معمای قتل‌های مرموز

[یادداشت روزنامه اطلاعات روز: اطلاعات روز دیدگاه‌های مختلف در مورد مسائل گوناگون جامعه‌ی افغانستان را بازتاب می‌دهد. این دیدگاه‌ها لزوما منعکس‌کننده‌ی نظر و موضع اطلاعات روز و گردانندگان آن نیستند. اطلاعات روز فقط مجالی برای بیان دیدگاه‌ها فراهم می‌کند و درباره‌ی دیدگاه‌های وارده نفیا و اثباتا موضع‌گیری نمی‌کند. تمام دیدگاه‌های بیان‌شده در مقالات و یادداشت‌ها و صحت و سقم ادعاهای مطرح‌شده به خود نویسندگان مربوط است. اطلاعات روز از نقد دیدگاه‌های منتشر شده در بخش مقالات وارده نیز استقبال می‌کند.]

از زمان به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان تقریبا هر روز خبر کشته شدن انسان‌ها بدست قاتل‌‎های ناشناس در رسانه‌ها منتشر می‌شود. این قاتل‌های ناشناس کیستند که تا هنوز حتا یکی از آن‌ها توسط نیروهای طالبان شناسایی و بازداشت نشده‌اند؟ درست است که طالبان در برابر جان و مال و ناموس مردم احساس مسئولیت اخلاقی نمی‌کنند اما این گروه برای تحکیم پایه‌های قدرت خود و برای این‌که ادعای خود مبنی بر تأمین امنیت را به مردم ثابت کنند نیاز دارند این قاتل‌های ناشناس را ردیابی، بازداشت و مجازات کنند. تلاش‌های دراماتیک طالبان برای نجات کودک از چاه و پاشیدن گندم و برنج برای مرغان صحرایی ریشه در فکر تحکیم پایه‌های قدرت دارد.

بدیهی است که طالبان امکانات و توانایی دارند که از میان شمار زیادی پرونده‌های قتل مرموز دست‌کم به یکی از آن‌ها رسیدگی نمایند اما چرا این پرونده‌ها مسکوت گذاشته شده‌اند؟ قوی‌ترین احتمالی که به ذهن می‌رسد این است که قتل‌های مرموز کار افراد خود این گروه است. در غیر آن، ممکن نیست تمام این قاتل‌های ناشناس از دست طالبان فرار کنند. جهت توضیح این احتمال دلیل‌های زیر را می‌توان اقامه کرد:

یک، طالبان تمام افراد جامعه را که طالب نیستند، دشمن می‌پندارند. طالبان می‌دانند که دل مردم افغانستان از دست شان داغ داغ است زیرا این گروه از بدو ظهور تا اکنون جز خون‌ریزی و ویرانی و خشونت چیزی در کارنامه‌ی خود ندارد. از سوی دیگر، از وقتی که قدرت بدست طالبان افتاده، گراف بیکاری و گرسنگی و آوارگی و ناامنی و خودکشی و کودک‌فروشی و… به اوج رسیده است. طالبان نه تنها توان کنترل این فجایع را ندارند بلکه روزبه‌روز آن را گسترده‌تر و عمیق‌تر می‌کنند. نتیجه‌ی این وضعیت نمی‌تواند جز بیزاری از طالبان باشد. این بیزاری را طالبان درک می‌کنند و از این رو، همه را دشمن‌شان می‌پندارند. دلیل این‌که طالبان صلاحیت‌های دادستانی را به استخبارات خود سپرده‌اند، همین است. بنابراین، استخبارات طالبان شب و روز در تلاش است تا افراد مخالف را شناسایی و زیر نام گمراه‌کننده‌ی قتل‌های مرموز، نابود کند.

دشمن‌پنداری مردم وجه مشترک تمام حکومت‌های توتالیتر است. استالین، لنین و موسولینی زیر شکنجه از عناصر مشکوک اعتراف اجباری گرفته و اعدام شان می‌کردند. اما طالبان بدون محاکمه‌ی نمایشی، افراد مشکوک را شناسایی و بدست افراد ناشناس سر به نیست می‌کنند. و به‌خاطر این‌که دست‌های پرخون‌شان در این قتل‌های مرموز پنهان بمانند، وعده‌ی پیگیری و مجازات قاتل‌ها را به مردم می‌دهند.

