این روزها بازار فرمانهای سختگیرانه و دو صد فیصد بدوی مقامات «امارت اسلامی» تا «امر ثانی» بسیار گرم است. آخرین فرمان نامطلوب این گروه بیپروا و نا آشنا به قواعد زندگی انسانی محرومیت زنان از تعلیم و تحصیل و کار میباشد که گفته میشود تا «امر ثانی» لازمالاجرا میباشد.
در کنار صادرکنندگان این فرامین و معترضان، یک گروه دیگر نیز هستند که هیچ رسانهای از آنان سخن نمیگویند. این بیچارهها که تعداد شان از لشکر مسلح طالبان زیادتر اند، حق دارند احوال شان گرفته شود. من این مردم بیصدا و بیزبان را به چند گروه خلاصه میکنم و در مورد شان مینویسم. امیدوارم حق شان را ادا کنم.
وکلای گذر: این صنف بسیار تحت فشار اند. از یک طرف تحت فشار طالبان و از طرف دیگر تحت فشار مردم. طالبان وکلای گذر را به چشم گوگلهای محلی میبینند که تمام معلومات اهالی گذر پیش آنها است. طالبان هر معلوماتی را که در مورد کسی ضرورت داشته باشند، در سرچباکس وکیل گذر مربوطه وارد کرده و با ضربت پنج دینگ در ثانیه دانلود کرده و به آرزویشان میرسند. از طرف دیگر، فشار مردم است. وکیل گذر در محلهاش یک عالم سیال و اودورزاده دارد. هر بار که از ترس طالبان گلی را به آب میدهد، میفهمد که در فردای پس از طالبان، رویش پیش اهالی سیاه است و باید مثل امرالله صالح از منطقه گم شود. وکلا از این بابت نیز رنج میبرند گاهی. اما اغلب از اینکه طالبان از آنان در برابر سیالها و اودورزادهها حمایت میکنند، خوشحال و مسرور اند.
ریشسفیدان: ریشسفیدان در سراسر افغانستان صنف قابل احترام است. فرهنگ حاکم همین رقم است. اما این صنف در این اواخر کمی خراب شده و مثل ریشسفیدای سابق نیست. در سابق رواج بود که ریشسفیدان در جوانی هر رقم که بودند، در پیری آدم بهتری میشدند. اما از وقتی کرزی و غنی نیز ریشسفید شدند و ریشسفیدان آنان را دیدند، چشمسفید شدند و یاد گرفتند که در ریشسفیدی هم میتوان غلطی کرد. البته دور از جان ریشسفیدهای محترم و معتبر. از آمدن طالبان تا حالا، ریشسفیدان بسیاری را دیدیم که با دختران نوجوان و جوان ازدواج کردهاند. همین ریشسفیدهای چشمسفید، خطرناکتر از وکلای گذر برای مردم علمدوست و آزادیخواه اند. چون سینهی این ریشسفیدان هارددیسک چند میلیون ترابایتی است که پر از معلومات و حساب و کتاب شخصی و منفی است. اینها از اینکه دختران هرچه بیشتر محدود شوند، خوشحالتر میشوند. حتا اگر ما از روی احترام این مسأله را نپذیریم.
مسئولین دلسوز: امیدوارم در کلمهی دلسوز بازی نخورید. وقتی طالبان دستور دادند که دختران دیگر به مکتب نروند، تعدادی از مردم دست به دامان مسئولین تعلیمی شدند و باهم رفتند به دیدار مقامات طالبان تا یکجا عذر کرده و آنان را از این شرم منصرف کنند. وقتی به عمارت امارتیها رسیدند، دیدند که نه بابا! این آمران حوزههای تعلیمی نه تنها از تصمیم طالبان حمایت میکنند که خواهان مجازات فوری برای معترضین هم هستند. این مسئولین ثابت کردند که سالها است با این محافظهکاریها، آتش بر دل مردم زده و مدام دلهای مردم را سوزاندهاند. منظور اینی رقم دلسوز است.
در کنار این گروهها، گروهی دیگری است که تا بهحال از موضع سیاسی طالبان حمایت کرده اما مخالف فرمان اخیر طالبان اند. این بندههای خدا هم طالبان را دوست دارند، هم از فرمان شرمآور اخیر شان ناراحت اند. نه چیزی به مردم گفته میتوانند، نه به طالبان. انگار تا امر ثانی اینها جزء انسان محسوب نمیشوند و مرکبهای زحمتکشی اند که کار شان بار بردن است. فرق نمیکند بار شان کتاب باشد یا کلاشنیکف و نارنجک. این طبقه خوب میفهمند که دیر یا زود چوب طالبان به آستین شان خواهد رفت، اما عقده و لج سیاسیشان باعث شده حامی طالبان باشند.