عکس: ارسالی

گفت‌وگو با رییس پیشین امنیت ملی هرات؛ ولایت و قول‌اردوی ظفر چگونه سقوط کرد؟ بخش پایانی

اشاره: عبدالحسیب صدیقی، متولد ۱۳۶۵ در ولسوالی قره‌باغ ولایت کابل است. او مکتب را در لیسه استقلال کابل خوانده و از دانشکده حقوق دانشگاه کابل لیسانس خود را بدست آورده است. در سال ۲۰۰۷ در فرانسه بورسیه گرفت و در مقطع لیسانس حقوق خواند. سپس در سال ۲۰۱۳ از دانشگاه Sciences Po Paris در بخش مطالعات امنیتی و استخبارات ماستری گرفت.

آقای صدیقی در ریاست عمومی امنیت ملی افغانستان در بخش‌های مختلف از جمله در بخش تحلیل و ارتباط کار کرده و مدتی سخن‌گوی این نهاد بود. پس از آن رییس تحقیق ریاست امنیت ملی شد و آخرین وظیفه‌ی او در این نهاد، ریاست امنیت ملی ولایت هرات بود. او در روزهای پایانی نظام جمهوری در افغانستان و هنگامی که جنگ به شهر هرات رسید، در خط نخست جنگ با طالبان شرکت کرد و پس از فروپاشی نظام جمهوری، دوباره به فرانسه بازگشت. او در حال حاضر در دانشگاهی در شهر لیان فرانسه روابط بین‌الملل و استخبارات درس می‌دهد. رویینا شهابی برای بیان روایت سقوط ولایت هرات، با آقای صدیقی گفت‌وگو کرده است. در این گفت‌وگو آقای صدیقی روایت خود درباره چگونگی سقوط این ولایت استراتژیک در غرب افغانستان را بیان کرده است.

رویینا شهابی: آقای صدیقی! پس از محاصره و اسیر شدن شما و دیگر مقاماتی که در قول‌اردوی ظفر حضور داشتند، چه اتفاقی افتاد؟ رفتار طالبان با شما چگونه بود و چطور شد که با جمعی از مقامات ارشد با چرخبال به مرکز رفتید؟

صدیقی: زمانی‌که ما توسط طالبان محاصره شدیم، من به کابل به رییس امنیت ملی و وزیر دفاع اطلاع دادم که وضعیت و شرایط ما چیست و این‌که اگر تا نیم‌ساعت بعد طالبان داخل قول‌اردو شوند و ما به اسارت درآییم، شاید تلفن‌های ما هم در اختیار ما نباشد. پاسخ این بود که گفتند ما کوشش می‌کنیم از کانال‌های سیاسی و از طریق تیم مذاکره‌کننده در دوحه به رهبری معصوم استانکزی صحبت کنیم تا با نمایندگان طالبان در تماس شوند و موضوع را به‌گونه‌ای که آسیبی به مقامات و نیروهای موجود نرسد، حل کنند. اما ما برای هر گونه اتفاق آمادگی داشتیم.

پس از محاصره [شدن قول‌اردو]، یکی از طالبان داخل صحن قول‌اردو شد و به زبان پشتو گفت: «جنگ تمام شده و صلح برقرار گردیده است. این خاک تان است و کسی با شما غرض ندارد. جان، عزت و آبروی شما محفوظ است و تا چند لحظه‌ی دیگر بزرگان ما می‌آیند.» نیم‌ساعت بعد یک تیم از طالبان وارد قول‌اردو شد. تنها دو سه نفرشان از هرات و بقیه اهالی ولایات دیگر بودند. توجه آن‌ها بیشتر معطوف به امیر اسماعیل‌خان بود. بعضی‌های‌شان او را «تورن اسماعیل» خطاب می‌کردند و برخی دیگر «اسماعیل‌خان». طالبان در ظاهر سعی می‌کردند با احترام صحبت کنند؛ به هر دلیلی که پیش خودشان بود یا شاید چنین توافق کرده بودند.

