درامدی بر «مقاومت عاری از خشونت» (3)

درامدی بر «مقاومت عاری از خشونت» (۳)

مترجم: محمدامین احمدی

ابزارهای صواب: علم به این‌که در کجا قرار داریم

وقتی‌که از معلم عامه‌پسند بودایی ویتنامی تیچ‌نات هان پرسیده شد که مراد خود از «بودیسم درگیر/آیین بودای فعال اجتماعی» را توضیح دهد، جواب داد که بودیسم درگیر، فقط بودیسم است. شما نمی‌توانید امروزه، در تعهد به ارزش‌های معنوی، صادق باشید مگر این‌که فعالانه در جهت تحقق این ارزش‌ها در جهان غیرصلح‌آمیز کنونی کار کنید. هرچند که باور قلبی داشتن به این ارزش‌ها نیز عاملی خوب برای سوق‌دادن به سمت راه راست است، چون‌که ما مانند خلبان‌های ماهر، نیازمندیم که بدانیم چگونه اعمال بعدی خود را هدایت کنیم، از خطر زمینه‌ی منازعه آگاهی داشته و بدانیم که چگونه نیرو و قوت نهفته در مقاومت عاری از خشونت را برای رسیدن به هدف به حرکت آورد. چه وقت و در چه شکل و قالب از مقاومت عاری از خشونت استفاده کنیم؟ به این پرسش‌ها می‌کوشم در این بخش جواب دهم.

چه مقدار عدم خشونت کافی است؟    

منازعات وقتی افزایش می‌یابد که حل نشوند و اگر نسبت به منازعات بی‌توجهی شود، آن‌ها ممکن است به سرعت از کنترل خارج شود. از نقطه‌نظر مقاومت عاری از خشونت، شدت یک منازعه ضرورتا با تعداد تفنگ و این‌که چه تعداد از مردم درگیر آن است، سنجیده نمی‌شود (عین مقیاس که در منازعه میان عشاق کار می‌دهد در مورد منازعه میان دولت‌ها نیز کار می‌دهد.) حل منازعه در آغاز مربوط می‌شود به این‌که چه اندازه انسانیت‌زدایی از جانب مقابل پیش رفته باشد. اگر کسی دیگر به شما گوش فرا نمی‌دهد، دارد شما را با نام و وصف مجرمانه صدا می‌کند و یا دارد برچسب می‌زند، احتمالا دیگر برای دادخواهی دیر شده باشد.

در چارچوب این‌که دانستن این‌که چگونه واکنش نشان داد، ما می‌توانیم به‌منظور تنظیم واکنش‌های متفاوت، به‌صورت واضح افزایش خشونت را در یک نمودار سه مرحله‌ای نشان بدهیم. اجازه دهید که این سه مرحله را حل منازعه، ساتیاگراها (مقاومت مبتنی برعدم خشونت فعال) و فداکاری نهایی – اما این مرحله اخیر در عین امید به وجود آن اما به‌ندرت رخ می‌دهد، اما همین موارد اندک کمک می‌کند که بدانیم این مرحله یعنی فداکاری وجود دارد – می‌نامیم.

مرحله اول: حل منازعه. بسیار خوب است که در هر منازعه از همان آغاز، وقتی که هنوز انسانیت‌زدایی جدی در فضای آن وجود نداشته باشد، توجه و واکنش مناسب صورت گیرد. در این مرحله است که اختلافات با به‌کاربردن ابزارهای حل منازعه و با استفاده از ارتباطات مبتنی بر مقاومت فعال عاری خشونت می‌توانند حل شوند. اگر شما یک شکایت ثبت کنید جانب دیگر حداقل ممکن است بشنود. آن‌ها ممکن است شما را دوست نداشته باشد، اما هنوز قبول دارد و می‌داند که شما جزو مردم هستید. ابزاری چون مذاکره، میانجیگری و با مدیریت خوب جانب سوم [نقش این ابزارها] به‌خوبی شناخته‌شده می‌باشد و نیاز به توضیح زیاد ندارد.

