اطلاعات روز

حمله به آموزشگاه کاج؛ فراخوان خانواده‌ها‌ی قربانیان برای مبارزه با جهالت

یک هفته از حمله به مرکز آموزشی کاج در غرب کابل می‌گذرد و اعتراضاتی نیز در پیوند به هدف قراردادن دانش‌آموزان در کشورهای مختلف جهان در جریان است. بسیاری‌ها تلاش می‌کنند تا توجه جهان را به وضع شکننده‌ی امنیتی، برای قوم هزاره در افغانستان جلب کنند.

اما در گوشه‌ای از این جهان پرآشوب و در کابل خون‌بار، خانواده‌ی یکی از قربانیان این حمله‌ی انتحاری در سکوت روی جسد بی‌جان فرزندش خاک ریخته است تا مبادا اندوه این سرانجام تلخ، انگیزه‌ی آموختن را از دیگر دانش‌آموزان بگیرد.

تدفین در سکوت

ساعت هفت‌و‌نیم صبح روز جمعه (۸ میزان سال ۱۴۰۱)، مهاجم انتحاری با کشتن دو محافظ مرکز آموزشی کاج، داخل یک صنف آموزشی شدند. مهاجم ابتدا شماری دانش‌آموزان را زیر رگ‌بار گرفت و سپس مواد همراهش را میان جمعیت هراسان دانش‌آموزان منفجر کرد و ده‌ها دانش‌آموز را به خاک و خون کشید.

اکنون بعد از یک هفته، بسیاری از مردم غرب کابل در شوک این رویداد غم‌انگیز هستند، اما شماری از خانواده‌های قربانیان این رویداد انتحاری در میانه‌ی سوگواری در تلاشند که دانش‌آموزان دیگر را برای برگشت به صنف‌های آموزشی به هر روش ممکن انگیزه بدهند.

حیدری که دخترش را در سکوت دفن کرده است، می‌گوید که هیچ راهی جز ادامه‌دادن و مبارزه با این جهل وجود ندارد و نمی‌خواهد که با عزاداری روحیه‌ شکسته‌ی دانش‌آموزان محل را بگیرد: «دخترم را خیلی دوست داشتم. او زحمت‌کش بود. اندوه از دست دادنش اندک نیست، اما نمی‌خواهم که این سوگواری و اندوه روی دانش‌آموزان اثر بگذارد.»

قرار است که در جریان روزهای آینده آزمون سراسری کانکور در کابل برگزار شود. یکی از افراد تیم تثبیت‌کننده هویت قربانیان و زخمیان کاج نیز می‌گوید که این خانواده را به بسیار سختی پیدا کرده است: «خلاف رسم معمول از بنر و پارچه سیاه بر سر دروازه که نشانه‌ای برای عزا و عزاداری و تشخیص مصیبت است، خبری نبود. ما که برای تثبیت هویت قربانی، به محل زندگی او رفتیم. بسیاری‌ها خانه را بلد نبودند؛ زیرا آن خانواده نمی‌خواست که مردم از واقعه‌ی تلخ بدانند.»

 یکی از خانواده‌های قربانیان حمله بر مرکز آموزشی کاج که برای ابراز همدردی به این خانه رفته است نیز این روایت را تأیید می‌کند.

پدر این دانش‌آموز می‌گوید از لحظه‌ی تحویل‌گیری جسد دخترش (ساعت ۳:۴۵ دقیقه روز جمعه گذشته)، تعهد کرده‌ است که در عزای او ماتم نگیرد و بیشتر از هر زمانی روی آموزش فرزندان باقی‌مانده‌اش تلاش کند و دیگران را نیز تشویق کند که راه آموزش را ادامه بدهند: «وضع خوبی نیست، اما نمی‌خواهم که با تداوم اوضاع بچه‌ها از آموزش بمانند. به‌خاطر داشته باشید که هیچ‌کس با کشتار دسته‌جمعی دانش‌آموزان، انگیزه‌ی آموزش را در بین نسل هزاره از بین برده نمی‌تواند. من به‌عنوان یک پدر می‌خواهم مردم بدانند که راه مقابله با افراطیت و نجات از این وضع آموزش است.»