در ابتدا طالبان تعدادی عکس گرفتند که بعدا همان عکس‌ها در نیویورک تایمز و وال‌استریت ژورنال به نشر رسید. پس از آن تیمی از بزرگان طالبان به رهبری مولوی غلام‌حیدر و یکی از بزرگان طالبان که از ولسوالی غوریان بود، همراه با کامران علیزی، رییس شورای ولایتی هرات داخل شدند و به ما گفتند باید به ساختمان ولایت برویم که والی طالبان و تعدادی از بزرگان شان آن‌جا منتظر هستند. اما اسماعیل‌خان از آنان تقاضا کردند که به منزل ایشان برویم و جالب است که طالبان بدون کدام حرف قبول کردند. طالبان به پرسونل همراه ما گفتند که سلاح‌های تان ‌را تسلیم کنید اما خطاب به ما (فرمانده پولیس، والی، معین ارشد امنیتی و من) به زبان پشتو گفتند: «بزرگان می‌توانند وسایط و سلاح‌های خود را حفظ کنند.» این اتفاقات در حالی بود که من مدام با رییس امنیت ملی در کابل تماس داشتم و البته معین ارشد امنیتی نیز با [دفتر] شورای امنیت در تماس بود.

اسماعیل‌خان و دیگر بزرگان در وسایط خود نشستند و به سمت منزل اسماعیل‌خان حرکت کردند. من به‌دلیل این‌که می‌خواستم مطمئن شوم که تمام نیروها و پرسونلی که همراه ما بودند، در موترها جابه‌جا شده‌اند، از کاروان بزرگ موترهایی که به سمت منزل اسماعیل‌خان حرکت کرد باز ماندم. به این ترتیب مولوی غلام‌حیدر با دو موتر، من و همکارانم را که تقریبا ۲۵ نفر بودیم، از قول‌اردو به سمت منزل اسماعیل‌خان بردند که تقریبا ۳۵ الی ۴۰ کیلومتر راه بود. نیروهای طالبان در مسیر راه و در ایست‌های بازرسی مولوی غلام‌حیدر را که نیروی خودی بود، نمی‌شناختند چون تعداد طالبانی که از دیگر ولایات آمده بودند زیاد بود و همه همدیگر را نمی‌شناختند. لذا ما در ایست‌های بازرسی متوقف می‌شدیم و مولوی غلام‌حیدر با طالبان صحبت می‌کرد و آنان پس از تماس و شناسایی، اجازه حرکت به وسایط ما را می‌دادند.

وقتی در منزل اسماعیل‌خان رسیدیم، یک تیم برای عکاسی و فیلم‌برداری آمد و عکس‌ها و ویدیوهای [ما را] ثبت کرد که حتما می‌خواستند از آن استفاده تبلیغاتی و مطبوعاتی نمایند. البته عکس‌ها و ویدیوها در رسانه‌ها بازتاب گسترده هم داشت. طالبان پس از اتمام بهره‌برداری تبلیغاتی، به ما گفتند شما چه می‌خواهید؟ چنانچه قبلا هم گفتم، رفتارشان با ما مؤدبانه و محترمانه بود، به هر دلیلی که پیش خودشان بود. من در پاسخ این‌که چه می‌خواهیم، خطاب به طالبان گفتم در حال حاضر ما نزد شما اسیر هستیم اما اگر خواست ما را در نظر می‌گیرید، ما می‌خواهیم کابل برویم. طالبان پذیرفتند و گفتند ما برای شما موترهای سرویس را آماده می‌کنیم. من به آنان گفتم راه طولانی و هنوز ناامن است و ما امکان رفتن با سرویس را نداریم. گفتند پس چه می‌کنید؟ من گفتم اجازه بدهید با کابل تماس بگیریم و یک طیاره از کابل فرستاده شود تا ما کابل برویم. گفتند ما باید با بزرگان خود مشورت کنیم.

