روایت روز حادثه
«خداوند هیچکسی را به این داغ گرفتار نکند». این را مادر سمیرا میگوید، مادری که داغ دختر جوانش را در سینه دارد. مادر در ادامه میگوید که سمیرا با شور و اشتیاقی خاص هر روز برای آمادگی کانکور به آموزشگاه میرفت اما کوردلان این دختر جوان و دیگر همصنفیهایش را به خاک و خون کشیدند. او میگوید: «آن روز، مدت کمی از انفجار آموزشگاه گذشته بود که پدر سمیرا زنگ زد و پرسید سمیرا از آموزشگاه آمده یا نه؟ گفتیم سمیرا تازه رسیده آموزشگاه. عروسم گفت: “حاجی زنگ زده که در آموزشگاه کاج انفجار شده.” این را که گفت نفهمیدم چطور بیرون شدم، رفتم سمت آموزشگاه. پدرش با بایسکل رفته بود و من پشت سرش یک موتر گرفتم و با شتاب به سمت آموزشگاه رفتم. سرپل برچی که رسیدم با تعجب دیدم که نه ازدحام است و نه پولیس، فقط یک رنجر سرکوچه ایستاده بود. پدرش زودتر رسیده بود. آنجا دخترم را پیدا نکردیم. به شفاخانهها رفتیم. هیچ شفاخانهای ما را راه نمیدادند. جیغ و داد میکردیم، گریه میکردیم اما میگفتند “اجازه نیست، اجازه نیست” به شفاخانه علی جناح در مهتاب قلعه رفتیم. آنجا هم اجازه ورود ندادند. طب عدلی رفتیم. همهجا را گشتیم اما اثری از سمیرا نبود. ناامیدانه دوباره به شفاخانه علی جناح برگشتیم. دیدیم نام سمیرا ثبت است. من نمیتوانستم او را تشخیص بدهم. عروسم را برای شناسایی بردم. او سمیرا را شناسایی کرد. تن سرد و بیجانش بر روی تخت افتاده بود. سمیرا از ناحیه سر آسیب دیده بود و صورتش بر اثر انفجار سیاه شده بود. او را از روی عبای سیاهش، ساعت مچی، گیره سر و گوشوارههایش شناسایی کردیم.»
سمیرا فقط هجده سال داشت. دو خواهر و چهار برادر دارد و فرزند سوم خانواده بود. سال گذشته صنف دوازده را به پایان رسانده بود و برای آمادگی آزمون کانکور در آموزشگاه کاج ثبت نام کرده بود و با علاقه بسیار هر شب تا نیمههای شب درس میخواند. مخصوصا در این اواخر که بهگفته مادرش مدام از او میشنید که «امتحانم نزدیک است». مادر سمیرا میگوید او همواره نمرات بلندی در آزمونهای آزمایشی کانکور میگرفت و نمراتش همیشه از ۳۰۰ به بالا بود. او و پدرش از اینکه میدیدند سمیرا تا این اندازه به درس علاقه دارد شگفتزده و خوشحال میشدند.
او مانند تمامی همسنوسالانش و تمامی همصنفانش به آینده امیدوار بود و درس و پیشرفت را تنها راه گریز از مشکلات میدانست. اگرچه با روی کارآمدن طالبان در افغانستان محدودیتهای بسیاری در برابر زنان و دختران وضع شده است و دختران بالاتر از صنف ششم اجازه تعلیم و آموزش ندارند و زنان بهطورسیستماتیک از مشاغل رسمی حذف شدهاند، اما تمامی اینها اندکی از انگیزهی او کم نکرد و مصرانه در تلاش تغییر آیندهاش بود. زنان افغانستان پس از به قدرت رسیدن طالبان با محدودیتهای زیادی از سوی این گروه مواجه شدند اما امید به تغییر و فردای بهتر تنها از مسیر کسب علم و دانش میسر میشود و این را سمیرا به خوبی میدانست و حاضر نبود به ناممکنها فکر کند.

ناامنی و ترس از انفجارها
این اولینباری نیست که یک مرکز آموزشی در غرب کابل هدف حملات تروریستی قرار میگیرد. مرکز آموزشی کاج که پیش از این بهنام موعود فعالیت داشت در سال ۱۳۹۷ نیز هدف قرار گرفته بود. در آن رویداد هولناک نیز نزدیک به ۵۰ دانشآموز کشته و حدود ۷۰ دانشآموز دیگر زخمی شدند. علاوه بر آن، مراکز آموزشی دیگری چون کوثر دانش، مکتب عبدالرحیم شهید و مکتب سیدالشهدا در منطقه هزارهنشین برچی هدف حملات تروریستی قرار گرفتهاند که قربانیان زیادی برجای گذاشته است.
مرکز آموزشی کاج در غرب کابل، در حوزه سیزدهم امنیتی قرار دارد. روز جمعه (۸ میزان)، درست زمانی که دانشآموزان در حال امتحان آزمایشی کانکور بودند، مهاجم انتحاری ساعت هفتونیم صبح با کشتن نگهبان وارد این مرکز شده است. در ابتدا دانشآموزان را زیر رگبار گرفته و سپس خود را در بین جمعیت منفجر کرده است.
