وقتی احمد مسعود، رهبر «جبهه مقاومت ملی»، در مصاحبهها و سخنرانیهای خود تأکید میکند که «جنگ راه حل نیست»، مهمترین مخاطب او در حال حاضر، یعنی گروه طالبان، این سخن او را به دو دلیل نمیپذیرند:
یک، طالبان از طریق جنگ پیروز شدهاند و مشکل پیش روی خود (ادامهی حکومت جمهوری) را حل کردهاند.
دو، جنگ برای ساختن یک جامعهی آباد و آرام راه حل نیست. برای طالبان که چنان جامعهیی را اساسا نمیخواهند، جنگ راه حل است. جنگ برای طالبان همان چیزی را حل میکند که خود طالبان میخواهند نه آن چیزی را که مردم میطلبند.
احمد مسعود با تأکید بر این سخن که جنگ راه حل نیست، کسی از گروه طالبان را متقاعد نمیکند که دست از جنگ بردارند. تنها تأثیری که این سخن دارد همان مردد کردن نیروهای «جبهه مقاومت» است. اگر جنگ راه حل نیست و طالبان نیز به مذاکره برای ایجاد یک حکومت فراگیر تن نمیدهند، در آن صورت سربازان «جبهه مقاومت» چرا بجنگند؟ مگر نه این است که رهبرشان میگوید جنگ راه حل نیست؟
دو سناریوی دیگر که میتوانند با «جنگ راه حل نیست» سازگار شود اینهایند:
- رهبر «جبهه مقاومت» ممکن است بگوید جنگ راه حل نیست، ولی ما هیچ چارهیی جز جنگیدن در برابر متجاوز نداریم. حاصل این جنگ هرچه باشد، ما صرفا به این خاطر میجنگیم که مبارزهی ما حق است و ما تکلیف اخلاقی داریم که به این جنگ ادامه دهیم.
- رهبر «جبهه مقاومت» ممکن است بگوید که این جنگ رفته رفته در سرتاسر افغانستان گسترش خواهد یافت و سرانجام یا پیروز خواهد شد یا طالبان را به پای میز مذاکره خواهد کشاند.
در صورت اول، مبارزه بهخاطر حق و ادای تکلیف اخلاقی و انسانی خود، احمد مسعود نیاز ندارد که بر این سخن تأکید کند که «جنگ راه حل نیست». وقتی که یک نیروی مقاومت میجنگد، چه جنگیدن راه حل باشد و چه نباشد، آن نیرو تصمیم خود را گرفته است و هر سخنی که در این اراده خلل بیفگند به ضرر آن نیرو خواهد بود.
در صورت دوم، اگر قرار است که طالبان در اثر مقاومت مجبور شوند به مذاکره برای توزیع عادلانهی قدرت تن بدهند، «جنگ راه حل نیست» را باید در همان زمانی گفت که طالبان ضعیف شده باشند و آمادهی مذاکره باشند. در آن زمان، ممکن است این سخن گوش شنوا پیدا کند. آن گوش شنوا حالا پیدا نیست.
افغانستان نیاز دارد که بهسوی آزادی، عدالت و دموکراسی حرکت کند. برای حرکت در آن مسیر هم آگاهی لازم است، هم قدرت پاداشدهنده، هم قدرت کیفردهنده، هم تبلیغات مؤثر، هم نیروی فکری خلاق و هم وحدت نیروهای معتقد به آزادی و عدالت و دموکراسی. متمرکز شدن این نیروهای گوناگون بر یک هدف، یعنی داشتن جامعهیی آزاد و دموکراتیک، نیاز به سوهان زدن پیامهایی دارد که از سوی رهبران سیاسی و فکری مقاومت به جامعه مخابره میشوند. «جبهه مقاومت» اگر میخواهد بر روایت تکگروهی، تکقومی، تکبرنامهیی و تکزبانی طالبان غالب شود، نیاز دارد که در پردازش پیامهای سیاسی خود دقت بیشتری بکند. اگر جنگ پایان هم بیابد، باز جامعه به تنوع دیدگاهها و جبهههای فکری گوناگون نیاز دارد. حاکمیت مطلق طالبان بر جامعهی افغانستان برای بهداشت سیاسی و چشمانداز صلح و توسعه در این مملکت زیانبار است. نیاز است که این حاکمیت مطلق به چالش خوانده شود. این چالش باید بیان و زبان دقیق خود را پیدا کند.