این روزها ویدیویی از شکایت خانمی بهنام الهه در انترنت میگردد که در آن الهه یکی از مقامات طالبان را متهم به تجاوز، نکاح اجباری و خشونت میکند. طبق ادعای او، قاری سعید خوستی، از سخنگویان پیشین حکومت طالبان، بارها الهه را مورد تجاوز و لتوکوب قرار داده است. آقای خوستی اتهام خشونت و اجبار در برابر الهه را رد کرده؛ اما به رسانهها گفته است که از ازدواج با الهه پشیمان است.
قضایای نکاح اجباری، خشونت خانوادگی و تجاوز بر زنان و مردان در میان طالبان گسترده است. هربار که کسی در این موارد دهان به شکایت باز میکند، واکنش طالبان و طرفدارانشان برای رفع اتهام از خود به یکی از این روشها متوسل میشوند:
انکار: در موارد بسیاری طالبان اصل قضیه را از بن انکار میکنند. میگویند که مخالفین طالبان برای اینکه امارت اسلامی را بدنام کنند، به طرح اتهامات بیپایه میپردازند.
اتهام متقابل: گاهی طالبان مدعی میشوند که مردان و زنان شاکی برای این که بتوانند در یک کشور خارجی پناهنده شوند، با وارد کردن اتهام به طالبان برای خود «کیس» یا پرونده میسازند.
همهی طالبان بد نیستند: یکی از دفاعیات طالبان و طرفدارانشان این است که در هر حکومت و در هر گروهی تعدادی افراد بد پیدا میشوند و اشتباهات یا ستمهای این افراد را نباید به پای کل نظام یا گروه نوشت.
توجیه دینی: طالبان در برابر اتهام «نکاح اجباری» ادعا میکنند که با اولیای فرد نکاحشده به توافق رسیدهاند و نکاح مورد بحث کاملا در چارچوب قوانین اسلامی صورت گرفته است.
واقعیت چیست؟
واقعیت این است که اگر موارد کاملا دروغ یا مبتنی بر اتهامات بیاساس را برداریم، اگر قبول کنیم که بعضی برای پناهنده شدن به غرب به طالبان تهمت میزنند، اگر قبول کنیم که همهی طالبان بد نیستند و اگر بپذیریم که طالبان همیشه با رضایت اولیای دختران و زنان آن زنان و دختران را به نکاح خود در میآورند، هنوز در اول قصهی ظلم و بیداد هستیم نه در پایانش. چرا؟ به این دلیل:
اولا، طالبان با چیزی بهنام «حرمتِ فرد انسانی» بیگانهاند؛ یعنی در این مورد هیچ آموزشی ندیدهاند، سخنی نشنیدهاند و تمرینی ندیدهاند. ثانیا، باورهای دینی و مذهبی طالبان به ظلم در حق فرد مجال واسع میدهند. به این معنا که در چارچوب اعتقادات دینی طالبان ارزش یک فرد انسانی از روی صحت عقایدش سنجیده میشود نه از روی «بشر» بودنش.
شما اگر عقاید صحیحی داشتید (یعنی مسلمان مؤمنی بودید)، تا حدی ارزش دارید. اما اگر در عقایدتان «بر خطا» بودید، ارزش حیات و امنیت و پسند و ناپسند فردیتان فورا به صفر میرسد. اگر زن باشید، مشکلتان دولایه است: از یک طرف باید عقایدتان با تعلیمات رسمی مورد اعتقاد طالبان همآهنگ باشند؛ از طرفی دیگر، حتا اگر عقاید دینیتان مشکلی نداشته باشند، باز چون زن هستید بهصورت خودکار به پایینترین درجهی ارزش انسانی میلغزید.
وقتی که افراد پایینرتبه و یا مقامات بلندپایهی طالبان بر زنان تجاوز میکنند یا آنان را به اجبار به نکاح خود در میآورند، به نظر خود مرتکب خطا یا گناهی نمیشوند. نگاه مرد-محور پیشامدرن خودشان به علاوهی باورهای دینی ضدزنشان آنان را مجاز میدارد که هرچه خواستند با زنان افغانستان بکنند.
تصور کنید که طالبی با خود بگوید «این دختر جوان یک فرد انسانی است و فارغ از اینکه نژاد و زبان و دین و موقعیت اجتماعیاش چیست، بهعنوان یک انسان ارزش و حرمت دارد. این دختر بهعنوان یک بشر آزاد از حقوق غیرقابل نقض انسانی برخوردار است». اگر چنین طالبی داشته باشیم که واقعا چنین باوری داشته باشد، آیا او میتواند زنی یا دختری را به زور به نکاح خود در آورد یا بر او تجاوز کند؟
حقیقت آن است که در غیاب یک قانون مدنی قوی، لازمالاجرا و مبتنی بر احترام به حقوق فردی شهروندان هیچ اهمیتی ندارد که حاکمان مسلمان باشند یا غیرمسلمان. مسلمان در موقعیت قدرت بیمهار همان رفتاری را از خود نشان میدهد که کافر در موقعیت قدرت بیمهار از خود نشان میدهد. مؤمن، وقتی ابزار قدرت در اختیارش گذاشته میشود، همان استفادهها و سوءاستفادههایی را از این ابزار میکند که هرکس دیگر نیز ممکن است بکند.
اگر فلان زن کیس میسازد، اگر فلان زن به طالبان تهمت میزند و اگر فلان زن رضایت اولیایش کسب شده، این میلیونها زن و مردی که کیس نمیسازند و تهمت ناحق نمیزنند و به هیچ ستمی رضایت ندادهاند (نه خودشان و نه اولیایشان)، چرا آماج ستماند؟ چرا طالبان زندگی را در کام میلیونها انسانی تلخ کردهاند که هیچ کاری نکردهاند جز این که در افغانستان به دنیا آمدهاند و از قضا اکثریت مطلقشان مسلمان هم هستند؟ که بود که گفته بود ملک با کفر دوام میآورد با ظلم نه.