دو، طالبان فاقد نظام اند. یعنی نیروهای این گروه در چارچوب یک سیستم عمل نمی‌کنند و به هیچ مرجعی پاسخگو نیستند بلکه هر کدام به‌صورت خودسرانه عمل می‌کند. در حالی‌که در یک نظام، هر نیرو در برابر مصرف حتا یک مرمی پاسخگو است. این در حالی است که طالبان هیچ سیستمی برای تنظیم اکمال و مصرف مهمات ندارند بلکه نیروهای‌شان بدون حساب و پاسخگویی، مهمات را مصرف می‌کنند. وقتی نیروهای این گروه که جز آدم‌کشی هیچ هنری نیاموخته‌اند و در مصرف مهمات به هیچ مرجعی پاسخگو نیستند، نتیجه‌اش ریختن خون‌هایی می‌شود که نامش را قتل‌های مرموز گذاشته‌اند.

از سوی دیگر، بخشی بزرگی از نیروهای طالبان تا هنوز بدون اونیفرم فعالیت می‌کنند و این موجب شده است که نیروهای طالبان از سایر تفنگداران بازشناخته نشوند. اونیفرم نپوشیدن این نیروهای مسلح دلیلی ندارد جز این‌که آن‌ها بتوانند قتل‌های مرموز انجام دهند، زیرا اگر قرار باشد نیروهای بدون اونیفرم برای ناشناخته ماندن فعالیت کنند، تفنگ به دوش میان مردم نمی‌گردند.

سه، نیروهای طالبان غیر از ویرانی و آدم‌کشی چیزی نیاموخته‌اند. این نیروها که طی بیست سال گذشته با سر بریده‌ی انسان فوتبال و شادی کرده‌اند، با انتحار و انفجار به وجد آمده‌اند و با خون‌ریزی به قدرت رسیده‌اند، محال است که طی یک سال به زندگی عادی برگردند. از همین رو است که در ایست بازرسی بر مردم شلیک می‌کنند، به‌طور دسته‌جمعی بر زنان بی‌سرپرست تجاوز می‌کنند، زنان معترض را با شلیک گلوله سرکوب می‌کنند و… این رفتارها برای نیروهای طالبان غیرعادی نیست بلکه طی بیست سال در خلق‌وخوی آن‌ها راسخ است.

چهار، طالبان طی عملیات تلاشی خانه‌به‌خانه اگر سلاحی در اختیار مردم بود ضبط و مصادره کردند. سایر گروه‌های مسلح مانند «جبهه مقاومت»، در دره‌ها و کوه‌ها می‌جنگند و هدف حملات شان نیروهای طالبان اند. هدف نیروهای داعش نیز -اگر در افغانستان فعال باشند- در گام نخست خود طالبان است. بنابراین، غیر از نیروهای طالبان دیگر کسی نیست که در گوشه و کنار کشور بدون هیچ محدودیتی اسلحه بر دوش داشته باشد. از این رو، قتل‌های مرموز کار نیروهای خود طالبان است.

پنج، نیروهای طالبان علی‌رغم اعلامیه‌ی عفو عمومی و برخلاف دستور امیر و مقامات بلندپایه‌ی‌شان، صدها کارمند دولت و خبرنگار و فعال مدنی را کشته‌اند. بنابراین، نیروهای این گروه پابند هیچ دستور و قانونی نیستند. از این نیروهای خودسر که هنر شان خشونت است، انتظاری جز آدم‌کشی، حالا به‌عنوان قتل‌های مرموز، نمی‌توان داشت.

شش، طالبان در ارائه‌ی خدمات عمومی ناکام اند. از زمان به قدرت رسیدن این گروه بدبختی مردم افغانستان چند برابر شده است. از این رو، بعید نیست که طالبان با ترفند قتل‌های مرموز در دل مردم وحشت می‌اندازند که حتا اگر گرسنه ماندند، اگر آواره شدند، اگر کودک و اثاثیه‌ خانه‌ی‌شان را فروختند و… دست به اعتراض نزنند. به تعبیری، طالبان با حیله‌ی قتل‌های مرموز شهروندان کشور را به مرگ گرفته‌اند تا به تب راضی باشند.

بنابراین، طالبان نام کشتن‌هایی که می‌توانند در آن دست خون‌آلود شان را پنهان کنند، قتل‌های مرموز گذاشته‌اند. از سویی، قربانیان نیز از ترس نمی‌توانند در برابر طالبان زبان به اعتراض بگشایند. و این سکوت ناشی از ترس، به‌باورپذیری قتل‌های مرموز در افکار عمومی کمک می‌کند.