تقریبا چهل دقیقه بعد به ما گفتند بزرگان ما اجازه داده‌اند و شما می‌توانید از کابل طیاره بخواهید. بدین ترتیب من با کابل تماس گرفتم و موضوع را در میان گذاشتم. پس از آن پرسونل تخنیکی میدان هوایی را دوباره پیدا کردیم چون همه به‌خاطر جنگ وظیفه را رها کرده بودند و کسی نبود. پرسونل که جمع شدند، تاورها و چراغ‌های باند میدان هوایی را روشن کردیم و شرایط برای پرواز آماده شد. تقریبا ساعت یک شب بود که هواپیما از کابل رسید. ما و همکاران مان که با خانواده‌های برخی همکاران در حدود ۱۲۰ نفر بودیم، از میدان هوایی هرات به‌ سمت کابل حرکت کردیم.

رویینا شهابی: اسماعیل‌خان چه شد؟ چرا او با شما به کابل نرفت؟

صدیقی: ببینید بعد از این‌که طالبان نسبت به رفتن ما به کابل توسط هواپیما چراغ سبز نشان دادند، من شخصا از کابل هدایت داشتم که امیراسماعیل‌خان نیز همراه ما به کابل برود. بنا نزد ایشان رفتم و برایش گفتم از کابل هدایت آمده است که شما هم با ما به کابل بیایید. اسماعیل‌خان پذیرفت و گفت: «درست است، مشکلی نیست. من وضو می‌گیرم، نماز عصر را می‌خوانم و باز حرکت می‌کنیم.» ما منتظر اسماعیل‌خان بودیم که مولوی غلام‌حیدر آمد و گفت: «وسایط تان را آماده کرده‌ایم، می‌توانید طرف میدان حرکت کنید.» گفتم‌: «صبر کنید امیر صاحب نماز می‌خواند باز همگی باهم می‌رویم.» مولوی غلام‌حیدر گفت: «شما در موترهای‌تان بنشینید و بروید، در مورد اسماعیل‌خان رهبری ما هدایت داده است که فعلا تا چند وقت با ما در هرات باشد.»

البته اصل دلیل نزد خودشان است که چرا اسماعیل‌خان را نزد خود نگاه داشتند و در کابل هم رهبری دولت نگران بود که مبادا طالبان آسیبی به اسماعیل‌خان برسانند. اما حدس ما این بود که آنان می‌خواستند از حضور اسماعیل‌خان استفاده تبلیغاتی نمایند و البته حضور اسماعیل‌خان در خانه‌اش، شاید مردم هرات را آرام نگاه می‌داشت و این برای طالبان خالی از مزیت نبود.

رویینا شهابی: روایت سقوط هرات را مفصل بیان کردید و متشکرم از حوصله‌ی‌تان در ارائه جزئیات. اجازه بدهید برگردیم به پرسش‌هایی که پاسخ آن برای مردم مهم است. شما چه هدایاتی از مرکز دریافت می‌کردید و مستقیما از چه کسی؟ رییس‌جمهور؟ مشاور امنیت ملی، آقای محب یا کسانی دیگر؟

صدیقی: شخصا اگر در بخش کاری خود صحبت کنم، باید بگویم کوچک‌ترین توطئه و مشکلی را احساس نکردم. هرگاه ما امکانات و کمک از مرکز تقاضا می‌کردیم، ریاست عمومی امنیت ملی تا حد امکان با ما همکاری می‌کرد. وقتی ما تقاضای نیروی کمکی نمودیم، رییس عمومی امنیت ملی خودشان شخصا هرات آمد و بیش از ۱۰۰ نفر نیرو از قطعات امنیت ملی برای ما فرستاد. مشکل اصلی ما در سلسه‌مراتب کاری خودمان نبود بلکه در سیاست‌های داخل نهادی وزارت دفاع با مشکل مواجه می‌شدیم. هنگامی که فرمانده قول‌اردو از مرکز تقاضای کمک می‌کرد، به او پاسخی نمی‌دادند و هماهنگی نمی‌شد. نیازمندی‌هایی که قول‌اردوی ۲۰۷ ظفر داشت، به آن رسیدگی صورت نمی‌گرفت.

