مترجم: محمدامین احمدی
فعالسازی انرژی مقاومت عاری از خشونت
راههای خلاقانه بیشمار برای بهکاربردن انرژی مقاومت عاری از خشونت وجود دارد و هرچند همهی آنها از این اصل که ما نباید علیه خوشبختی حقیقیای هیچ کسی باشیم و لازم نیست باشیم – چون نیازهای اساسی واقعی همهی ما در تضاد و تعارض نمیباشند – بهترین ابزارها/روشها که به بهترین وجه به کار برده شود، ممکن است چندان روشن نباشد که چه هستند و چگونه به کار برده میشوند. برای مثال، دیدیم که ابزار صواب/درست همیشه باید اصل تناسب را رعایت کند؛ یعنی، ما باید به تناسب خشونتی که با آن مقابله میکنیم، معادل با آن، نیروی عدم خشونت را باتوجه به اقتضای موقعیت به کار ببریم. همچنین ابزار و وسایل صواب شامل هنر ایجاد توافق [که اعتماد دو طرف در آن صدمه نبیند] نیز میگردد که مستلزم شناخت از اصول قابل مذاکره و اصول غیرقابل مذاکره است. سرانجام ما باید اهداف معینی را در ذهن خود داشته باشیم و باید بدانیم که چگونه میتوانیم به آن اهداف برسیم. نکتهی آخر اینکه، در ذهن داشتن این اصول، به ما کمک خواهد کرد که جنبش عدم خشونت خود را از اساس درست بنیانگذاری کنیم.
تناسب
نیروی اجتماعی مقاومت عاری از خشونت، در تناسب با درجهی خصومتی که دارد با آن مقابله میکند، باید به کاربرده شود. از اینرو، برای استفاده از امتیاز قدرت ابزار و وسایل درست/صواب، نیازمندیم که بدانیم در کدام یکی از سه مرحله منازعه قرار داریم. اگر در آغاز یک مجادله بیش از حد از نیروی مقاومت عاری از خشونت استفاده کنیم – برای مثال روزه، که شدیدترین اقدام در ساتیاگراها است، بگیریم، پیش از اینکه به مخالف خود این فرصت را بدهیم که برای قبول عدالت متقاعد شود – میتواند به همان اندازه غیرمؤثر باشد که ادامهدادن اعتراضات در شرایطی که آن نقطه و مرحله که اعتراضکننده نتیجهی دلخواه خود را بهدست آورد، از دست رفته باشد.
اینکه منازعات میتوانند، شدت یابد، چیزی است که تجارب مشترک فراوان آن را تأیید میکند. اما بخشی دیگر از واقعیت که ما غالبا شناختی از آن نداریم این است که مقاومت مبتنی بر عدم خشونت به عین نسبت میتواند، شدت یابد. همانگونه که کینگ به سال ۱۹۶۷ در جشن کریسمس در باب صلح اظهار داشت «ما همه باید ظرفیت خود را برای تحمیل فشار از رهگذر ظرفیت خود در تحمل رنج، باهم فشرده کنیم.» درجه نیروی روح با درجه نیروی تهدید و یا درجه انسانیتزدایی متناسب شود. برای مثال، شتافتن به جنگ عراق در مارچ ۲۰۰۳ میلیونها انسان را در اطراف جهان برای اظهار اعتراض شدیدشان به این جنگ، به خیابانها آورد. وقتی که جورج دبلیو بوش از معترضان کنایهآمیز تحت عنوان «گروه نمونه» یاد کرد، آنها را از بدنهی جامعه بشری جدا کرد. با این کار، او در واقع تصدیق کرد که عدم توافق به مرحله دوم رسیده است: نوبت برای بهکاربردن ساتیاگراها.
این بدین معنا نیست که معترضان و دادخواهان در اشتباه بودهاند. ما مطمئنا باید باور خوب به گفتوگوها داشته باشیم، حتا اگر ما نسبت به نیت واکنش مخالفان خود تردید داشته باشیم. مذاکره، مشروعیت کاروزار ما را افزایش میدهد، ما را برای مقاومت اگر به آن نیاز شد، در موقعیت قویتر قرار میدهد. همچنین در همین حال، «زدودن انسانیتزدایی» [از میانبردن آثار و نشانههای انسانیتزدایی که نسبت به یک گروه اجتماعی انجام شده است] در درازمدت نتیجه خواهد داد. بلکه همچنین ما باید برای رویدستگرفتن اقدامات عملی مشخص، وقتی که واضح شود مخالفان ما دارند به ندای ما گوش نمیدهند، آماده باشیم.
