اسدالله اکبری، دگروال پیشین ارتش افغانستان، صبح یک روز عادی برای هماهنگی جلسات آنلاین بین مقامات افغان و مشاوران امریکایی مستقر در قطر، به دفتر خود در کابل میرسد. اکبری، پس از سالها جنگ در سراسر افغانستان، در راهاندازی برنامه آموزشی نیروهای ویژه کشورش نقش داشت و به درجات بالاتری رسید. او اکنون در چند قدمی بالاترین سطوح نظامی، در کنار رهبران سیاسی افغانستان کار میکرد. کنفرانسهای تلفنی صبحگاهی با شرکای غربی [افغانستان] بخشی از برنامهی روزانهی او بود.
اکبری به این زندگی نسبتاً آرام خو گرفته بود. اما در تابستان گذشته که دولت تحت حمایت ایالات متحده در افغانستان فروپاشید، ابر تیرهی ترس پایتخت افغانستان را در خود فرو برد. شایعاتی مبنی بر اینکه جنگجویان طالبان خانه به خانه میروند و مقامات نظامی افغان را شکار میکنند، در شهر پیچیده بود. اکبری در خانه ماند و با نگرانی به ردوبدل کردن پیام با همکاران نظامی و وزارت دفاع خود بسنده کرد. همهیشان سعی داشتند دلیلی برای این دگرگونیهای غیرمنتظره بیابند. اکبری آیندهی نسبتاً روشنی داشت؛ حالا اما اتفاقات چند روز پیش رو هم روشن نبود.
در ۲۰ آگست ۲۰۲۱، پنج روز پس از سقوط کابل به دست طالبان، اکبری با فرزندانش به یکی از مراکز خرید بزرگ شهر رفت. هنگام قدم زدن در سرکهای کابل، شهری که بیشتر عمر خود را در آن سپری کرده بود، به وضوح احساس میکرد که شاید این روزها، آخرین لحظههای حیات او باشد. وقتی فرزندانش از او خواستند از دستفروشان خیابانی برایشان شیرینی و بستنی بگیرد، هر چه که خواستند برایشان خرید.
اکبری پیشاپیش میدانست که او و همکارانش به حال خود رها شدهاند. بسیاری از مقامات بلندپایهی افغان که [اکبری] زیر نظرشان خدمت میکردند، از قبل هماهنگیهای لازم را انجام داده و از شهر گریخته بودند. افرادی که سالها اکبری تحت نظارتشان کار کرده بود، به یکباره پیامهای او را بیپاسخ گذاشتند. این آخرین خیانت پس از سالها فساد و دورویی بود که او شخصاً بهواسطهی جایگاه خود در وزارت دفاع شاهد آن بود. دولت افغانستان که دو دهه برای ساختن آن تلاش کرده بودند، از بین رفته بود. حالا ویرانههایش بر سر میلیونها شهروند عادی مثل او آوار میشد.
سقوط دولت افغانستان موجی از غم، اندوه و خودکاوی را در میان افغانستانیها و امریکاییهایی برانگیخت که سالهای زیادی از عمرشان صرف مأموریت ایالات متحده در آنجا شده بود. من در جایگاه یک خبرنگار افغانستان نیز حال مشابهی داشتم. من به مدت هفت سال در «اطلاعات روز»، یکی از روزنامههای تحقیقاتی برجسته در افغانستان، کار کردم. دهها گزارش و مطلب در مورد سیاست و امنیت افغانستان تهیه کردم و نوشتم، از جمله بیش از دهها گزارش تحقیقی مهم. در تمام آن گزارشها یک موضوع بیش از همه برجسته بود: فساد. طمع، منفعتطلبی و بیاخلاقی نخبگان افغان همانند اسید نهادهایی را که مردم عادی افغانستان برای ساختن آن قربانی داده بودند، ذوب کرد. در نهایت، این فساد امیدهای ما برای شکلگیری یک ملت آزاد و مستقل را به ویرانی کشاند.