مادر سمیرا میگوید از بیم ناامنی و بهخاطر رویدادهایی که در گذشته بر مراکز آموزشی و مکاتب اتفاق افتاده بود همیشه هراس داشت و میترسید که مبادا آن واقعهها دوباره تکرار شوند. به همین دلیل از سمیرا میخواست که به آموزشگاه نرود اما او با قاطعیت میگفت: «مادر! همهی کسانی که دوازده سال درس خواندهاند وقت خود را ضایع نمیکنند و در خانه نمینشینند. من هم به درسم ادامه خواهم داد.» مادر با دیدن آن همه شوق و علاقه دلش نیامد که مانع درس و تحصیلش شود. بهگفته مادر سمیرا، او دختری شاد و سرزنده بود و میخواست خبرنگار شود اما با آمدن طالبان و محدودیتهای جدیای که در برابر زنان وضع کردهاند میگفت اگر آنها اجازه ندهند میخواهد داکتر شود تا به مردم و وطنش خدمت کند.
مادر سمیرا با دلخوری میگوید بارها دوستان و آشنایان به آنها گفتهاند که سمیرا را آموزشگاه نفرستد. آنها میگویند چرا او را به آموزشگاه فرستادید در حالیکه طالبان به دختران بالاتر از صنف ششم اجازه درسخواندن نمیدهند. او تأکید میکند که آنها بر این باور بودند که دختران باید درس بخوانند. مادر سمیرا ادامه میدهد: «افغانستان تازه رشد کرده بود که آنها (طالبان) آمدند. خواهر کوچکتر سمیرا هم عاشق مکتب است. او امسال صنف ششم ابتدایی است و به این باور است که باید راه سمیرا را ادامه دهد. با این همه شور و اشتیاق چطور میشود مانع درس آنها شد؟ با ادامه این وضعیت چه کاری از دست خانوادهها ساخته است؟ فرزندان خود را برای درس نفرستند؟ و اگر هم بفرستند به این صورت تکه و پارچه شوند؟ چه باید کنند؟»

تلاش برای تغییر
با روی کارآمدن طالبان بسیاری از مشاغل عملا از فعالیت بازماندهاند. شمار زیادی از مردم در وضعیت بد اقتصادی بهسر میبرند و فقر بر زندگی مردم سایه انداخته است. در چنین شرایطی پدر سمیرا نیز بیکار است. تأمین مخارج زندگی به عهدهی یکی از پسرهایش که در ایران کار میکند میباشد. برادر دیگر سمیرا بهتازگی به سویدن رفته است و درس میخواند. سمیرا برای تأمین هزینه تحصیلش بافتنی میبافت. مادر سمیرا میگوید برایش بافتهای کرایی میبرد و او از همین راه فیس آموزشگاه را بدست میآورد.
مادر سمیرا میافزاید که او تنها راه برونرفت از مشکلات را ادامه تحصیل میدانست و تمام تلاشش را میکرد تا از این وضعیت دشوار و رنج بیرون شوند. بهگفته مادر، او تمام نیازمندیهایش را از طریق بافت و انجام صنایع دستی تأمین میکرد. مادر از او به نیکی یاد میکند و در هر کلامی که از دهانش بیرون میشود آهی نهفته است. او میگوید تنها آرزوی سمیرا خبرنگاری بود. به قول مادر، سمیرا متفاوتتر از همه بود و بهخاطر هدفی که در سر میپروراند بسیار تلاش میکرد. «باید خبرنگار شوم. من درسم را میخوانم و باید برای خود کسی شوم.» او با تمام این ناملایمات فقط به هدفش میاندیشید و به آیندهای که برای خود متصور شده بود.
خانوادهی سمیرا در قلعه چیتگر دشت برچی، حوزه سیزدهم کابل زندگی میکنند. مسیر خانه تا آموزشگاه نزدیک به یک ساعت بود و او بخشی از این مسیر را پیاده و بخشی را با موتر طی میکرد. او هر روز هفت صبح راهی آموزشگاه میشد و هر روز قبلازظهر به خانه باز میگشت. روزهای جمعه امتحان کانکور آزمایشی داشت، بعد از نماز صبح نمیخوابید و زودتر از همیشه راهی آموزشگاه میشد. آن روز جمعه؛ همان جمعهی خونین، او در ساعت مشخصی به آموزشگاه رفته بود تا آخرین امتحان آزمایشی کانکور را سپری کند. بهگفته مادرش، چند روز قبل نیز بیومتریک شده بود و با خوشحالی غیرقابل وصفی منتظر امتحان کانکور اصلی بود. اما در آن جمعهی مرگبار، در حملهای تروریستی که جان سمیرا و ۵۵ همصنفیاش را گرفت تمام آرزوها و آرمانهایش به خاک و خون نشست.
روز جمعه، (۸ میزان)، ۵۶ دانشآموز بهشمول سمیرا که در آخرین آزمون آزمایشی آموزشگاه کاج شرکت کرده بودند کشته و ۱۱۵ دانشآموز دیگر زخمی شدند. بیشتر قربانیان این حادثه دختران اند. دخترانی که با سختکوشی و زحمت بسیار دوازده سال درس خواندند و منتظر بودند تا نتیجه سالها تلاششان را با طعم شیرین موفقیت در کانکور به خانه ببرند اما طعمه خاک شدند.
در ۱۴ میزان ۱۴۰۱، آزمون سراسری کانکور در حالی در ۳۳ ولایت کشور برگزار شد که حضور کشتهشدگان و زخمیهای این حادثه در آن خالی بود.