باید ادامه می‌دادم...
SM

باید ادامه می‌دادم…

نویسنده: تمنا عارف، روزنامه‌نگار و فعال عرصه‌ آموزش و پرورش

افغانستانِ رویاها و آرزوها فروریخت. ما در دل یک بحران عمیق و تاریخی دیگر سقوط کردیم. انگار قرار است چرخه‌ی تاریخ کشور ما پس‌ از هرچند سالی پیچ تاریخی‌اش به یک دور باطل دیگر برسد.

افغانستان ۲۱ سالِ پسین، به ‌رغم تمام چالش‌هایش فرصت تاریخی‌ای بود برای دویدن‌ها و تپیدن‌های چند نسل از انسان‌های این سرزمین، به‌ویژه زنان که به نیت شگوفایی و تغییر پا به میدان گذاشته بودند.

ما توانستیم با رفتن به سمت مکاتب، دانشگاه‌ها و آموزشگاه‌ها، حضور در بازار کار، در اداره و اجتماع؛ زمینه‌ساز ابرازِ وجود قدرتمند خویش در همه‌جا شویم و این دست‌آورد کمی نبود. حضور ۲۱ ساله نظم جدید با تمامی فراز و فرودهایی که پیمود، توانسته بود میدان تمرین نسل‌های ما در فرایند مشارکت اجتماعی-سیاسی تا انتخابات و نهادسازی گردد. 

چنان‌که در بالا ذکر کردم، آنچه در هیأت نظم جدید برای‌مان شکل گرفته بود؛ نیازمند مواظبت همگانی و برخورد مسئولانه بود که متأسفانه، می‌توانم بگویم در اثر غفلت جمعی ما، از دست مان ربوده شد. غلبه‌ی انارشی در قامت پیش‌آمد جدید و پساسقوط منجر گردید که تعداد پرشماری از ما به‌دلیل ناچاری آواره و مهاجر شوند و در سراسر گیتی دست‌خوشِ بی‌پناهی و بی‌سرپناهی گردیم. به‌ویژه زنان و دختران که هم در وطن و هم بی‌وطن روزگار خوشی را در انتظار خویش نمی‌یافتیم/نمی‌یابیم. البته باید یادآوری کنم که انتظار هر روزگار خوشی بستگی دارد به تلاش‌هایی‌ که به ‌خرج می‌دهیم، برنامه‌هایی که می‌ریزیم، رویاهایی ا‌ست که می‌پرورانیم و گام‌هایی‌ که برمی‌داریم. اما دردآور برای زنان و دختران این‌جاست که در اثر کم‌لطفی اوضاع و شرایطی که خود زنان هیچ نقش مستقیم و غیرمستقیمی در آوردن آن ندارند، تقویم زند‌گی و همه‌چیز را بر نقطه‌ی نخستین برمی‌گرداند و ما باید برای هرچیزی دوباره از صفر بنا بگذاریم. به‌گونه‌ی فشرده، آنچه غمگنانه بر روزگار ما گذشته است به ‌شرح فوق است.

اما پس از سقوط، پس از رخداد سقوط و فروپاشی نظم ۲۱ ساله‌ی گذشته، همه‌ی ما باید به‌گونه‌ای از یافتن راهی برای ادامه دادن و برنامه‌ی برای دنبال کردن می‌‌اندیشیدیم. برای همه‌ی هم‌نسلان و هم‌جنسانم که چاره را در رفتن دیدند و موفق شدند بروند، خرسندم. برای زنانی که چاره را در اعتراض و سر دادنِ صدای برحق خویش در خیابان‌ها یافتند، برای دختران سربلندی که از بدخشان تا کابل مشعل‌داران کتاب و کتابخانه‌داری شدند و همین‌گونه برای همه‌ی آنانی که عزم کرده‌اند راه بروند و شوری در دل دارند خرسندم. من نیز از شمار میلیون‌ها زن و دختر این سرزمین، ترجیح دادم هنوز در وطنم بمانم و ادامه بدهم. کار در عرصه‌ی آموزش و پرورش دختران، کارِ روزنامه‌نگاری، گذاشتن زمان بیشتر برای گفت‌وگو با دختران و زنان از صنف‌ دانشجویی خبرنگاری تا صنف دانشجویی حقوق و علوم سیاسی، ثبت‌نام در آموزشگاه زبان برای حضور معنادار در بیرون از منزل، میل به خواندن کتاب‌های بیشتر و جست‌وجوی بُن‌سازه‌های گونا‌گون برای ادامه‌ی قدرتمند از راهکارهایم برای ادامه بود/است.

در اوج رهاشدگی در دستان هیولای انارشی و فروریختگی همه‌چیز، تنها راهی که باید برای نجات‌یافتن به آن می‌اندیشیدیم «ادامه دادن» بود. من تصمیم خویشتن را گرفته‌ام که به‌ رغم همه‌ی خطرخیزیی که اکنون مبدل به یگانه استعدادِ لحظه‌ای و بروزیافتنی حول و حوش ما شده است، برای اعاده‌ی جایگاه موردِ پرسش و حق قابلِ بازخواست همه‌ی اجتماع مان به‌ویژه زنان، از قدعلم کردن باز نه‌ایستم. بیایید، همه‌ی‌مان هم‌دیگر را به مواجهه‌ی قدرتمندانه در برابر این شب سیاه یاری برسانیم و نگذاریم سکوت سرنوشت محتوم اجتماع انسانی‌مان گردد.