خوب ۷۰ درصد مشکل ما در جنگ فاکتورهای محیطی بود که قبلا بیان کردم و موضوع سوءمدیریت و تقرر و تعیین برخی افراد، تعبیه قوا، راه‌اندازی عملیات‌ها و شکستن سلسه‌مراتب نیز [از جمله‌ی مشکلات دیگر] ما بود. برای‌تان مثالی می‌آورم. یکی از فرماندهان کندک که در سرحد بین ولایت بادغیس و ولسوالی کُشک کهنه ولایت هرات وظیفه داشت، بدون این‌که به فرماندهی قول‌اردو اطلاع بدهد و بدون فیر حتا یک مرمی، قرارگاه خود را برای دشمن رها می‌کند. تجهیزات بدست دشمن می‌افتد و خودش با لباس عادی به سمت ولسوالی کرخ می‌آید.

مجموع این عوامل به اضافه پیام‌های مبهم و ضدونقیضی که در مورد مذاکرات صلح در دوحه به سربازان می‌رسید، فضا را بسیار مغشوش و روحیه‌ی سربازان را در صفوف نیروهای امنیتی و دفاعی ضعیف کرده بود. دقیقا مانند اتفاقی که در جنگ دوم جهانی رخ داد. آن زمان هم نیروهای جرمنی نمی‌خواستند بجنگند چون می‌گفتند وقتی قرار است صلح شود، ما برای چه بجنگیم. مضافا طالبان نیز از این فرصت استفاده می‌کردند و در بین سربازان این موضوع را مطرح می‌کردند که بزرگان سیاسی در دوحه صلح می‌کنند شما برای چه کسی می‌جنگید؟ چرا خود را به کشتن می‌دهید؟ حال آن‌که مطرح نمودن چنین پرسشی اساسا اشتباه است چون یک سرباز برای شخص رییس‌جمهور و سیاسیون نمی‌جنگد بلکه برای مردم و خاکش می‌جنگد. البته که نقش امریکایی‌ها و شخص خلیل‌زاد و مصاحبه‌هایش و نیز انعکاس موضوعات جنگ و مذاکرات صلح از قاب برخی از رسانه‌ها، بر روحیه‌ی سربازان ما تأثیر خیلی منفی داشت.

رویینا شهابی: گزارش‌هایی که آن زمان از منابع محلی و پولیس می‌رسید حاکی از این بود که دولت مرکزی از اسماعیل‌خان و نیروهای خیزش مردمی و حتا نیروهای دولتی حمایت نمی‌کند و [آنان] تسلیحات کافی در اختیار ندارند. واقعا چه خبر بود؟

صدیقی: تا حدودی با این موضوع موافقم. چون سلاح و امکاناتی که اسماعیل‌خان از مرکز تقاضا می‌کرد و باید از دیپوی وزارت دفاع در اختیارش قرار می‌گرفت، به تأخیر می‌افتاد و در وقت مناسب در اختیارش قرار نمی‌گرفت. حتا ما نیروهای امنیت ملی نیز برای دریافت مهمات با مشکل و تأخیر مواجه بودیم. خوب شما می‌دانید هرات شهر مهم و پُرجمعیتی است و بحث‌های سیاسی مانند قوم و زبان بسیار تأثیرگذار است. اسماعیل‌خان یکی از شخصیت‌های سیاسی تأثیرگذار در هرات بود که همه می‌دانیم جزء اپوزیسیون حکومت و مخالف سیاست‌ها و رویکردهای رییس‌جمهور بود.