علیزه

دختر این مرد علیزه نام داشت و به‌نام عزیزه نیز شناخته می‌شد، دو ماه بعد ۱۸ ساله می‌شد. او دوست داشت قاضی شود و عدالت را برقرار کند، اما حمله‌ انتحاری روز جمعه مجالی به او نداد تا رویایش را برآورده‌ کند.

 پدر علیزه می‌گوید: «دو ماه بعد تولد ۱۸ سالگی‌اش بود. او یک‌و‌نیم سال تمام شب‌وروز نداشت و درس می‌خواند که قاضی شود و ما نیز تلاش می‌کردیم که او را کمک کنیم.»

علیزه دومین دختر و اولین فرد متقاضی کانکور در این خانواده بود. او برای اشتراک در آزمون کانکور امسال بیومتریک شده و کارت امتحان را گرفته بود.

اکنون در نبود او، دو برادر کوچک‌تر از علیزه باید آرمان‌های پدر و مادر را برآورده و قد از اندوه راست کنند. پدر علیزه می‌گوید: «دانش‌آموزان باید راه قربانیان کاج را ادامه بدهند.»

در حالی‌که این خانواده تلاش می‌کند که قامت‌شان را از زیر این اندوه راست کند، اما به نظر می‌رسد که نادیده‌گرفتن رنج به آسانی نیز ممکن به نظر نمی‌رسد. حیدری، پدر علیزه که تا چند ماه پیش راننده‌ی تاکسی بود، بعد از آن‌که تاکسی‌اش سرقت شد، او کار و منبع درآمدش را نیز از دست داد و در مضیقه‌ی مالی قرار گرفت. او را اکنون بیشتر از هرچیزی نیازها و خواسته‌‌های برآورده‌نشده‌ی دخترش آزار می‌دهد: «شما می‌دانید که برای خانواده‌ها اولویت نیازهای اساسی است. با تمام تلاش گهگاهی نیاز‌ها برآورده نمی‌شد و این اکنون آزار می‌دهد.»

هاجر و مرضیه

اگر همه‌گیری کرونا نیامده بود و حکومت بدست طالبان سقوط نکرده بود، مرضیه و هاجر سال اول دانشگاه را آغاز می‌کردند. اما این اتفاقات سبب شد تا یک سال دیر‌تر از مکتب فارغ  و واجد شرایط برای اشتراک در آزمون کانکور شناخته شوند.

آنان دوست داشتند که رشته‌ مهندسی را نیز یکجا بخوانند و برای خودشان شرکت بزرگ مهندسی داشته باشند. این دختران برای رسیدن به آرزوی‌شان دور فشرده‌ی پیش‌‌دانشگاهی را در مرکز آموزشی کاج شروع کردند تا بتوانند نمرات عالی در آزمون کانکور بگیرند و وارد دانشگاه شوند.

خانواده‌های این دو قربانی می‌گویند که آنان به هدف اولی که داشتند، رسیده بودند، میزان اندوخته‌های‌شان را در یک سال گذشته از ۵۰ درصد به ۸۰ درصد رسانیده بودند و در یک قدمی تحقق رویاهای‌شان بودند، اما فرصت نیافتند و به‌جای نشستن روی صندلی صنف دانشگاه کنار هم دفن خاک شدند.

رقابت برای سردمداری

یکی از نزدیکان مرضیه و هاجر می‌گوید: «مرضیه و هاجر در خانواده‌هایی بزرگ شدند که همه دانش‌آموخته‌اند. آنان نیز تلاش می‌کردند که در جایگاه بهتر از افراد قبلی قرار بگیرند.»

صفحه‌های از دفتر خاطرات مرضیه که در رسانه‌های اجتماعی منتشر شده، نشان می‌دهد که این دو دانش‌آموز برای مهندس‌شدن و تحقق رویاهای‌شان متعهد بوده‌اند. خانواده‌های این دو قربانی رویداد انتحاری کاج برای تحقق سایر اهداف مرضیه و هاجر، از دانش‌آموزان دیگر می‌خواهند که تسلیم ناملایمات نشوند و راه مرضیه و هاجر را ادامه دهند. آنان برای گسترش این پیام، بنری بر سر دروازه‌ی‌شان نصب کرده و عکس آن‌ را نیز در رسانه‌های اجتماعی منتشر کردند: «آهای دختران هم‌صنفی مرضیه و هاجر! رویاهای ناتمام مرضیه و هاجر را تو تمام کن.»