هنر ایجاد توافق
در هر کاری، از راهاندازی یک کسب و کار گرفته تا پلانگذاری یک پروژه اقتصادی، تفکیک میان اهداف و استراتیژیها بسیار مهم است. اعمال این تفکیک، بهطور خاص در ساتیاگراها حیاتی است، چون ما میخواهیم توانایی بر ایجاد توافق را تا جایی که ممکن است، حفظ کنیم. بنابراین، ما باید برای خود معلوم و مشخص کنیم که نمیتوانیم اصول بنیادین را – اصولی چون حقیقت/راستی، کرامت انسانی و آزادی – تحت هیچ عنوانی قربانی کنیم و آنها را از چیزهایی از این قبیل که اعتبار و امتیاز چه چیز به چه کسی برسد که قابل مذاکرهاند، تفکیک کنیم. غالبا وقتی که میفهمیم راضی به توافق نمیباشیم، به جهت تعلق ما به نمادها/سمبولها است. رفتن از جای دلخواه و مورد پسند به جای دیگر و یا استفاده از نوارها/روبانهایی با رنگ خاص میتواند یک موقعیت قابل مدیریت را به نزاع قدرت، میان ما مخالفان ما و یا در صفوف خود ما، تبدیل کند.
برای مثال در خلال یک اشغال اعتراضآمیز در فیلادلفیا در سال ۲۰۱۱ معترضان پیشنهاد پیوستن به این جنبش اعتراضی را که از سوی نمایندگان کلیساهای معتبر سیاهان در شهر، داده شده بود، از دست دادند، صرفا به این دلیل که آنها از معترضان فقط میخواستند که از استعمال برخی دشنامها در ملأ عام خودداری کنند، اما متأسفانه معترضان از قبول این درخواست خودداری کردند. آنها یک تاکتیک، و یا در واقع یک خواستهی دقیقا شخصی بر دشنامگویی در ملأ عام، را با هدف عمومیشان که محققساختن عدالت اقتصادی بود، خلط کردند. به اموری، سختگیرانه چسپیدند که قابل مذاکره بودند. و از اینرو، از بهدستآوردن متحدان بالقوه قدرتمند به سود جنبششان بازماندند.
ما باید همیشه به خاطر داشته باشیم که درگیر جنگ قدرت نیستیم، حالا طرف مقابل هر چه میخواهد فکر کند، بلکه درگیر یک فرایند آموزشیِ هستیم که از این ظرفیت برخوردار است که برای همگان مفید باشد. هدف نهایی ما این است، در صورت امکان، روابط خود را در [سطح کلان] بازسازی کنیم. اغلب ما میتوانیم به خوبی درک کنیم که واقعا منازعهای میان انسانها وجود ندارد بلکه فقط نیازهای مشترک است که ما را کمک میکند آنها را به اولویت خود تبدیل کنیم و قیمت سنگین منازعه را که بر همه جوانب تحمیل میشود، درک کنیم.
برای مثال، پروژه نخست از فعال بزرگ ایتالیایی دانیلو دوسیل که از وظیفهی پرسود خود در میلان دست برداشت تا برای افراد فقیر در سیسیل کار کند، این بود که در نزدیکی شهرک جاتو یک سد بسازد، که مخالف خواست مافیای سیسیل بود. علیرغم مخالفتها، دوسیل موفق شد. وقتی که مافیاییها آمدند و اعتراف کردند که «خیلی خوب دانیلو، شما بردید» دانیلو جواب داد «نه همهی ما پیروز شدیم. آب برای شما و برای خانوادههای شما هم خواهد بود.»
در مقام رعایت این نگرش، گاندی کوشید اصل موسوم به «خجالتندادن» را رعایت کند. وقتی مخالف شما گرفتار یک مشکل دیگر است، برای مثال مانند حکومت افریقای جنوبی در سال ۱۹۱۳ که گرفتار اعتصاب کارکنان راه آهن بود، شما برگردید. ابتکار تحسینبرانگیز گاندی در خصوص ادب و مهربانی عمومی تأثیر هیجانانگیز بر رابطهی او با حکومت داشت، و اراده او مبنی بر اینکه از این طریق توافق ایجاد کند، احتمالا وسیلهای بود برای موفقیت ساتیاگراهای هشت سالهای که برای حقوق جامعهی هندیها بار آن را به دوش کشید. همواره از تجارب خود میآموخت، او عین روش را نزدیک به سی سال بعد، وقتی که بریتانیاییها گرفتار جنگ جهانی دوم بودند به گونهای بسیار مؤثر به کار گرفت.