من یکی از دهها هزار افغانستانیای بودم که توسط دولت ایالات متحده در تابستان سال گذشته پس از تسلط طالبان بر افغانستان تخلیه شدم. از آن زمان، در طول تقریباً ۱۰ ماهی که با پناهندگان دیگر در هتلی در آلبانی و اکنون در ایالات متحده سپری کردم، تلاشم بر این بوده که بفهمم چه اتفاقی برای کشورم افتاد و چرا. مثل همه، من نیز با وحشت شاهد بودم که همکارانم در اطلاعات روز، زمانی که هنوز در کابل بودند، به دست طالبان و به جرم پوشش یک تظاهرات مورد ضربوشتم قرار گرفتند. چگونه ممکن است دستاوردهای ۲۰ سال گذشته به این سرعت از بین رفته باشد؟
این فروپاشی هنوز پرسشی دردناک برای شهروندان افغانستان و امریکاییها است. در ماه اپریل، کمیتهی نیروهای مسلح سنا اعلام کرد که «کمیسیون جنگ افغانستان» را با هدف تعیین علت فروپاشی دولت تحت حمایت ایالات متحده و نیروهای امنیتی افغانستان در سطح گسترده تشکیل خواهد شد. این کمیسیون قصد دارد «تصمیمات کلیدی مربوط به دخالت نظامی ایالات متحده در افغانستان را بهصورت جامع بررسی کند» و گزارش نهایی را ظرف سه سال، حدوداً زمانی که دوره ریاستجمهوری جو بایدن به پایان میرسد، ارائه کند.
هشت ماه پیش، من با اکبری و دیگر منابع در نیروهای امنیتی سابق افغانستان تماس گرفتم. پرسشهای زیادی در مورد چرایی نجنگیدن ارتش وجود داشت که همچنان من و سایر افغانستانیها را آزار میداد. چرا پس از سالها مبارزهی طاقتفرسا، سربازان در بسیاری از نقاط کشور در مقابل دشمن اسلحههای خود را زمین گذاشتند؟ برای یافتن پاسخ، شروع به مصاحبه با افسران سابق ارتش و مقامات دولتی کردم.
آنها به من گفتند که فرماندهان فاسد و بیتجربه و همچنین رهبرانی که وفاداری را به توانایی ارجحیت میدادند، زنجیرهی فرماندهی را تضعیف کردند. دهها هزار افغان جان خود را برای کشورشان فدا کرده بودند. در پایان، به سربازان عادی توسط رهبرانی خیانت شد که نتوانستند ابزار لازم برای موفقیت در برابر شورش وحشیانه را در اختیار آنها بگذارند.
در ۲۰ آگست، روزی که اکبری به سمت مرکز خرید میرفت، طالبان سرشار از هیجان پیروزی، تلاش داشتند بر سراسر کابل تسلط یابند. آنها سالها جنگیده بودند و خود متحمل خسارات گزافی شده بودند و اکنون تقریباً مطمئن بودند که از دشمنان خود انتقام خواهند گرفت. کوبیده شدن دروازهی خانه او از سوی طالبان دور از انتظار نبود. هنگامی که اکبری به سوی خانهاش میرفت، پیام غیرمنتظرهای از یک مستشار نظامی ایالات متحده مستقر در قطر که مرتباً از کابل با او کنفرانس تلفنی داشت، دریافت کرد.
«اسدالله کجایی؟»
در عرض چند روز، اکبری و خانوادهاش به همراه افغانهایی که یا خوششانس بودند یا حلقهی ارتباطی قوی داشتند، در محفظهی بار هواپیما جای گرفتند. این پرواز او را از کابل به قطر و سپس به جکسونویل، در فلوریدا برد؛ منطقهای که او و خانوادهاش تنها ساکنان افغان یک مجتمع آپارتمانی فرسوده هستند. آن سرعت تحول اوضاع، رنگ غیرواقعی به زندگی همه داده بود.
اکبری دههها مصروف جنگ بود، دوستان زیادی را از دست داده بود و از زخمهایی رنج میکشید که تا آخر عمر رهایش نخواهد کرد. با دیدن افغانستان امروز، راهی برای فرار از این احساس که همه چیز بیهوده بود، ندارد.