سه مرحله‌ای افزایش خشونت

مرحله دوم: ساتیاگراها. لیکن همان‌گونه که همه می‌دانیم منازعات همیشه به این‌گونه که توضیح آن گذشت، قابل مدیریت نیستند. همین‌طور که منازعه شدت می‌یابد مراحلی نو پدید می‌آیند (غالبا خوب و واقعی) که در آن‌ها اگر بخواهیم قناعت کسی را از طریق استدلال به‌دست آوریم به‌دست نمی‌آید. در این مراحل است که ساتیاگراها تأثیرگذاری خود را کاملا به‌دست می‌آورند. این بدان معناست که برخی از رنج‌ها را به‌جای این‌که آن را در کاسه دیگران بگذاریم، به‌منظور بیدارکردن جانب مقابل خود بر دوش بگیریم. درست آن‌گونه که گاندی آموزش می‌دهد «چیزهایی دارای اهمیت برای مردم تنها از راه استدلال تأمین نمی‌شود، بلکه باید از طریق تحمل رنج آن‌ها را خرید و به‌دست آورد… اگر شما می‌خواهید چیزی واقعا مهم به‌دست آید، صرفا به راضی‌ساختن عقل بسنده نکنید، بلکه باید برای راضی‌ساختن دل نیز تلاش کنید.»

گاندی به‌درستی این سنخ از سلوک مقاومتی را، «قانون رنج‌کشیدن » می‌نامد- رنج‌کشیدن خواه مقاومت در برابر بدرفتاری فیزیکی باشد و یا کنارگذاشتن رفاه باشد و یا هر چیز دیگر. بخشی مهم از متقاعدسازی طرف مقابل در منازعه است که با توسل به مقاومت مبتنی بر عدم خشونت، در بسیاری از منازعات جدی و خطیر به کار گرفته می‌شود.

مرحله سوم: قربانی نهایی. مرحله سوم در واقع امتداد مرحله دوم است، لیکن در این مرحله میزان رنجی را که باید تحمل کرد به قیمت حیات و یا مرگ سخت ممکن است تمام ‌شود. ما فنون معمولی و متعارف ساتیاگراها را – از قبیل اعتصاب، سرپیچی از دستورات، نافرمانی مدنی و مانند آن – به‌کار می‌بریم. اما طرف مقابل به ندای ما (حداقل به‌صورت محسوس) جواب نمی‌دهد. اما ما هنوز تمامی منابع خود را برمبنای اصل عدم خشونت از دست نداده‌ایم. اگر ما نمی‌توانیم با بی‌عدالتی زندگی کنیم می‌توانیم برای نجات از آن زندگی خود را در معرض خطر قرار دهیم. من این واژه‌ها را به‌دقت انتخاب کرده‌ام. انتخاب گزینه‌ی مردن این نیست که برای بیدارکردن مخالف خیره‌سر خود بخواهیم حیات خود را به خطر اندازیم. بلکه مردن این است که یا طرف به هدف ما تن در می‌دهد و یا می‌میریم. برای مثال در مرحله نهایی مبارزه برای آزادی هندوستان از این روش استفاده شد و مؤثر واقع شد.

دو چیز هست که باید در ذهن خود داشته باشیم. نخست، مقاومت مبتنی بر عدم خشونت چیزی است که در کل مصون‌تر از خشونت است. واقعا هیچ کسی در صلحبانی مدنی غیرمسلحانه نمرده است، در حالی‌که میلیون‌ها نفر در روش‌های «متعارف» نزاع، که عمدتا مسلحانه‌اند، مرده‌اند. دوم، اگر ما به سوی مقاومت مبتنی بر عدم خشونت، به این دلیل برویم که مصون‌تر است، آن را از قدرت نهفته در آن تجرید کرده‌ایم. قدرت کامل مقاومت مبتنی بر عدم خشونت، وقتی ظهور می‌کند که ما آن را به این دلیل که آن‌را درست می‌دانیم انجام دهیم و قیمت آن‌را محاسبه نکنیم.