وقتی رییس‌جمهور تصمیم گرفت که اسماعیل‌خان وارد جبهه جنگ هرات شود، این تصمیم به نفع مصالح عمومی مردم هرات و یک تصمیم ملی بود. حضور او در جبهه جنگ برعلیه طالبان، روحیه همگرایی را بین مردم هرات تقویت و شکاف‌های به‌وجود آمده را ترمیم می‌نمود. اما بعدا افراد مغرض و متعصب که در اطراف رییس‌جمهور و پارلمان بودند، شاید ذهنیت‌ها را برعلیه اسماعیل‌خان تغییر دادند و این البته بر تصمیماتی که مربوط به فرستادن تجهیرات و امکانات از مرکز بود، تأثیر منفی داشت.

رویینا شهابی: چنانچه می‌دانید با سقوط نظام جمهوری، ارتش افغانستان نیز به‌دلیل عدم مقاومت و ایستادگی با انتقادات زیادی مواجه شد خاصه از طرف مقام‌های امریکایی، به‌ویژه زلمی خلیل‌زاد، فرستاده پیشین ایالات متحده امریکا برای صلح. دیدگاه شما چیست؟ چرا ارتش ایستادگی نکرد؟ نتوانست یا نخواست؟

صدیقی: این یکی از مهم‌ترین پرسش‌هایی است که من به‌عنوان یک نظامی باید پاسخ آن‌ را برای مردم بیان نمایم. البته بحث گسترده‌ای هم‌ دارد که سعی می‌کنم اجمالا به آن بپردازم. قبل از آن می‌خواهم بگویم من در مدت اجرای وظیفه در امنیت ملی، در چندین عملیات جنگی ‌حضور داشته‌ام. باور کنید جوانانی را در پولیس و اردو دیده‌ام که تنها با یک میل سلاح کهنه و با یک چپلی پاره و وصله‌دار چنان با روحیه و دلاورانه می‌جنگیده که انسان از دیدن‌شان حیران می‌ماند. یعنی به رشادت و شجاعت سربازان‌مان هیچ شکی نباید داشته باشیم. اما با روحیه و انگیزه‌ی سربازان ما بازی شد.

در پاسخ به پرسش شما باید بگویم یکی از عوامل عدم مقاومت اردو در جنگ، دکترین جنگی ما بود که شیوه امریکایی داشت. نیروهای امنیتی و دفاعی ما به حمایت و امکانات نیروهای خارجی وابسته بودند و وقتی این امکانات و حمایت را از دست دادیم، نیروها یک‌باره آشفته و مضطرب شدند. چون سیاستمداران ما با وصف این‌که می‌دانستند امریکایی‌ها قرار است بروند و حمایت و امکانات محدود شود، و ما باید به سمت مستقل‌شدن نیروهای دفاعی و امنیتی رفته و شیوه جنگ و دفاع باید تغییر کند، تدابیر لازم را اتخاذ نکردند.

تا آخرین لحظات با همان شیوه‌ی سابق، جنگ به پیش برده می‌شد. دلیل مخرب‌تر دخالت‌های سیاسی در تعیینات بود. از سطوح رهبری که بخش‌های سیاسی بودند تا سطح عملیاتی و تاکتیکی که باعث شد هرم سلسله‌مراتب در نظام صدمه جدی ببیند. شما تصور کنید وقتی فرمانده امنیه ولسوالی‌ها یا کندک‌ها یا مدیران امنیت به سفارش وکلای مجلس یا یکی از سیاسیون تعیین می‌شود، واضح است که او از مافوق خود اطاعت نمی‌کند و دل در گرو شخصی دارد که سبب تقرر او شده است. مشخص است که او برای رضای خدا به وظیفه گماشته نمی‌شود مگر این‌که موضوع فساد یا یک ماجرای قومی، سیاست محلی و غیرمسلکی وجود نداشته باشد. [آنان] او را برای پیشبرد اهداف خود تعیین می‌کنند.