سقوط جمهوری سه نفره
بنابر شواهد ایالات متحده بیش از ۲ تریلیون دالر در افغانستان خرج کرده است؛ پولی که در بسیاری از موارد اختلاس شد یا به جیب پیمانکارانی که وابستگی سیاسی به دولت ایالات متحده داشتند، بازگشت. افسران ارتش افغانستان مانند اکبری از نزدیک شاهد این فساد بودند. اشرف غنی، رییسجمهور افغانستان، به همراه حلقهی نزدیک از مشاورانش در سالهای پایانی حکومت به دلیل انحصارگرایی در تصمیمگیری و انتصابات پرسنل و از دست دادن تدریجی ارتباط با مردمی که بر آنها حکومت میکردند، به شدت مورد انتقاد قرار گرفتند. اکبری بهطور مرتب اطلاعات را در اختیار غنی، مشاوران ارشد او و وزیر دفاع افغانستان میگذاشت. او میگوید که تغییرات مداومی که آنها در سطح رهبری میآوردند و وسواس آنها در وفاداری [افراد] به شخص خودشان، هر تلاشی برای جلوگیری از تسلط طالبان را تحتالشعاع قرار داده بود.
او به من گفت: «هجده ساله بودم که به ارتش پیوستم. من هرگز روزهای خوشی در افغانستان ندیدم، فقط جنگ، خون و درگیری. و در نهایت رهبران ما به کشور خیانت کردند. به چشم خود دیدم که هیچ رهبر صادق و کسی که به فکر منافع ملی باشد، نداشتیم. آنها فقط به فکر منافع خود بودند و افراد وفادار به خود را به کار گماشتند.»
تصویری که مقامات ارشد سابق افغانستان از پارانویای فزایندهی غنی و دستیارانش ترسیم کردهاند، گواه این است که آنها نه تنها از بیوفایی، بلکه حتا از کودتای احتمالی افسران ارتش افغانستان میترسیدند. دگرجنرال سمیع سادات، آخرین فرمانده فرماندهی عملیات ویژه ارتش ملی افغانستان، در گفتوگو با بازرسان «بازرس ویژه ایالات متحده برای بازسازی افغانستان» (سیگار) غنی را «رییسجمهوری پارانوئید… که از هموطنان خود میترسید» توصیف کرد. غنی به جای افسران جوان آموزش دیده در امریکا که او [بیشتر] از آنها میترسید، دایماً فرماندهان را تغییر میداد تا برخی از جنرالهای قدیمی کمونیست که [از نظر خودش] به او وفادار بودند، را بر سر کار آورد.
در طول دو سال آخر حکومت غنی، قدرت در دست تیمی سه نفره بود: رییسجمهور افغانستان، حمدالله محب، مشاور امنیت ملی وی؛ و فضل محمود فضلی رییس عمومی اداره امور ریاستجمهوری. بسیاری از افغانها از روی تمسخر این گروه از دلالان قدرت را «جمهوری سه نفره» میخواندند. نه محب و نه فضلی تجربهی امنیتی نداشتند. محب سفیر افغانستان در ایالات متحده بود و فضلی یک جراح بود که قبلاً مشاور سیاسی غنی بود. به گفتهی اکبری، هر دو مرد در تصمیمگیریهای فاجعهباری که منجر به فروپاشی اردو شد، نقش مهمی داشتند.
اکبری میگوید: «من شاهد بودم که حمدالله محب بیشتر صلاحیت را در انتصاب افراد داشت. همهی فرماندهان ارتش را او شخصاً منصوب میکرد و آنها تمام دستورات محب را اجرا میکردند. تمام دستورات را محب و جمعی از مقامات ارگ ریاستجمهوری صادر میکردند.» در عین حال، محب کشورهای غربی را به دلیل ترک بیش از حد ناگهانی شرکای افغان خود سرزنش کرده و مدعی شده که خروج ناگهانی نیروها و پیمانکاران امریکایی روحیهی ارتش افغانستان را تضعیف و آنرا از حمایت مادی لازم برای جنگ محروم کرد.
هنگامی که از محب خواستم در مورد این موضوع اظهار نظر کند، او مرا به مصاحبهای از اوایل سال جاری ارجاع داد، که در آن فروپاشی دولت افغانستان را به امتیازات سیاسی که ایالات متحده به طالبان داده بود و تصمیم بایدن [مبنی بر خروج از افغانستان] در تابستان ۲۰۲۱ نسبت داده بود. محب در برداشت نهایی خود، ضمن انکار ثروتاندوزی از بودجه دولت افغانستان، به تأثیر فساد در نهادهای افغانستان بهخاطر سرازیر شدن «پول گزاف بدون نظارت» توسط جامعه جهانی از سال ۲۰۰۱ به کشور اشاره کرد.
