چهارونیم سال پیش ساکنان منطقه «داوود» در ولسوالی هزارهنشین جاغوری غزنی به حمایت و کمک مالی مردم و مسافران در خارج از کشور، کتابخانهای را به هزینهی بیش از ۵۰ هزار دالر امریکایی تأسیس کردند. این کتابخانه بهنام فیضمحمد کاتب هزاره، تاریخنویس مشهور کشور و مؤلف کتاب «سراجالتواریخ» که در بخشی از آن قتل عام هزارهها توسط عبدالرحمان خان بازگو شده است، نامگذاری شد.
نیروهای گروه طالبان همزمان با یکسالگی تسلطشان بر کشور، «کتابخانه کاتب» را به پایگاه نظامی و «شکنجهگاه» غیرنظامیان مبدل کردهاند. افراد مسلح طالبان در تاریخ ۲۸ سرطان وارد این کتابخانه شدند، کتابهای موجود در آن را از قفسه بیرون و در کنجی بر خاکروبه انداختند و کتابخانه را محل بودوباش خود ساختند. اکنون بهجای کتاب و قفسهی کتاب، کلاشنیکف، قمچین، چانته، شاجور و شرید بر دیوار آویخته شده است. همچنین بهجای گل و گلدانی و قلم و مداد، در دم پنجرهی مشرف بر قریه و مکتب «لیسه عالی میرزا فیضمحمد کاتب»، یک قبضه مسلسل نصب است.
در بیرون هم، افراد مسلح طالبان با ظاهر نامنظم، مو و ریش ژولیده و پیژامهی چرکین کتابخانه را نگهبانی میدهند. یک عراده رنجر نیز دم در و در راهرو داخل کتابخانه هم چند عراده موتورسایکل پارک است.
منابعی که نخواستند هویتشان فاش شوند، به روزنامه اطلاعات روز گفتند طالبان سالن مطالعه و دستشویی کتابخانه کاتب را به شکنجهگاه غیرنظامیان تبدیل کردهاند و همهروزه غیرنظامیان از روستاهای مختلف ولسوالی هزارهنشین جاغوری را به هدف باجگیری در آنجا شکنجه میکنند.
بلال کریمی، معاون سخنگوی طالبان گفت که نیروهای طالبان اجازه ندارند تا در مراکز علمی و آموزشی مستقر شوند. با این حال او از مستقرشدن نیروهای این گروه در کتابخانه کاتب ابراز بیخبری کرد.
از قصهخوانی تا شکنجهی غیرنظامیان
کتابخانه کاتب میان دو ساختمان لیسه عالی میرزا فیضمحمد کاتب موقعیت دارد. ساختمان این کتابخانه، عصری و بهگونهی معیاری ساخته شده است. سالن مطالعه، سالن کنفرانس، کتابخانه، اتاق مدیریت و سرویش بهداشتی از بخشهای مختلف کتابخانه است. چهارونیم سال پیش زمانی که در منطقه داوود بحث روی ایجاد این کتابخانه بالا گرفت، ساکنان این روستا هرکدام برای ساخت آن پیشقدم شدند: خانوادهای زمین خود را وقف کرد، مردان منطقه بخشی از مصالح مورد نیاز را تأمین کردند و زنانی هم در کمک به ساخت کتابخانه، بهاندازهی توان سهم گرفتند؛ البته بیشترین سهم را در کمک مالی به ساخت کتابخانه، مسافران مقیم در خارج از کشور به عهده گرفتند.
همزمان با ساخت این کتابخانه، جوانان دانشجو و دانشآموخته در کابل و سایر نقاط کشور، کارزار «هدیه برای دانایی» بهخاطر جمعآوری کتاب راه انداختند. آنان موفق شدند بیش از یکونیم هزار جلد کتاب برای کتابخانه کاتب جمعآوری کنند. در ماههای اخیر این رقم به بیش از دو هزار جلد کتاب رسیده بود. این کتابها بهروز و در حوزههای مختلف است. کتابخانه در سالهای گذشته، منبع خوبی برای دانشآموزان و آموزگاران این مکتب بود.
پس از آنکه طالبان بر افغانستان مسلط شدند و این گروه دختران بالاتر از صنف ششم را از رفتن به مکتب و آموزش محروم کردند، گروهی از دانشجویان و دانشآموزان در کتابخانه کاتب حلقههای کتابخوانی تشکیل داد. در این حلقه که دختران و پسران شرکت داشتند، در عرصههای مختلف کتاب به خوانش گرفته میشد؛ برای کودکان قصهخوانی میشد و جوانان و نوجوانان نیز خودشان کتاب را انتخاب میکردند و میخواندند: «بعد از ختم کتاب، برداشتها و دیدگاههایمان را باهم شریک میکردیم. تفاوت دیدگاه باعث میشد تا خود را دریابیم و ضمنا برای یکدیگر ضرورت مطالعهی کتاب دیگر را خلق کنیم. خوب پیش میرفتیم و پیشرفت خوبی داشتیم.»