هرچند می‌دانم این صحبت‌هایم احتمالا به مزاج برخی همکاران و هم‌ردیفانم خوش نمی‌خورد، اما دخالت سیاسی در تعیینات نیروهای امنیتی و دفاعی، و وجود فساد مالی و اداری از فاکتورهای بسیار بزرگ‌ و جدی در ایجاد مشکلات بود. وقتی یک سرباز دو سال نتواند رخصتی که مستحق آن است را دریافت نماید، وقتی سرباز به‌خاطر ترفیع نوبتی خود باید رشوه بپردازد، وقتی ورثه‌ی کشته‌شدگان با برخورد نامناسب و غیرمحترمانه مواجه می‌شوند، این‌ها باعث می‌شود که ما سرباز را از روحیه ملی به روحیه‌ یک کارمند معاش‌بگیرِ کم‌انگیزه و بی‌روحیه تقلیل بدهیم.

این‌ها نمونه‌هایی از دلایلی بود که در چندین سال آخر نیروهای دفاعی و امنیتی را تحت تأثیر قرار داد. واقعیت امر این است که ما هرقدر دلیل بیاوریم، [بازهم] باید این موضوع را که ما شکست خوردیم و کشور سقوط کرد، در مقابل مردم بپذیریم. ما باید قهرمان‌سازی خود و مقصر دانستن دیگران، و تحریف روایت‌ها به نفع خود را کنار بگذاریم چرا که هم مردم ما آگاه هستند و هم این شیوه چاره‌ساز نیست. هرکسی به اندازه‌ی صلاحیت و مسئولیت خود باید تبعات این شکست را بپذیرد. البته که رییس‌جمهور به‌عنوان عالی‌ترین مقام کشور مسئولیت بیشتر از همه دارد اما تنها مسئول رییس‌جمهور نیست. هیچ یک از سیاسیون و رهبران نظامی و مسئولان و متنفذان قومی و تمام کسانی که در به میان آمدن این وضعیت سهم و نقش داشتند، حتا برخی رسانه‌ها و فعالین مدنی و اجتماعی، همگی مسئول هستند و باید این جرأت را داشته باشند که از خداوند و از مردم کشور خود معذرت بخواهند. از برائت دادن خود و قهرمان‌سازی خود خجالت بکشند. این شامل حال همگی ما است اگر وجدان داشته باشیم.

رویینا شهابی: در هفته‌ها و ماه‌های قبل از سقوط نظام جمهوری، تعداد زیادی از مردم، مخصوصا مخالفان حکومت ادعا می‌کردند که شخص رییس‌جمهور غنی و اطرافیان او عمدا و طبق یک برنامه ولایات و ولسوالی‌ها را تسلیم طالبان می‌کنند. پرسش این است که آیا چنین برداشتی در میان رده‌های بالا، میانی و پایین ارتش و نیروهای امنیتی و پولیس هم وجود داشت؟

صدیقی: در حوزه‌ی کاری خود صادقانه برای‌تان می‌گویم که به من مشخصا کسی نگفته بود ولایت را رها کن یا تجهیزات را واگذار کن. چنین چیزی را مشخصا نمی‌دیدم و البته نمی‌دانم تجربه‌ی دیگران چیست.

ببینید من به‌عنوان یک سرباز نظامی و به‌عنوان یک دانش‌آموخته‌ی روابط بین‌المللی و ژئوپولیتیک می‌خواهم بگویم وضعیت افغانستان هیچگاه محدود به مرزهایش نبوده و نیست. افغانستان همواره یکی از ارکان بازی‌ها و سیاست‌های منطقه و دنیا بوده است و این شکست اخیر نیز شکست سیاسی است نه شکست نظامی. ما نباید انتظار محض از امریکایی‌ها می‌داشتیم که تا ابد در افغانستان بمانند و ما را حمایت کنند. سیاستمداران ما چه کردند؟ خود ما چه کردیم؟ چقدر خودمان مسئولیم؟ قبلا گفتم و این مهم است که هرکسی فکر کند چقدر کار کردن برای منافع شخصی باعث شد ما به این روز برسیم. حرف من این است که چرا بزرگان سیاسی ما برای روز رفتن امریکایی‌ها تدبیری اتخاذ نکرده بودند؟ در حالی‌که درباره‌ی آن ‌آگاهی داشتند. چرا ما منافع ملی را بر منافع شخصی ترجیح ندادیم؟ باید در این موارد بازنگری کنیم.