حملهی نهایی طالبان که منجر به سرنگونی دولت شد، این فساد را که من و همکارانم سالها در اطلاعات روز ثبت کرده بودیم، آشکار کرد. زمانی که نوبت به بزرگترین بحران کشور رسید، بسیاری از مقامات و فرماندهان ارشد به آسانی سربازان و غیرنظامیان افغانستان را رها کردند و در عوض امنیت خود را مقدم داشتند و هنگام فرار از کشور، هر منبعی را که میتوانستند با خود بردند.
صالح جهش، رییس پیشین دفتر برنامهریزی استراتژیک در دفتر شورای امنیت ملی افغانستان میگوید در اواخر حکومت، مسئولان عوامل دیگر را کاملاً نادیده میگرفتند و افراد را صرفاً براساس آنچه فکر میکردند منافعشان را تأمین میکند، مقرر میکردند. جهش به من گفت: «بیشتر فرماندهان قول اردوها همگی به داشتن خانههای مجلل در دبی معروف بودند.»
جنایتی بزرگ
اتهامات بایدن و دیگران مبنی بر اینکه افغانها در جنگ با طالبان شکست خوردهاند، نیشتری بود بر روح و روان اکبری که سالها یکی از وظایفش جمعآوری آمار دقیق تلفات نیروهای امنیتی افغانستان بود. تعداد کشتهها و مجروحان نگران کننده بود. بسیاری از واحدهای کماندوی زبدهای که او با آنها کار کرده بود، در آخرین روزهای جنگ تلفات سنگینی را متحمل شدند. در مجموع، حداقل ۶۶ هزار نیروی پولیس و ارتش افغانستان از سال ۲۰۰۱ تاکنون کشته شدهاند.
ایالات متحده زیرساختی امنیتی در افغانستان ایجاد کرده بود که نگهداری و تأمین آن عمدتاً به حمایت نظامی و قراردادی خارجی وابسته بود. زمانی که عقبنشینی ایالات متحده آغاز شد، سربازان افغان دریافتند که دیگر انجام حملات هوایی یا دستیابی به تدارکات از طریق هوا برایشان امکانپذیرنیست، اگرچه آموزش رزمی آنها به رهبری ایالات متحده این موارد را بهعنوان مؤلفههای حیاتی سبک جنگیشان گنجانده بود.
در پایان، بسیاری از سربازان افغانستان در مواضعی که دفاع از آنها غیرممکن بود و حتا فاقد حمایت لجستیکی اولیه بودند، گیر افتادند. خروج ایالات متحده تنها ماهیت متزلزل دستگاه غولپیکر نظامی افغانستان را که بیش از ۲۰ سال صرف ساختن آن شده بود، برجسته کرد.
جاناتان شرودن، کارشناس افغانستان در مرکز تحلیلهای دریایی، یک مرکز تحقیقات و تحلیل نظامی غیرانتفاعی در ویرجینیا گفت: «این یک افسانه است که نیروهای امنیتی افغانستان در هفتههای قبل از فروپاشی دولت نجنگیدند. بسیاری از آنها ایستادند و جنگیدند و تعداد زیادی کشته شدند. اما زمانی که این خبر به گوششان رسید که اگر شما بایستید و با طالبان بجنگید، هیچ گروه پشتیبانی برای نجات شما نخواهد آمد، فرار و تسلیم شدن آغاز شد. سپس طالبان توانستند این تسلیم شدن نیروهای امنیتی را بهعنوان بخشی از کارزار جنگ روانی بسیار موفق برجسته کنند.»
مدتها پیش از فروپاشی نهایی دولت، نیروهای امنیتی افغانستان زیر بار تلفات زیاد، رهبری فاسد و روحیه پایین با وضعیت بغرنجی دستوپنجه نرم میکرد.
اکبری میگوید: «رقم جذب نیروهای جدید بسیار کم بود زیرا مردم حاضر نبودند پسران خود را به ارتش ملی افغانستان بفرستند. آنها از وضعیت آگاه بودند و میدانستند که اگر پسرانشان را بفرستند، زنده به خانه برنمیگردند. برخی از سربازان بیش از یک سال نتوانسته بودند برای دیدار با خانوادههای خود به خانه بروند.»