این فعالیت در سایهی ترس طالبان انجام میشد. برای اعضای حلقهی کتابخوانی امید زیاد خلق شده بود تا بتوانند فعالیتشان را مؤثرتر و گستردهتر کنند. آنان تصمیم داشتند که صنفهای تقویتی برای دانشآموزان و بهویژه دختران محروم از مکتب برگزار کنند. اما طالبان به یکبارگی سر رسیدند و کتابخانه و «فرصت» را از آنان گرفتند. فعالیت این حلقهی کتابخوانی پایان یافت، پیشرفتها متوقف شد و امید به ناامیدی انجامید.
طالبان به محض ورودشان کتابها را از قفسه و قفسهی کتاب را از کتابخانه دور انداختند؛ به یکبارگی جا برای وسایل «شکنجه» خالی شد و اکنون مقدار جنگافزار با چند دوشک و بالشت چرکین در این اتاق جابهجا شده است. منابع میگویند که ۱۲ نیروی مسلح طالبان همهروزه در کتابخانه کاتب مستقرند و غیرنظامیان را در آن جلب، توقیف و شکنجه میکنند.
همین ماه پیش بود که طالبان یک غیرنظامی را با دستان بسته به پشت در هنگام رخصتی دانشآموزان دوره ابتدایی مکتب فیضمحمد کاتب هزاره، به این کتابخانه آوردند. فرد غیرنظامی که آخرین تلاشش را برای نرفتن به «شکنجهگاه» به خرج میداد، توسط طالبان در مقابل چشمان کودکان دانشآموز مورد ضربوشتم قرار گرفت: «مرد داد و فریاد میکرد. کودکان [هم] بهگونهی غیرارادی چیغ میزدند. طالبان با داد و فریاد بر کودکان، آنان را پراکنده کردند. ترس همه جا را گرفته بود.» این غیرنظامی چند روز در داخل ساختمان کتابخانه کاتب توقیف بود. طالبان او را در این مدت، گاهی در سالن مطالعه زیر شلاق میگرفتند تا به داشتن سلاح اقرار کند و گاهی هم در دستشویی او را با روی میخواباندند و با قمچین، باتوم و چوب تر بر پشتش میزدند. خانوادهی او، برای رهاییاش مجبور شدند به طالبان باج دهند. بهگفتهی منابع، این فرد هنوز تحت درمان قرار دارد و کبودیهای ناشی از این شکنجه، بر بدنش دیده میشود.
منابع همچنان گفتند که این یک مورد از دهها مورد شکنجه است که طالبان در مقابل چشمان دانشآموزان انجام دادهاند. بهگفتهی آنان، طالبان در هنگام شکنجه نه تنها به حضور دانشآموزان در مکتب توجه ندارند، بلکه تلاش دارند تا از طریق انجامدادن شکنجه در محضر دید عام و بهویژه کودکان، «ترس خود را [در جامعه] تحکیم کنند».
اثرات حضور طالبان
خشونت، بدرفتاری و آشفتگیهای روانی و ظاهری طالبان مستقر در داوود، پیامد ناگواری در این منطقه داشته است. اقدامات خشونتبار طالبان در محضر دید کودکان دانشآموز، به این کودکان آسیب روانی جدی وارد کرده است: «پسرم بهسختی قبول میکند که به مکتب برود… وقتی که شب میشود، ترس تمام جانش را [فرا] میگیرد؛ از طالبان، شکنجههای طالبان و آهوفریاد مردمانی که شکنجه میشوند، قصه میکند. خوابش نمیبرد و هر شب تا دیر وقت نگران من است. میگوید ترا هم خواهند برد؟! میگویم: نه، من کاری نکردهام که مرا ببرند.» این پدر میگوید که بدرفتاری و قلدری طالبان مستقر در کتابخانه و شکنجهی غیرنظامیان توسط آنان، تبدیل به نگرانی اصلی روزهمرهی فرزندش شده است.
او تصمیم گرفته است تا برای مدتی پسرش را در خانه نگهدارد: «هیچ راهی برایم نمانده است؛ جز اینکه وضعیت را به آرامی برایش شرح دهم و او (پسر) هم آرام آرام این وضعیت را بپذیرد و برایش قابل درک شود.»
دانشآموزان دیگر نیز در وضعیت مشابه قرار دارند. طالبان در یک مورد، دانشآموزان را در هنگام خروج از مکتب برای چند ساعت توقیف و تلفن، کتاب و دفترچهیشان را بازرسی کردند. هماکنون دانشآموزان از ترس طالبان، نمیتوانند با خود تلفن و کتابهای غیردینی را به مکتب ببرند. آموزگاران نیز محدود شدهاند و بهجز مبحث درسی، مجال صحبت برای خود و دانشآموزان نمیدهند. ترس در مکتب نسبت به هر زمانی دیگر فراگیر شده است؛ «آموزگار سلام دانشآموز را پاسخ داده نمیتواند و دانشآموز سلام آموزگار را.»
افزون بر این، بسیاری از دانشآموزان مکتب را ترک کردهاند.
در بیرون از مکتب نیز وضعیت تغییر کرده است. جوانان برای اینکه طالبان به آنان کاری نداشته باشند، با الگوگیری از طالبان، «لباس افغانی» دامندراز میپوشند، چادر کیش بر گردن میاندازند و ریش دراز میگذارند؛ حتا بر موتورسایکلهای خود کمپل فرش میکنند. بسیاری از این جوانان بهجای موزیکهای مست، در تلفنهایشان سرودهای مذهبی را گوش میدهند.