رویینا شهابی: به نظر شما، اگر امریکا پشتیبانی خود از حکومت جمهوری را متوقف می‌کرد اما اراده‌ی مقاومت در رهبری نظام و مدیران و فرماندهان در ولایات وجود می‌داشت، آیا مقاومت در برابر طالبان امکان داشت؟

صدیقی: صد در صد. شک ندارم. گفتم که سقوط افغانستان بدست طالبان شکست نظامی نبود. شکست سیاسی بود. اگر سیاسیون ما در برابر سرنوشت کشور و ارزش‌ها اجماع می‌داشتند و منافع ملی را ترجیح می‌دادند، اگر در تمام این سال‌ها برای مستقل شدن نیروهای دفاعی و امنیتی فکر می‌کردیم و وابستگی خود را به نیروها و حمایت خارجی تدریجا کاهش می‌دادیم، اگر منفعت‌های شخصی در سیاست را کنار می‌گذاشتیم و حمایت و اعتماد ملی مردم را بدست می‌آوردیم البته که تعداد ما از طالبان خیلی بیشتر بود و یقینا می‌توانستیم از خاک خود دفاع کنیم. اما با تأسف مشکلات زیادی از جمله عدم دیدگاه ملی و بزرگ از جانب سیاسیون وجود داشت که قبلا در موردش توضیح دادم.

رویینا شهابی: آقای صدیقی در مورد ریزش نیروهای دفاعی و امنیتی، هم در دور جمهوری و هم پس از سقوط آن زیاد صحبت شده است. می‌خواهم بپرسم در حوزه‌ی کاری شما آیا ریزش نیرو وجود داشت؟ آیا بودند کسانی که از بدنه‌ی حکومت جدا شوند و به طالبان بپیوندند؟

صدیقی: در بخشی که من مسئولیت داشتم، نه. اما در برخی مناطق دورافتاده‌تر، در برخی ولایات با درنظرداشت بافت‌های محلی و قومی و بعضی ملاحظات اقتصادی در مسیرهای قاچاق، تفاهماتی بین افراد مفسد با طالبان صورت می‌گرفت. خوب سال‌های قبل در امنیت‌ ملی وقایعی داشتیم که مستندسازی و قضیه به محکمه ارجاع داده می‌شد. اما در هرات و در بخش کاری من چنین موردی وجود نداشت.

رویینا شهابی: آیا شما اطلاعی از فساد گسترده در میان قراردادی‌های خارجی دارید؟ این پرسش از این جهت مهم است که افرادی چون حامد کرزی، رییس‌جمهور اسبق و بعضی دیگر می‌گویند که بخش بزرگی از مشکل امنیتی و دولت‌سازی و توسعه‌ی اقتصادی در افغانستان ناشی از فساد در میان خارجی‌هایی بود که به‌عنوان شرکت‌های قراردادی در افغانستان فعال بودند و با رده‌های بالای قدرت در حکومت تماس داشتند. در کلیت امر باور بسیاری از شهروندان افغانستان و سیاسیون و نظامیان بر این است که یکی از اساسات کلیدی سقوط کشور فساد گسترده‌ی داخل نظام بود. دیدگاه و معلومات شما چیست؟

صدیقی: من مشخصا معلوماتی ندارم در این مورد اما در منابع علنی، گزارش‌های تحقیقی مفصل در این موارد نشر شده است که در آن تنها افغان‌ها نه بلکه خارجی‌ها، به‌ویژه نظامیان خارجی نیز دخیل بوده‌اند و موجودیت فساد البته بر کیفیت تجهیزات اردو و پولیس تأثیرگذاشته است.