آن عده از سربازان و پولیسهای افغانستان که در جنگ باقی ماندند، چارهای نداشتند جز تحمل کمبود مدوام غذا، سوخت، لباس گرم و مهمات. فساد در روند تدارکات بهطور پیوسته ظرفیت ارتش را تضعیف کرد؛ مشکل سیستمی که سیگار در سرتاسر جنگ آنرا بهصورت بلادرنگ ثبت کرد اما هرگز رفع نشد. سیگار در یکی از گزارشهایش در سال ۲۰۱۷ در مورد تلاشها برای اصلاح روند تدارکات گفت که ایجاد «اداره تدارکات ملی»، که قراردادها را تحت دفتر غنی متمرکز میکند، «نقطهای روشن» در سیستمی است که غرق در فساد و تباهی است. اما به گفته جهش قدرت متمرکز ماموریتهای تامین مجدد را کند کرد، شفافیت را کاهش داد و فرصتهای بیشتری برای فساد ایجاد کرد.
جهش گفت که تصویب قراردادها گاهی بیش از شش ماه طول میکشید و قیمتها به شدت بالاتر بود. در یک نمونه، او یادآور شد که اداره تدارکات قرارداد خرید تربوز را برای ارتش افغانستان به قیمت ۷۰ افغانی در هر کیلوگرم تایید کرده بود در حالی که قیمت تربوز در بازار کیلوی حدود ۱.۴ افغانی بود. به این معنا که ارتش ۵۰ برابر بیشتر از نرخ جاری [برای آن] پرداخت کرده بود.
جهش به من گفت: «سربازان هیچ چیزی را به موقع دریافت نکردند. سرباز سبزی و میوه و گوشت نمیخورد تا نیازهای اولیهی بدن خود به کالری را تأمین کنند. به سرباز انرژی جنگی ندادند. فرماندهان مجبور بودند تجهیزات نظامی را از پایگاهها بفروشند، زیرا چیزی از دولت به موقع دریافت نمیکردند. علیرغم این کمبودها، مقامات ارشد روی کاغذ اینگونه وانمود کردند که همه چیز برای سربازان فراهم شده است.»
من سالها در گزارشهای خود در مورد ارتش افغانستان شاهد کمبود عرضه و مشکلات دیگر بودم. در اکتبر ۲۰۱۸ من از یک پایگاه نظامی در حومه شهر غزنی که در آن زمان محل درگیری میان ارتش و طالبان بود، بازدید کردم. سربازانی را که ملاقات کردم، به جای آموزش برای جنگیدن، مجبور بودند وقت خود را صرف جمعآوری هیزم برای پختن غذاهایشان کنند زیرا دولت گار، مواد سوخت و سایر مواد حیاتی را به دستشان نرسانده بود. ویدیویی که در سال ۲۰۲۰ در شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشته شده بود، گروهی از سربازان زخمی افغانستان را نشان میداد که در ولایت وردک، درست در غرب کابل به محاصره طالبان درآمده بودند. یکی از سربازان خطاب به غنی میگوید: «ما آب نداریم، غذا نداریم. اگر از ما حمایت شود، ما روحیهی جنگیدن داریم.»
در رأس نابرابری وقیحانهی اقتصادی بین سربازان و مقامات بلندپایه دولت افغانستان، احساس رهاشدگی چیزی بود که سربازان را به این باور رساند که بازگشت نزد خانوادههایشان بسیار منطقیتر است از جنگیدن برای رهبرانی که انتظار میرفت در صورت پیروزی طالبان به مکانهای امنی چون دوبی و ترکیه فرار کنند. سربازان افغانستان سالها بود که بیهوده میجنگیدند و کشته میشدند. کسانی که در تلاشی بیهوده برای متوقف کردن طالبان جان باختند، حتا به وقت مرگ نیز کرامتشان زیر پا شد.