ما واقعا چه میخواهیم؟
گاندی در هنر ایجاد توافق در حد و اندازهای ماهر و استاد شده بود که مردم غالبا مضطرب میشدند که او دارد بیش از حد امتیاز میدهد. اما آنان نمیفهمیدند که او دارد چیزهایی را واگذار میکند که او را در بهدستآوردن اهداف اصلیاش (آزادی هندوستان) کمک میکند و او صرفا داشت اهداف کلان و همهشمول را از راهبردهای کوتاهمدت متمایز میکرد. وقتی در سال ۱۹۲۵، برای مثال، او از محکومیت به زندان طولانی آزاد شد، دریافت که حزب او از یک دودستگی جدی، در خلال غیبت او رنج میبرده است. گروهی که با نظر او در یک مسألهی مهم مخالفت میکرد، اکنون رهبری حزب را بهدست گرفته بود. چون آنها با استفاده از روشهای درست به پیروزی رسیده بودند، گاندی تلاش نکرد که مانع کار آنان شود، بلکه او دیدگاههای خود را مسلسل ارائه میکرد تا دیدگاه آنان را بر هدف مشترک که کار باهمی برای استقلال بود، متمرکز کند.
بسیاریها این منطق را نمیفهمید و موضع او را در خصوص قبول دیدگاه جناح مقابل در درون حزب کنگره را به دیدهی تردید، مینگریستند. لیکن این «تسلیمی» یک تأثیر قوی داشت که از دید نافذ دستیارش پیارلال مخفی نمانده است: «به میزانی که او خود را مطرح نمیکرد و از موقف و جایگاه خود گذشت میکرد، آنان به او نیاز بیشتر مییافتند، وزن و تأثیر او در شورا افزایش مییافت. تواضع و خودگذری مطلق وی به او قدرتی داد که هیچ جایگاه و منزلت رسمی در کنگره و خارج از آن به او داده نمیتوانست.)
ما ممکن است این مورد را با یک رویداد کاملا متضاد از پولند در دهه ۱۹۸۰ که جنبش همبستگی شکل گرفته بود، مقایسه کنیم. رهبر جنبش همبستگی لخ والیسا، در موقعیت امضای یک موافقتنامه مهم با حکومت قرار داشت، وقتی که اعضای اتحادیه کارگری با شتابزدگی افزودن مسأله جدیدی را – عفو اعتصابکنندگانی که در جریان اعتراضات سابق توقیف شده بودند – پیشنهاد کردند. والیسا قبول کرد که چنین مادهای را بیفزاید، با این کار منازعه مردم پولند را برای چند سال سخت دیگر امتداد داد و منازعهای که داشت حل میشد، به درازا کشید.
لذا واضح است که توانایی ما بر ایجاد توافق بر صورتبندی و تمسک به اهدافی خاص، متکی است. پیروی از اصول راهنمای ذیل را در مقام انتخاب چنین اهدافی در خاطر باید داشته باشیم.
– اهداف باید به رفاه بیشتر تمامی جوانب بیفزاید و همیشه چنین نتیجهای قابل شناسایی و تشخیص باشد. به خاطر داشته باشید که بازداشتن یک ظالم از ظلم به همان اندازه که موضوعی است مربوط به رفاه ما به رفاه خود وی نیز مربوط میباشد.
– هدف هرگز سبک و فاقد ارزش معنوی و یا در خدمت منافع شخصی نباشد.
– مطالبات باید انضمامی، عملی و واقعگرایانه باشد؛ فقط بهندرت از سنخ مطالبات نمادین باشد.
– افزودن مطالبات جدید در فهرست اهداف ما وقتی که کاروزار ما مقداری جذابیت بهدست میآورد، وسوسهبرانگیز میشود که تعامل خود را با مخالفان از یک گفتوگوکننده به یک بازیگر قدرت تغییر دهیم. از این اصل گاهی تحت عنوان «ثبات و وضوح اهداف» یاد میشود که در معرض ابهام و تغییر نباشد.