هدیه‌ی دانایی

یکی از وابستگان این دو قربانی رویداد انتحاری کاج می‌گوید: «مرضیه و هاجر در کنار تلاش برای سپری‌کردن آزمون کانکور عاشق مطالعه، به‌ویژه عاشق خواندن رمان بودند و بیش از ۳۰۰ رمان از نویسنده‌های برجسته‌ی جهان را خوانده بودند.»

مرضیه در کتابچه خاطراتش نوشته بود که پس از تسلط طالبان به کتابخانه رفته و کتاب الیف شافاک را خریده است. او در فهرستی از کارهایش نوشته بود که حتما روزی باید الیف شافاک را از نزدیک ببیند. برگی از دفتر خاطرات مرضیه آنقدر دست‌بدست شد تا به الیف شافاک نیز رسید.

برگی از دفتر خاطرات مرضیه، یکی از قربانیان مرکز آموزشی کاج. عکس: شبکه‌های اجتماعی

الیف شافاک، نویسنده‌ ترکی-بریتانیایی و خالق رمان «ملت عشق» با همرسانی عکس مرضیه، نوشته است: «اسم‌اش مرضیه بود. باهوش، خلاق، جوان و زیبا. یکی از شمار زیادی زنان و دخترانی که از ابتدایی‌ترین حقوق انسانی خود در افغانستان محروم هستند».

خانم شافاک در ادامه نوشته است که مرضیه «در دفتر خاطرات خود نوشت که چگونه پس از هفته‌ها انزوای اجباری، سرانجام توانسته بیرون برود و از حضور دوباره در کتاب‌فروشی خوشحال بوده است. او در دفتر خاطراتش نوشته که آن روز یک رمان خرید، او رمان ‘مرید معمار’ مرا خرید.»

خانم شافاک پس از مشاهده‌ چند صفحه‌ای از دفترچه خاطرات مرضیه، نوشته است: «مرضیه عاشق کتاب بود، عاشق ادبیات بود. او در تمام زندگی‌اش در دو سطح مورد تبعیض قرار گرفت: به‌دلیل زن بودن و هزاره بودن، یک اقلیت تحت تعقیب. او در یک انفجار مدرسه که زنان هزاره را هدف قرار داد، کشته شد. نمی‌توانم از فکرکردن به او دست بردارم.»

خانواده‌ی این دو قربانی، کتاب‌های خوانده‌شده‌ی آنان را برای انتشار دانایی بر سر قبر آنان گذاشته‌اند.

یکی از بستگان مرضیه و هاجر می‌گوید: «در اوایل احساس می‌شد که مرضیه و هاجر اهل مطالعه نباشند، اما با هر روز بزرگ‌شدن ما متوجه شدیم که آنان تشنه‌ی آموزش و خواندن‌اند و کتاب‌های زیادی خوانده‌ بودند.»

این دو دختر جوان تشنه آموزش و کتاب‌‌خواندن بودند. کتاب‌های که دوست داشتند اکنون بر سر قبر شان گذاشته شده‌اند. عکس: شبکه‌های اجتماعی

مبارزه با نادانی

به‌گفته‌ این منبع، مشکل مردم افغانستان اهمیت ندادن به آموزش، به‌ویژه ضدیت با آموزش دختران و نخواندن کتاب است و نباید رویداد‌های انتحاری و وضع روانی ایجادشده از آن، سبب تشدید این مشکل شود.

این خانواده‌ها از مردم می‌خواهند که در کنار همیاری و حمایت روانی از افراد آسیب‌دیده، بیشتر از پیش برای گسترش دانایی در تمام افغانستان کار کنند و نگذارند که افراط‌گرایی و فرهنگ ضدیت با آموزش دختران ادامه یابد.

در حمله به آموزشگاه کاج در منطقه‌ هزاره‌نشین غرب کابل، ۵۶ دانش‌آموز که اکثر آنان دختران زیر سن ۲۰ سال بودند، جان شان را از دست دادند و ۱۱۵ نفر دیگر زخمی شدند. اکنون از دید بسیاری از خانواده‌های قربانیان، این حمله هم‌سو با ایده‌ی حرام‌پنداری آموزش برای دختران بوده است.