فضای مجازی

حزب‌سازی در فضای مجازی

اخیرا سرور دانش، معاون دوم ریاست‌جمهوری در حکومت پیشین اعلام کرد که حزبی به‌نام «عدالت و آزادی» ساخته است. قبل از او حنیف اتمر، وزیر خارجه در حکومت قبلی نیز حزب «حرکت ملی صلح و عدالت» را ساخته بود.

چرا چهره‌های سیاسی نظام قبلی حزب می‌سازند؟

پرداختن به این پرسش از این جهت اهمیت دارد که پاسخ به این پرسش می‌تواند دامنه و کیفیت فکر سیاسی در افغانستان امروز را روشن کند.

اگر نگاهی به فعالیت‌های هدفمند سیاسی در دنیای امروز بیندازیم، می‌بینیم که «حزب» یکی از کارآمدترین چارچوب‌های شناسایی اهداف، پرورش نیروی کاری و سازمان‌دهی ظرفیت‌های عملیاتی برای آوردن تغییرات اجتماعی مطلوب است. در ساختار حزب سیاسی، نیروهای بالقوه‌ی پراکنده به یک قدرت عینی و متمرکز بر اهداف مشخص تبدیل می‌شوند. وقتی حزب سیاسی وجود داشته باشد، افراد مجبور نیستند هربار و برای پی‌گیری هر هدفی از نقطه‌ی صفر شروع کنند. قالب‌ها، روش‌ها و ابزارهای سازمانی آزموده‌شده‌ی موجود در حزب به افراد این امکان را می‌دهند که در مقاطع مختلف به اقدامات سریع و مانورهای متناسب دست بزنند و در مقایسه با حرکت‌های پراکنده‌ی فردی شتاب و تأثیر بیشتری به اقدامات خود بدهند.

با این حساب، ساختن حزب برای افرادی که اهداف سیاسی بلندمدت دارند یک ضرورت است. حال، پرسش این است که چهره‌های سیاسی نظام جمهوری در افغانستان چه تصوری از حزب‌سازی دارند و اکنون که اکثرشان در خارج از کشور هستند در حزب‌سازی چه سودی می‌بینند.

این‌که در این روزگار رهبران یا بنیانگذاران یک حزب بگویند آرمان‌شان برپا کردن یک نظام عادلانه یا راندن کشور به‌سوی ترقی و آزادی است، چیز مهمی نیست. شاید هیچ‌کسی را نتوان یافت که هدف‌های ناپسندی برای حزب خود برشمارد. بنابراین، از مرامنامه‌ی یک حزب چیز زیادی درباره‌ی آن حزب نمی‌توان آموخت. به بیانی دیگر، برای شناختن یک حزب (حداقل حزب افغانستانی) نامطمئن‌ترین راه مراجعه کردن به مرامنامه‌ی آن حزب است.

راه دیگری که می‌تواند شناخت بهتری از یک حزب بدهد، مرور کارنامه‌ی قبلی بنیانگذاران آن حزب است. به‌عنوان دو نمونه‌ی عینی، می‌توان بر کارنامه‌ی افرادی چون سرور دانش و حنیف اتمر نظر کرد و دید که فکر سیاسی در کارنامه‌ی قبلی‌شان چه تجلیاتی داشته و به چه نتایجی رسیده است.

حنیف اتمر، آدمی هوشمند، خلاق و اهل مانورهای ریسک‌آمیز است. در میان سیاستمداران افغانستان او را می‌توان یکی از تواناترین افراد در تشخیص موقعیت‌های قدرت‌زا دانست. اما اتمر آرمان کلان ملی ندارد. مهارت سیاسی برای او ابزاری در جهت بزرگ کردن خود و افزودن اتوریته‌ی شخصی است. او بارها وقتی دیده که می‌تواند با عبور از اهداف و آرمان‌های اعلام‌شده‌ی حزب خود به موقعیت‌های شخصی قدرت‌آور برسد، چنان عبوری را انجام داده است. اتمر هربار که بر سر سه‌راهی مصالح ملی، مصالح قبیله‌یی و مصالح شخصی قرار گرفته، ابتدا مصالح شخصی خود را «تأمین» کرده، بعد مصالح قبیله‌یی را؛ کم‌تر نشانی از مورد سوم در کارنامه‌ی او می‌بینیم.

سرور دانش حقوق‌دان برجسته‌یی است و تعبیر مقرون به واقعیتی از چالش‌های پایدار جامعه‌ی افغانستان دارد. او در مقام معاونت ریاست‌جمهوری نگرش ملی مصلحت‌آمیزی نسبت به قضایا داشت و جایگاه حقیقی خود در ساخت قدرت را -در قیاس با جایگاه حقوقی خود- به درستی می‌شناخت. سرور دانش اما نمی‌تواند رهبر یک حزب سیاسی باشد. برای این‌که سابقه‌ی او در کار سیاسی نشان می‌دهد که او بیشتر توانایی نظام‌مند کردن وضعیت موجود را دارد تا ارائه‌ی راهکارها و مانورهای خلاقانه‌ی آینده‌ساز را. ظرفیت ریسک‌پذیری، شتاب عملی و میل به تغییر در سرور دانش بسیار پایین است. کار سیاسی در قالب یک حزب فقط نیاز به بصیرت تئوریک ندارد. کار حزبی حد بالایی از ابتکارهای عملی ریسک‌آمیز و زمان‌مند را نیز می‌طلبد. سرور دانش از این جهت بسیار کند و بی‌مهارت است.

پس، چرا این چهره‌ها حزب می‌سازند؟

یک توضیح این است که این چهره‌های سیاسی نگران فراموش شدن خود هستند؛ نمی‌خواهند در خارج از مناسبات سیاسی افغانستان به افرادی «نامربوط» تبدیل شوند که (پس از عمری نامور بودن) دیگر حتا کسی از ایشان اسمی نشنود. حزب سیاسی این فراموشی را کاهش می‌دهد.

توضیحی دیگر امیدواری آنان به رفتن طالبان و پدید آمدن فرصتی دوباره برای رسیدن به قدرت است. برای همین سعی می‌کنند برای آن «فردا» حداقل تیمی از همراهان را در کنار خود داشته باشند و بتوانند نسخه‌یی هرچند ناقص از یک آرمان سیاسی را برای مردم ارائه کنند.

بسیاری از افراد وقتی می‌بینند که چهره‌های سیاسی دوران جمهوری در خارج از کشور حزب می‌سازند، شانه بالا می‌اندازند و می‌گویند این چهره‌ها دیگر سوخته‌اند و حزب ساختن یا نساختن‌شان اهمیتی ندارد. ولی واقعیت این است که اگر طالبان سی-چهل سال دیگر دوام نیاورند (زمانی که برای خارج شدن رهبران سنتی از دور تأثیرگذاری لازم است) و در همین فاصله‌ی پنج تا ده سال آینده از قدرت کنار زده شوند، کشورهای قدرتمند جهان باز به همان چهره‌های آشنای بیست سال گذشته رجوع خواهند کرد. به همین دلیل، حزب ساختن این افراد هرچند ممکن است برای مردم افغانستان سودی نداشته باشد، از لحاظ سودرسانی به خود این افراد سرمایه‌گذاری نامعقولی نیست. از قضا تخصص اکثر چهره‌های دوران جمهوریت همین سنجش‌های شخصی است و نه بیشتر.