درستسازی: راز برنامهی سازنده
هدف نهایی ساتیاگراها، صرفا ساقطکردن یک سیستم ظالمانه نیست بلکه همچنین جایگزین ساختن یک سیستم مثبتتر بهجای آن است. این کار افزون بر اینکه یک اصل است، یک راهبرد هم است: هیچ چیزی برای ازمیانبردن یک رژیم نامطلوب بهتر از ساختن یک رژیم مطلوب کمک نمیکند. چیزی قدرتمندتر از این نیست که جامعه خودش را با چیرهشدن بر وابستگی و ستم ارتقا دهد.
این بعد/جهت از مبارزه عاری از خشونت عموما برنامهی سازنده نامیده میشود و در یک دوره طولانی عامل همبستگی در یک جنبش شده و آنرا متحد نگه میدارد. این عامل همبستگی بر فراز یک انرژی خودجوش که ممکن است در مواجهه با بیعدالتی شدید فوران کند، ساخته میشود و مانع از هدررفتن انرژی میشود وقتی که بیعدالتی به چالش گرفته میشود و یا جنبش با مقاومتهای غیرمنتظره مواجه میشود، مزیتهای راهبردیِ وجود دارد که مبتنی بر این واقعیت است که عدم خشونت بهعنوان یک نیروی مثبت، همانطور که کینگ میگوید در اصل مدیون «همکاری با خوب» است تا به «عدم همکاری با شر» هرچند که این عدم همکاری نیز جایگاه خود را دارد.
مزیتهای راهبردی دیگر نیز از همین اصل ناشی میشود. برای مثال، کارکردن باهم برای یک هدف عالی، یک پیوند مؤثر و پایدار در میان مردم خلق میکند. کار سازنده میتواند به عامهی مردم که ممکن است حتا از مقاومت مبتنی بر عدم خشونت، دچار ترس و نگرانی شوند، به وجود یک اقتدار پایدار اطمینان دهد و میتواند یک رژیم سرکوبگر را بدون برانگیختن واکنشهایی که اینگونه تقابلها بهوجود میآورد، سرنگون کند. مهمترین اقدام این است که یک برنامهی سازنده خوب انکشافیافته زیربنا را برای یک جامعه جدید، پیش از اینکه جامعهای قدیمی فرو بریزد، بسازد تا از بهوجودآمدن خلای قدرت که در آن معمولا عناصر سرکوبگر جدید رشد میکند، جلوگیری کند.
از اینرو، حتا در منازعات شورشگرایانه، برنامههای سازنده باید از جایگاه افتخارآمیز برخوردار باشد. مؤرخان و فعالان به یکسان غالبا این بعد غیردراماتیک اما طبیعی و بسیار مؤثر عدم خشونت را فراموش میکنند (هرچند در میان برخی از فعالان دستکم این رویکرد دارد تغییر میکند).
این گاندی بود که این اصل را، در مبارزه کمنظیر طولانی خویش در آفریقای جنوبی و هندوستان که مبتنی بر مدل مبارزهی پایدار مبتنی بر عدم خشونت بود، معرفی کرد و از این حیث نیز او بیمانند بوده است. گاندی طبیعت ذاتا مثبت عدم خشونت را از رهگذر تأکید بر کار سازنده در جامعه بهعنوان مکمل مقابله و مقاومت و مؤثر ساختن آن، آشکار کرد. هرچند ما مایلیم که راجع به پایانهای دراماتیک از قبیل راهپیمایی نمک/ساتیاگراهای نمک و یا جنبش رهاکردن هندوستان/جنبش آگست بهعنوان داستان ساتیاگراها در هندوستان، فکر کنیم، اما گاندی یکبار برای یک دوست خود توضیح داد که «سیاست واقعی من کار سازنده است.»
جنبش مبتنی بر عدم خشونت تقابلی و یا آنچه من دوست دارم که برنامهی کارشکنانه/مسدودکننده بنامم، میتواند بسیار مؤثر باشد و در واقع از حیث مهیجبودن اینگونه است، لیکن در مورد این سنخ از جنبش نیازمند است که ما جنبش و انسجام گروهی را تا رسیدن لحظه مناسب، حفظ کنیم. این نوع از عدم خشونت نیز نیازمند است که ما بدون برانگیختن خصومت بیمورد مخالفان خود، پیشرفت بهوجود آوریم و تعهد بنیادین خود را به خوشبختی همگان نشان دهیم. به این ترتیب کمترین زمینه برای تلخی و تندی بگذاریم ، هرچند که هیچ یک از این کارها همیشه آسان نیست. نکته آخر اینکه، ظلم و ستم بر این مفروض دروغین استوار است که افراد تحت ستم درمانده و وابستهاند، لیکن مقابله عاری از خشونت همیشه در این امر کمک نمیکند که خودما و مردم ما و به موقع بتوانیم ستمگر را متقاعد کنیم که بپذیرد ما میتوانیم بر سرنوشت خود حاکم بوده و از خود محافظت کنیم.
