در افغانستان این سیاستمداران هستند که «موضوع» خلق میکنند و بعد دیگران آن موضوع را به میدان موافقت و مخالفت میکشانند. گفتوگوها گرم میشوند و تا داغ شدن و جوشیدن میرسند و با تغییر موضع یا خموشی سیاستمدار، دوباره «سرد» میشوند. آنانی که در جریان بحثهای داغ فکر میشد از بس تعهد سیاسی دارند، خواب و خوراک را بر خود حرام کردهاند و حتا دوستان نزدیک خود را با توهین رنجاندهاند، دوباره چارزانو مینشینند و «سلفی» و «فکاهه» پخش میکنند.
خال خال اتفاق میافتد که کسان دیگری غیر از سیاستمدارها «موضوع» خلق کنند تا بحث شود و سیاستمدارها را و مردم را به گفتوگو بکشانند. در کشوری که مردم تا حال از ابتداییترین حقوق خود محرومند، تابوها راه آزادیهای فردی و اجتماعی را دیوار کردهاند و دموکراسی موقتیاش تبدیل شد به «راهحل سیاسی منهای مردم»، پایتخت تروریزم دنیا است و انبار مواد مخدر، انگار با تلاش پوپولیستی چند تازه به دوران رسیده مشکل حل میشود.
میتوان با «حاکمیت قانون» جلو «مجرم» را گرفت؛ اما برای اینکه جلو «جرم» را تا مرز ممکن بگیریم، باید بسیاری از مسایل دیگر فکری، فرهنگی، اقتصادی و… را ردگیری و بازگشایی کنیم تا ریشهها را بخشکانیم.
میتوان چند بانوی دیگر هم بر کرسیهای حکومت داشت؛ اما حل مسئلهی زنان نیاز به برخوردهای عمیقتر دارد و کسانی باید در این زمینهها هم فعال باشند تا کوششهای نوع اول و دومی مکمل یکدیگر شوند.
مهمترین مشکل در این زمینه، «خودسانسوری در اثر هراس از بدترشدن فضا» است. تاریخ گواه است که این خودسانسوری شبیه «عطر زدن ِ کثافات» است. مدتی بینی ما را فریب میدهد؛ اما کثافات نه تنها چنان میمانند، که بیشتر میشوند.