رویینا شهابی: به نظر شما امکان شکست طالبان در آینده‌ی نزدیک وجود دارد؟ نظرتان درباره‌ی مقاومت نظامی و یا مدنی در برابر طالبان چیست؟

صدیقی: بله! به این دلیل که طالبان مردم را با خود ندارند. استبدادی که طالبان به راه انداخته‌اند، زور، فشار و ظلم تنگ‌نظرانه‌ای که به مردم تحمیل می‌کنند و به بهانه‌های مختلف دست به سرکوب و بازداشت و شکنجه‌ی مردم می‌زنند ماندگاری طالبان را تضمین نمی‌کند. آنان نه برنامه مشخص سیاسی و اجتماعی برای مردم دارند و نه برنامه اقتصادی. لذا ارتباط شان با مردم قطع است. در ضمن کشور ما در حال ‌حاضر تحت اشغال است و طالبان هیچ صلاحیت مستقل از خود ندارند. مردم ما می‌دانند که تصامیم طالبان در اسلام‌آباد و راولپندی گرفته می‌شود.

رویینا شهابی: مردم انتظار دارند تمام مقامات مسئول و صاحب صلاحیت از خود بپرسند چه سهمی در سقوط داشتند. پاسخ شما به این انتظار مردم چیست؟ شما کجای تعاملات قرار داشتید و چه سهمی منصفانه برای خود در نظر گرفته‌اید؟

صدیقی: به‌عنوان یک سرباز، خدا و وجدان خود را شاهد قرار داده می‌گویم به اندازه‌ای که توان و امکانات داشتم، کار کردم اما برای آنچه نتوانستم در حوزه‌ی کاری خود انجام دهم، از مردم عذرخواهی می‌کنم و می‌دانم تاریخ در مورد همگی ما قضاوت خود را خواهد داشت. قبلا نیز گفتم که هر کدام ما به اندازه‌ی صلاحیتی که در اختیار داشتیم، باید مسئولیت قبول کنیم. متأسفانه این جسارت را هنوز برخی از سیاسیون ما ندارند و هنوز در صدد این هستند که خود را متضرر و بی‌تقصیر جلوه دهند. این جداً شرم‌آور است.

رویینا شهابی: به‌عنوان پرسش آخر، اگر در آینده‌ی نزدیک یک حکومت مشترک از طالبان و سیاسیون گذشته روی کار بیاید و از شما تقاضای همکاری کنند، آیا حاضرید با آنان همکاری کنید؟ در صورتی که پاسخ تان بله یا خیر است، دلیل تان چیست؟

صدیقی: به‌عنوان یک شهروند و یک نظامی افغانستان هرگاه بدانم حضور من به خیر و صلاح کشورم است، مطمئن باشید که لحظه‌ای درنگ نمی‌کنم. اما با توجه به شرایط فعلی که در کشور وجود دارد و با درنظرداشت وابستگی عمیق طالبان به پاکستان، فکر نمی‌کنم بتوانم کاری انجام دهم که مؤثر واقع شوم. البته اگر قرار است پس از این هم برای به قدرت رسیدن چهره‌های سیاسی که به فساد و ظلم آغشته بودند و دغدغه‌ی مردم را نداشتند و به منافع ملی افغانستان فکر نکردند کار کنیم، باید بگویم نه. من نیستم و در چنین نظامی خود را نمی‌بینم. هرگاه اجماع و اتفاق برای وطن و ارزش‌ها موجود نباشد، منافع ملی مردم در نظر گرفته نشود و ارزش‌های مشترک ملی مورد نظر نباشد در چنین ساختاری نه کاری از من ساخته است و نه تمایلی برای حضور [در آن] دارم.

دیدگاه‌های شما
  1. سلام و احترام به مسئولان اطلاعات روز
    سوال من این است که تاریخ تولد من و اقای صدیقی یکیست، من هم پوهنتون را ختم کردم و شامل اداره امنیت ملی شدم و تا آخرین لحظه سقوط در ولايت ناامن ارزگان وظیفه داشتم به رتبه جگرنی بدون کدام واسطه نائل گردیدم. نمی‌دانم آقای صدیقی چطور اینقدر زود به رتبه جنرالی و سفر های خارجی و رياست ها دست یافته؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *