تقسیم قدرت بین اصلاحات و تحول، خوب است یا بد؟
گذشته از اعتراض و طعن و لعن روشنفکرانه، تقسیم قدرت میان دو تیم در پی بحران انتخابات، دو پیامد برجستهتر دارد که بسته به نگاه هرکس، میتواند مطلوب یا نامطلوب باشد. این دو پیامد:
- تقسیم قدرت میان دو تیم، از غلبهی کامل یک طرف بر طرف دیگر جلوگیری میکند و توازن قدرت دوران بعد از سقوط طالبان را، کم و بیش حفظ میکند. خوبیهای این دوره، نظیر آزادی بیان و مشارکت ملی نسبی در قدرت و مدیریت کشور، تا حدود زیادی ریشه در این توازن قدرت دارد. برهم خوردن جدی توازن قدرت- با در نظر گرفتن واقعیتها و تاریخ افغانستان- یا به جنگ میانجامید، یا به نوعی از سلطهی قومی. جنگ یا سلطهی قومی، هردو بدبختی و سیهروزی به ارمغان میآورند.
- حکومتی که در پی تقسیم قدرت ایجاد میشود، تا حدود زیادی ناکارآمد و فلج خواهد بود. بخش زیادی از انرژی و وقت این حکومت، صرف درگیریها و کشمکشهای درونی خواهد شد و ظرفیت تصمیمگیری در آن بسیار پایین خواهد بود. این درگیری و کشمکش درونی حکومت به احتمال زیاد به درون پارلمان هم کشیده خواهد شد.
بر قرارکردن توازنی میان کارآیی، قاطعیت و یکدستی حکومت از یکسو و مشارکت ملی، حقوق شهروندی و گریز از سلطهی قومی از سوی دیگر، در جامعهای مثل افغانستان، کار آسانی نیست. دست یافتن به این توازن به سالها و شاید دههها و بیشتر از آن نیاز دارد. بیش از یک قرن است که ما نتوانستهایم به این مطلوب دست یابیم و دلیلی هم ندارد که فکر کنیم، حتما تا یک قرن دیگر به آن دست مییابیم. کشورهای بسیار دیگر هم قرنهاست که به این توازن دست نیافتهاند؛ از ایران گرفته تا کشورهای عربی، آسیای میانه، روسیه و…
در شرایط فعلی، تقسیم قدرت یک گزینهی کمهزینهتر برای افغانستان است. سلطهی قومی و استبداد، بسیار خطرناکتر از ناکارآمدی و عدم قاطعیت حکومت است. قاطعیت و یکدستی حکومت اگر با حقوق شهروندی و مشارکت ملی همراه نباشد، برای افغانستان یک گام بزرگ به عقب خواهد بود. راستش، من انتظار پایداری از داکتر عبدالله را نداشتم. به نظر میرسد که جدیت هواداران تندرو او و تهدیدهای آدمهای قدرتمندی چون عطا محمد نور، والی بلخ، در نهایت کارساز شدند و به عبدالله فرصت عقبنشینی بیش از حد را ندادند. خیر از هرجا و هرکسی که بیاید، نیکوست.