اطلاعات روز

آیا طالبان متمدن خواهند شد؟

نویسنده: میرویس بلخی

پس از سقوط جمهوری افغانستان در ۱۵ آگست ۲۰۲۱، محافل دیپلماتیک غربی و منطقه‌ای به این باور رسیدند که سرکوب نظامی طالبان تنها با صرف هزینه‌های گزاف ممکن است. اکنون، این دولت‌ها تلاش دارند طالبان را به تدریج، با گذشت زمان، «متمدن» کنند، اما چگونگی آن معلوم نیست.

رویکرد غیرمنطقی

منطق تبدیل طالبان به یک گروه متمدن رویکردی برگرفته از تاریخ افغانستان و منطقه است. در تاریخ قرون وسطی افغانستان شواهدی دال بر چنین ادعاهایی موجود است. در گذشته طوایف یاغی و سنتی متعددی بودند که به شهرهای بزرگ یورش می‌بردند و تمدن‌ها را غارت می‌کردند، اما در نهایت خودشان به مرور زمان در خراسان بزرگ (که شامل افغانستان، ایران و آسیای میانه امروزی است) متمدن شدند.

امویان، ایلک خانیان، قراخانیان، غزنویان، غوریان، سلجوقیان و سایر امپراتوری‌ها و سلسله‌های برجسته خراسانی، سابقه و توجیه خوبی برای پیش‌بینی‌های خوش‌بینانه در اختیار دیپلمات‌ها، تحلیل‌گران و محققان می‌گذارد.

برخی در محافل سیاسی و تحلیلی غربی و شرقی معتقدند که تمدن و فرهنگ غنی مناطق شهری منطقه (به ویژه افغانستان) می‌تواند وسوسه‌برانگیز و رام‌کننده باشد و به‌صورت بالقوه خطری بلندمدت را برطرف می‌کند. تصور بر این است که حافظه نهادی و عقلانیت سیاسی مردم در شهرهای بزرگ مانند کابل می‌تواند جنگ‌جویان بی‌تمدن طالب را به یک دستگاه حکومتی کارآمد تبدیل کند.

از اواخر قرن هشتم تا دهم، سلسله‌ها و کوچی‌های پیشین به محض به قدرت‌رسیدن در شهرهای بزرگ خراسان، خود را در اداره و تأمین امنیت رعایا ناتوان می‌دیدند، بنابراین از نخبگان محلی و وزیران باهوش ایرانی کمک می‌گرفتند.

تاریخ وزیران قدرت‌مند و خردمند بسیاری را در تاریخ منطقه ثبت کرده که می‌توانستند ماهیت یاغی حاکمان مهاجم را تحت کنترل گرفته و حکومت رعیت‌محوری را نهادینه کنند: به عنوان مثال، در خلافت امویان و عباسیان، برمکیان بلخ و برادران سهل سرخس؛ حسنک وزیر و ایاز در دوره غزنوی؛ نظام‌الملک طوس و تاج‌الملک ابوالغنائم فارس در دوره سلجوقی؛ نظام‌الملک محمد هرات در زمان خوارزمشاهیان و بسیاری از شخصیت‌های دیگر توانستند قبایل جنگ‌جو را به سلسله‌های متمدن و فرهنگی تبدیل کنند.

این یک واقعیت و یک ماهیت تاریخی است که در تاریخ سیاسی افغانستان وجود دارد. با این حال، نقص این رویکرد آن است که تحلیل تاریخی آن با گذشت زمان تغییر نکرده است. زمان نقش مهمی در شکل‌دادن تاریخ دارد.

دوره و زمانه تغییر کرده است

برخی متغیرهای جدید با این روش تاریخی خوش‌بینانه در تضاد است، و بنابراین باید از میزان انتظار برای تبدیل طالبان به یک گروه متمدن کاسته شود.

رهبران امروز افغانستان را دو عامل اصلیِ ایدئولوژی رادیکال و ملی‌گرایی هدایت می‌کنند. هویت طالبان رادیکالیسم اسلامی و ناسیونالیسم قومی است که آن‌ها را از امپراتوری‌ها و امارت‌های پیشین افغانستان متمایز می‌کند.