به‌صورت واضح به میزانی که منحنی در نمودار ما افزایش می‌یابد، ما شدیدا برای ورود به مرحله منازعه عملی نزدیک می‌شویم، اما با داشتن گزینه‌های بیشتر، برای حل آن متحمل رنج کمتری خواهیم شد. لیکن ما همیشه از این گزینه‌های متنوع برخوردار نمی‌باشیم. خشونت در رسانه‌ها (دست‌کم در کشورهای صنعتی) بسیار زیاد است و به همان نسبت درک ما از استعداد انسان بسیار پایین است، لذا منازعه به‌سرعت از کنترل ما خارج می‌شود. در این صورت ما نمی‌توانیم مواردی را نادیده بگیریم که حل آن نیازمند شجاعانه‌ترین پاسخ‌ها است.

وقتی که هیچ چیز دیگر کار ندهد، وقتی که مخالف آن‌چنان دچار بیگانگی شود که حتا اگر ساتیاگراها با مهارت و دقت به کار گرفته شود، بازهم وجدان وی را (حداقل که قابل توجه باشد) نمی‌تواند بیدار کند. مع‌هذا شر قابل مسامحه و چشم‌پوشی نباشد، به‌کاربرندگان ساتیاگراها (فعالان خشونت‌پرهیز) غالبا آماده‌اند که فداکاری نهایی را به‌عمل آورند. در انجام این عمل آنان در می‌یابند که قدرت نهایی در نیروی روح قرار دارد و در بیشتر اوقات – هرچند نه همیشه – آن‌ها زندگی می‌کنند تا این داستان را حکایت کنند.

به‌خاطر بیاورید، دوستم دیوید هارتساو، فعال صلح مشهور، وقتی که پانزده‌ساله بود به‌عنوان یک شخص سفید، در یک رستورانت در ویرجنیا برای شکستاندن تبعیض نژادی نشست. بعد از یک روز و نیم نشستن بدون غذا، او ناگهان از صندلی خود کشیده شد و توسط یک مرد خشمگین سفید تهدید شد. آن مرد کارد کلان خویش را روی سینه او گذاشت، در حالی‌که دندان‌هایش را به هم می‌فشرد، فریادکنان گفت «خوب ، ان… هرزه، یک دقیقه وقت داری که ترک کنی پیش از این‌که این را در قلبات فرو کنم.» دیوید خونسرد سر جای خویش باقی ماند (او با خودش دعای ربانی را برای یک ساعت زمزمه می‌کرد.) می‌کوشید، باوجود نفرتی که در مرد بود به چشمانش نگاه کند. او خودش شنید که دارد می‌گوید «برادر مطابق احساس خود عمل کن، من دارم می‌روم و می‌کوشم که تو را علی‌رغم همه‌چیز، دوست داشته باشم.» بعد از مدت طولانی، از شدت فشار کارد بر سینه، اندک‌اندک کاسته شد. آن‌گاه آن مرد به‌صورت نرم و آهسته دست خود را کشید و از سالن غذاخوری خارج شد. برخی از ناظران متوجه شده بودند که به او گریه دست داده بود.

به خاطر بیاورید، میلیون‌ها سرباز به جنگ می‌روند و کاملا آماده‌اند که جان‌شان را به خطر بیندازند، غالبا برای اهداف مشکوک. آیا ما نباید آماده باشیم که مانند این سربازان جان خود را به خطر بیندازیم؟ شجاعت ما قدرت تغییرآوری به‌مراتب بزرگتر از نیروی مسلح به‌وجود می‌آورد. این قدرت از شخص غیرمسلح ناشی می‌شود که خطر ضرر را به جان می‌خرد، اما ضرر را بر کسی دیگر تحمیل نمی‌کند. گاهی به این، «قدرت اصالت/و واقعی‌بودن» گفته می‌شود. همان‌طور که خاطرنشان شد، در تطبیق اصل عدم خشونت فعال، نسبت به منازعه مسلحانه، تعدادی بسیار کم کشته می‌شوند. هرچند چنین است اما ما از این‌که در منازعات جدی افراد زیاد جان خود را از دست می‌دهند، جلوگیری نمی‌توانیم – این واقعیت می‌تواند دلیلی خوب باشد بر این‌که در مراحل اولیه منازعه تا جایی که امکان دارد، اصل عدم خشونت به کار برده شود.

ادامه دارد…