اکبری گفت: «ما در پایگاههای خود شمار زیادی پرسنل مجروح داشتیم که زخمهایشان عفونت کرده بود و در اثر آن جان خود را از دست دادند. برخی از این سربازان بهگونهی موقت در داخل پایگاهها دفن شدند و زمانی که هواپیماهای ترابری برای بردن آنها رسیدند، دوباره بیرون کشیده شدند.»
حتا در برخی موارد اجساد سربازانی که در میدان جنگ جان میباختند، به خانوادههای اشتباهی تحویل داده میشد. اکبری یادآور شد: «خانواده برای آنها مراسم ختم برگزار کردند. اما پس از مدتی مشخص شد که آنها زنده هستند و به خانه بازگشتند.»
در حالی که به برخی از خانوادهها به اشتباه گفته شد که پسران، برادران و پسرکاکاهایشان کشته شدهاند، اجساد برخی دیگر که واقعاً کشته شده بودند، گاهی اوقات به سادگی گم میشد. اکبری میگوید که این مسأله بر وجدان او سنگینی میکند، حتا زمانی که او همچنان در خدمت حکومتی بود که در نظرش تنها امید برای نجات کشورش از دست طالبان بود. اکبری به من گفت: «این جنایت بزرگی بود که علیه آنها و خانوادههایشان صورت گرفت.»
در چنگ گذشته
اگرچه من و اکبری از طبقات مختلف بودیم و به طرق مختلف به افغانستان خدمت کردیم، اکنون هر دو در ایالات متحده پناهنده هستیم. روزهای او اکنون صرف جستوجوی کار و دویدن در تونل پرپیچوخم بروکراسی است که از ملزومات ساختن زندگی جدید برای خانوادهاش است. مانند بسیاری از پناهندگان دیگر، اوقات بیکاریاش را در واتساپ میچرخد و سعی دارد از تحولات افغانستان باخبر شود. شبهای زیادی فکر جنگ خواب را از سرش میپراند.
«بسیاری از همکاران من از واحدهای نیروهای ویژه توسط طالبان تحت تعقیب و شکنجه قرار گرفته و شهید شدهاند. خانوادههای آنها شکنجه شدهاند. تعدادی از آنها هنوز در افغانستان هستند و نمیتوانند کشور را ترک کنند.» اکبری به من گفت آنها نه میتوانند کار کنند و نه میتوانند در خانههایشان بمانند. آنها مشکلات مالی و امنیتی زیادی دارند. هیچ یک از مقامات وزارت دفاع برای تخلیهی آنها به مکان امن تلاش نکردند. این مسئولین به این فکر میکنند که چگونه و از کجا خانه یا ماشین بخرند و سربازان و درجهداران و افسرانی که در خط مقدم بودند، برایشان اهمیتی ندارد.
به نظر اکبری، امریکاییها مقصر اصلی شکست در جنگ نبودند. آنها احتمالاً، از سال ۲۰۰۱، هر سالی که عقبنشینی میکردند، شاهد فروپاشی دولت افغانستان به همان سرعت میبودند. برعکس، این شکست محصول طبقهی سیاسی فاسد افغانستان بود که هنوز در قبال شکستهای خود حاضر به پاسخگویی نیستند. گزارشهای خبری اخیر در مورد موترهای لوکس گران قیمت و زندگی مجلل مقامات سابق افغانستان در کشورهای عربی خلیج فارس، ترکیه و غرب، برایش تعجبآور نیست. آن تاج زرقوبرقها، در نتیجهی توهین به تلاشهای مردم عادی افغانستان به دست آمده که طی دو دهه در تلاشی غمانگیز برای بازسازی کشورشان با حمایت بینالمللی جان خود را فدا کردند.
فساد و سوءمدیریت نخبگان افغانستان که در بسیاری از موارد بستر آنرا شرکای امریکاییشان فراهم کرده بودند، این کشور را وارد دوره جدیدی از رنج تحت سلطه طالبان کرده است. من و اکبری هر دو آرزو داریم که روزی به کشور خود بازگردیم. در حال حاضر، تنها کاری که از عهدهی ما برمیآید، تلاش برای درس گرفتن از اشتباهات گذشته است. اکبری گفت: « عادلانه نیست که بگویم افغانستان در زمان حکومت اشرف غنی یک کشور بود. افغانستان همانند شرکتی سهامی بود که هر شریک به اندازه سهم خود از اختیارات خود استفاده میکرد.»