مرتضا میران
«در رکاب عشق» رمان جدید به قلم سیامک هروی است. سیامک هروی زادهی ثور ۱۳۴۶ ه.ش در ولسوالی انجیل هرات، و دانشآموختهی حوزهی ادبیات است. او لیسانس خویش را در رشتهی ادبیات فارسی از دانشگاه کابل، و ماستریاش را هم در رشتهی زبان و ادبیات روسی از دانشگاه استاوراپل کشور روسیه به دست آورده است. سیامک هروی، نویسندهی پرکاری است که پیش از این چندین رمان دیگر نیز نوشته است. «سرزمین جمیله»، «گرگ های دوندر»، و «دختران تالی» از مشهورترین آثار اوست. در رکاب عشق جدیدترین اثر این نویسنده است که در سال ۱۴۰۰ از سوی انتشارات امیری به نشر رسیده است. بر عکس رمانهای دیگر سیامک هروی که داستان آن در حوزه غرب کشور به خصوص در ولایتهای غور، بادغیس و هرات است، او در این رمان به بامیان فعلی یا بامیکان باستان سفر کرده است.
رمان در رکاب عشق، داستان پسری به نام آرش است که در اثر انفجار انتحاری در کابل با فراموشی مواجه میشود و چهار سال بعد از این حادثه به بامیان سفر مینماید تا صابر حسینی را، که برای کودکان بامیان کتاب توزیع مینماید، ملاقات نماید. او در این سفر در جستوجوی خویشتن خویش است و برای یافتن خویشتن با وقایع مختلف روبهرو میشود. آرش عاشق آناشید، دختر تحصیلکرده هزاره که در بازار بامیان لباسهای هزارگی میفروشد، میشود و از این طریق با خانوادهی آناشید (کاکا رمضان و خاله گلبخت) که نماد انسانهای با فرهنگ، رنجدیده و دلسوز این سرزمین میباشند، آشنا میشود. آرش از طریق صابر حسینی و توزیع کتاب کودکان با کودکان بامیان با درد، رنج و فقر هزارهها بهخصوص کودکان آشنا میشود و در تاریخ امروز و دیروز بامیان سفر میکند تا این درد و رنج را با دل و جان تجربه نماید. او برای این که زهرا، دختر خردسالی که به جبر به ازدواج پیرمردی قدرتمند در نیاید، تا مرز کشته شدن پیش میرود و در نتیجه طعم زندان و شکنجه را به جان میخرد و در آخر به آتش کشیده شدن هزاران جلد کتاب کودکان را به دلیل جهالت حاکمان و به اتهام این که کتابخوانی کودکان را کافر میسازد به تجربه مینشیند.
او در این «سفر به زمان»، تصویر جدیدی از ساخته شدن تندیسهای صلصال و شهمامه را به نمایش میگذارد. در این سفر به زمان، آرش با مانی آشنا میشود و تراشیده شدن مانی و ماهور (صلصال و شهمامه)، و حمله مغولها و مسلمانان به ضحاک و غلغله، حاکمیت ضحاک ماردوش و به زنجیر کشیده شدن وی توسط کاوه آهنگر، تلاشهای مختلف برای تخریب تندیس مانی و ماهور، جلال و هیبت تاریخی بامیکان را به چشم مشاهده مینماید تا خویشتن را دریابد. آرش در این رمان، بارها مانی و ماهور که نماد عشق در بامیکان است را ملاقات میکند و به قصهها و پند و اندرزهای آنها گوش میسپارد.
هروی در این رمان تلاش کرده که صحنههای تاریخی متفاوتی را با استفاده از واقعیت و افسانه روایت کند و با استفاده از تئوریهای «سفر در زمان» و «جهان موازی» به دورههای مختلف تاریخ بامیکان سفر نماید و باعث شده تا این رمان برعکس رمانهای دیگر وی چند محوری باشد که این خود باعث شده این رمان را از سایر رمانهای وی متمایز گردد. از ویژگیهای منحصر به فرد این رمان، تداخل تخیل، افسانه و تاریخ با یکدیگر است تا جایی که تمایز تخیل از واقعیت را سخت مینماید. از دیگر ویژگیهای رمان، استفاده از لهجه هزارگی و دری کهن در جایجای این رمان است. این ویژگیها باعث شده تا نویسنده بتواند خواننده را با خود به اعماق تاریخ پر فراز و نشیب بامیکان امروز و دیروز و به اماکن مختلف بامیکان بکشاند، بدون این که خواننده را خسته نماید یا او را گیج بسازد.
این رمان چهره متفاوتتری از هزارستان را به تصویر کشیده و در آن نهتنها وضعیت زندگی هزارهها در بامیکان بلکه تاریخ کهن این دیار به زیبایی توصیف شده است. او برای توضیح دقیق وضعیت در بامیکان، چهرههای مختلف اعم از حقیقی و خیالی را به بازی گرفته است که میتوان از صابر حسینی، زهرا، آناشید، پدر زهرا، پدر آناشید (کاکا رمضان)، خاله گلبخت، ماما صفدر، ماما نجف و … نام برد. در این رمان، آناشید و خاله زینب نماد مقاومت و سختکوشی زنان هزاره و صابر نماد تلاش برای آگاهیدهی کودکان است. تمام این چهرهها نهتنها رمان را جذابتر ساخته بلکه تفاوت اجتماعی و فرهنگی در جامعه هزاره را به زیبایی برجسته ساخته است.
هروی در رمانهای دیگر خود تأثیر جنگ و فرهنگ قوماندانسالاری را به بحث گرفته اما در رمان «در رکاب عشق» جامعه هزاره هدف گرفته شده که در آن از قوماندانسالاری خبری نیست اما به زیبایی تأثیر ملاسالاری بر جامعه هزاره را توضیح داده است. این رمان شاید از تنها نبشتههای سیامک هروی باشد که در آن «عشق منهای جنگ و خشونت» در قالب کلمات به تصویر درآمده است. او در این رمان به واقعیتهای منفی کشور به زیبایی از طریق گله و شکوه اشاره کرده است که میتوان مکاتب خیالی و فساد در نهادهای دولتی در بخش آموزش اطفال، ازدواج زودهنگام و اجباری و پیامدهای درازمدت جنگ بر زندگی مردم را نام برد.
با وجود موارد فوق، این کتاب با انتقاداتی نیز مواجه است. نویسنده با وجود زندگی در افغانستان و فعالیت در بخشهای فرهنگی، تاریخ تخریب تندیسهای بودا را با تاریخی حدودا ۱۰ ساله اشتباه ذکر کرده است. برعلاوه، به دلیل ناآشنا بودن با بامیان، با حدود جغرافیایی مناطق آشنا نبوده و به همین دلیل به این نکته توجه نکرده که «دشت قرغنهتو» بین بامیان و بند امیر قرار دارد و نه بعد از بند امیر. او همچنان فراموش کرده که شهر ضحاک در شرق بامیان موقعیت دارد و بنابر همین دلیل، خورشید نمیتواند در پس شهر ضحاک غروب نماید. برعلاوه، نویسنده در بخشی که آرش به دره چاشت سفر مینماید و به خانه خاله زینب میرود، اشاره نموده که در سردی خزان و برگریزان این سفر انجام شده اما در فردای همان روز رسم کمر بستن چوپان و عولگیری انجام شده حال آن که رسم کمر بستن چوپان در فصل بهار انجام میشود.
با همه موارد فوق، این رمان یکی از رمانهای خواندنی این نویسنده است که خواننده را به سفری تاریخی در بامیکان باستان میبرد.