیم. لیکن ما کارهای دیگر را نیز انجام خواهیم داد.

ادامه دارد…