اغلب اوقات، چارهی چنین مشکلاتی بر طرحهای عینی، پایدار و پیشگیرانه استوار است. برای مثال، پالیسی اسرائیل از ۱۹۴۸ به بعد با مهارت از ظهور توسعه بومی که توسط خود فلسطینیها ابتکار شده باشد، ممانعت کرده است تا بر میزان وابستگی آنان به اسرائیل بیفزاید. به همین دلیل، مکاتب غیررسمی و بازارهای دادوستد و بسیاری چیزهای دیگر را مردم برای یکدیگر در خلال انتفاضه نخست انجام دادند. این برنامهها، که برای حمایت از قیام حیاتی بود، کذب پیشفرض [ستمگران را که پیش از این از آن یادکردیم] را نشان میدهد.
همچنان، یکی از نخستین کاروزارهایی که دولسی با دهقانان سیسیلی به عمل آورد یک برنامه سازنده بود که «اعتصاب معکوس» نامیده شد. روستائیان بدون دریافت مزد، شروع کردند به ساختن جاده برای خودشان که بوروکراسی دولتی نهتنها باعث تأخیر آن شده بود بلکه در واقع با آن مخالفت کرده بود. طولی نکشید پولیس آمد که کار را متوقف کند، دولسی و دیگران را به زندان انداخت. لیکن جاده به موقع ساخته شده بود و مردم دریافتند که چگونه مردم میتوانند جامعه خویش را به دست خودشان انکشاف دهند.
نمونهی سیسیل، ابعاد دیگر برنامه سازنده را نشان داد: غالبا موفقیتهای پرشمار چنین برنامههاست که سرکوبگری را در خود هضم میکند. مخالف ممکن است قدرت انقلابی این قبیل ابتکارات جماعتی را بفهمد و هرکار ممکن را برای ازمیانبردن آن انجام دهد. او ممکن است بهانهی اندک برای حمله بر این برنامهها و شرکای آنها داشته باشد، لیکن ممکن است به اقدامات ضروری بیشتر آگاهی یابد. بنابراین، نباید وقتی که برنامههای سازنده ما با چنین حملاتی روبهرو میشود، متعجب و یا حتا دلگیر شویم. این طبیعت ساتیاگراها است، خواه از نوع سازنده و یا مسدودکننده/کارشکنانه آن، که واکنشی را استنباط و ابتکار کند که خشونت نهفته در یک سیستم غیرعادلانه را آشکار و در معرض دید قرار دهد. اینگونه حملات تأسفبرانگیزند و این نکته را برای ناظران و حتا برای خود ستمگران واضح میکنند کاری را که ستمگران دارند انجام میدهند، درست نیست.
بهصورت ایدهآل، یک کاروزار مبتنی بر عدم خشونت، با توانمندسازی فردی آغاز میشود. در قدم بعدی در پی گزینههای سازنده در جامعه برمیآید و سرانجام با نیروهای کارشکنانه و مسدودکننده در صورت ضرورت از موضع قوی، مقابله خواهد کرد. این اصول عینا در موقعیتهای بیشمار توسط افراد میتوانند به کار برده شوند.
بهطور جالب توجه، جنبشهای اشغال، در ایالات متحده که بهصورت یک سلسله اعتراضات در سپتمبر ۲۰۱۱ آغاز شد، بعد از اینکه آن اعتراضات توسط پولیس شکسته شد، به سوی اتخاذ اقدامات بسیار سازنده و خلاق تغییر جهت دادند.