ماهیت شورشی و رادیکال طالبان وجه شباهت آن‌ها با سلسله‌های قبلی افغانستان است، به‌ویژه به دلیل عدم درک‌شان از تمدن و حکومت. با این حال، برخلاف طالبان، سلسله‌های تاریخی افغانستان با احترام به تنوع، قدرت خود را بر مردمان با پیشینه‌های مختلف حفظ می‌کردند. طالبان مشروعیت خود را براساس تمامیت‌خواهی مذهبی و کنترل تمام جنبه‌‌های زندگی مردم بنا کرده‌اند.

امیرالمؤمنین و خلیفه (خلیفه) از دو شاخه طالبان، شورای کویته و شبکه حقانی، خود را از نظر دینی برتر از همه مردم خود می‌دانند و همه را تابع خود می‌خواهند. بنابراین، همه افراد ملزم به اطاعت از دستورات آن‌ها هستند.

ملی‌گرایی طالبان یکی دیگر از ویژگی‌هایی است که آنان را از حکومت‌های قبلی متمایز می‌کند. قدرت برای سلسله‌های گذشته وسیله‌ای برای کسب ثروت و حکومت بود، اما اکنون قدرت و ثروت برای طالبان به ابزاری در راستای تحمیل ایدئولوژی، هویت و زبان بر مردمان دیگر در افغانستان و به احتمال زیاد در اطراف افغانستان تبدیل شده است. از نظر ایدئولوژی، هویت و زبان، امپراتوری‌های قرون وسطایی خراسان همه فرهنگی، متکثر و فارسی‌زبان بودند، درحالی که طالبان امروز تمام تلاش خود را بر هویت رادیکال- پشتون و زبان پشتو متمرکز کرده‌اند. در نتیجه سرکوب و به حاشیه‌راندن تمدن هزارساله برای رام‌کردن و متمدن کردن آن‌ها کافی نخواهد بود.

طالبان مخالف کثرت‌گرایی و چندفرهنگی هستند. طالبان در نتیجه تفسیر نوحنبلی خود از اسلام و ناسیونالیسم قبیله‌ای، عرفان اسلامی قرون وسطایی (عرفان اسلامی خراسانی) را رد کرده‌اند، میراثی تاریخی و مشترک که قابلیت یک‌پارچه‌کردن تمام مردم مناطق مختلف افغانستان را به شکلی مسالمت‌آمیز و سازش‌گرانه داشت. ویژگی اصلی طالبان طردگرایی است، و این ویژگی به آن‌ها اجازه می‌دهد تا هر اندیشه‌ی مبنی بر سازگاری را هدف قرار دهند. بنابراین، طالبان هرگز صلح‌طلب نخواهند شد.

تحجر، قبیله‌گرایی و تفسیر مذهبی نوحنبلی طالبان به آن‌ها هویتی راکد داده است. آن‌ها با پیشرفت و توسعه و تمدن آشتی ناپذیرند و با همه مزایا و مظاهر آن مبارزه خواهند کرد. بنابراین، توجیه قدرت طالبان براساس خوش‌بینی غیرمنطقی نسبت به تغییرآن‌ها خطرناک است. برعکس، ماهیت طالبان خطری دائمی برای منطقه و جامعه بین‌المللی است.

علاوه بر این، برخلاف سیاست ظاهرا منعطف طالبان در ماه‌های ابتدایی قدرت، آن‌ها اکنون شدیدا سیاست‌های خشن و سرکوب‌گرانه علیه تمام مخالفان خود را تعقیب می‌کنند و به آن پایبندند. در نتیجه، خوش‌بینی، و تحلیل‌های سطحی، که به عدم شباهت طالبان با حاکمان قبلی نمی‌پردازد، صدمات قابل توجه و جبران‌ناپذیری را برای مردم افغانستان، منطقه و جهان به دنبال خواهد داشت.