در اواخر سال ۲۰۱۲ ، برای مثال، [جنبش ] اشغال ساندی و اشغال اکلاهاما که حمایت وسیع را برای قربانیان توفان – حمایتی مؤثرتر از آژانسهایی چون صلیب سرخ و آژانس مدیریت اضطراری فدرال به ارمغان آورد. همچنین جنبش اشغال، علاوه بر پروژه کاهش قرضهها که توسط شبکه وامدهندگان رولینگ جبیلی اجرا شد و به موجب آن قرضههای مردم خریداری و لغو میشد، مقداری پول تعاونی نیز جمعآوری کرد. به عبارت دیگر، جنبش اشغال بعد از اینکه برنامههای مسدودکننده و کارشکنانهشان خنثا شدند، به برنامههای سازنده روی آوردند و اتخاذ این رویکرد، برای آنها طبیعی بود، چون آنها پیشاپیش، علاوه بر آمادگی برای اعتراض، عناصر [برنامههای] سازنده از قبیل آشپزخانه [سیار] برای پخت غذا و سیستم تصمیمگیریهای قویا دموکراتیک را فراهم کرده بودند.
امروزه در موقعیتهای حاد نادر، پروژههای بسیار و به ظاهر بیارتباط، در طیف وسیع از پروژههایی زراعتی مورد حمایت یک کمونیتی قرار گرفته تا کوشش به منظور آوردن اصلاح در رسانه، همه کاملا ستون فقرات انقلاب مبتنی بر عدم خشونت را فراهم میکنند – [البته] اگر ما با انتخاب خود همهی آنها را در یک راهبرد جامع قرار دهیم. همچنین یک نهضت رو به رشد به سوی عدالت ترمیمی به مثابه پاسخ سازنده به انسانیتزدایی فاحش و سیستم عدالت غیرمؤثر، وجود دارد. یک جنبش عمدتا مبتنی بر تقابل و رو به رشد لیکن در چارچوب پارامترهای حقوقی وجود دارد که در مورد ازمیانبردن این حکم دادگاه عالی که اتحادیهها را دارای هویت شهروندی و بالتبع عینا دارای همان حقوقی دانسته بود که موجودات انسانی میداشته باشد (و از لوازم این نظریه این است که حق یک موجود انضمامی انسانی بیشتر از هویتهای انتزاعی از قبیل اتحادیهها نیست)، مبارزه میکند. این پروژهها، به طور خاص خودشان را بهعنوان اجزا و عناصر مؤثر یک استراتیژی سازنده، در معرض دید قرار میدهد.
رژیمهای سرکوبگر، معمولا منتظرند که تظاهرات و یا اعتراضات از میان برود، لیکن آنها نمیتوانند در قالب یک صنعت ساده روستایی بماند. وقتی که آنها میکوشند مردم را استثمار کنند و نمیتوانند یک مکتب آزاد بماند، وقتی که دارند میکوشند شهروندان را در نتیجهی تبلیغات به تودهی بیشکل و مدعا تبدیل کند. غالبا بهدلیل جهتگیری خشونتبارشان، ستمگران تا دیر نشده نمیدانند اقدامات سازنده سلطهی آنان را در معرض خطر زوال قرار میدهند. در پیروزی هندوستان، لرد ایروین این لاف مشهور را بر زبان آورد که او حتا از ساتیاگراهای نمک «چرتش خراب نمیشود» و لیکن در عالم واقع در نتیجهی این اقدامات سازنده، بریتانیا کل امپراطوری خویش را از دست داد. در این مورد – و ممکن است تنها در این مورد – غفلت جهانیان از مقاومت عاری از خشونت و نادیده انگاشتن آن در واقع به یک امتیاز تبدیل شد!
در یک جهان ایدهآل، تغییرات انقلابی میتواند فقط از طریق برنامههای سازنده، بدون اینکه به تهدید ساتیاگراها نیاز شود، تحقق پیدا کند. اما جهان امروز از وضع ایدهآل بسیار فاصله دارد. در این جهان بهرهکشی و سرکوب فراواناند و همچنین خشونت ساختاری و فرهنگی در اشکال مختلف، وجود دارد. در چنین جهانی، فرمولبندی ایدهآل از آزادسازی این است که منازعه اصلی را تا حد ممکن از طریق برنامههای سازنده کاهش دهیم و با باقیمانده، از طریق جدال مبتنی بر عدم خشونت، مقابله کرده و به حاشیه برانیم. در هرجا تا جایی که ممکن است سازنده باشیم و در موارد ضرورت از روش کارشکنانه استفاده کنیم. این راهبرد مطمئنا مسبوق به نیت صواب و استفاده از وسایل و روشهای درست خواهد بود.
ادامه دارد…