ادغام اجتماعی موضوع بحثهای سیاسی و یک مسألهی اجتماعی کشورهای مهاجرپذیر است. اینکه ادغام اجتماعی بالاخره چه چیز است شاید تعریف واحدی از آن نتوان به دست داد، چون در کشورهای مختلف با پسمنظرها و فرهنگهای گوناگون در عمل ادغام اجتماعی تعریف متفاوت خواهد یافت و مسائل متفاوتی را دامن میزند. بهعنوان یک نمونه از یک ادغام اجتماعی موفق شاید بتوان از ریشی سوناک، نخستوزیر هندیتبار بریتانیا یاد کرد یا از حمزه یوسف پاکستانیتبار که بهعنوان رهبر حزب حاکم اسکاتلند و وزیر اول آن کشور انتخاب شده است و این روزها موضوع بحث و نظر برخی از کاربران شبکههای اجتماعی بوده است.
مهاجران زیادی که در بریتانیا از چند نسل ادغام شدهاند اصالتا از کشورهای مشترکالمنافع اند، کشورهایی که بخشی از قوانین و فرهنگ انگلیسی را قبلا پذیرفته بودند، مثل زبان انگلیسی و نظام حقوقی. یعنی ادغام اجتماعی برای اینگونه مهاجران حتا پیش از آمدن به بریتانیا آغاز شده بود. اما پرسش هنوز این است که در روند ادغام اجتماعی چه اندازه موارد جمعنشدنی را میتوان آشتی داد، مثلا باورها و مناسک مذهبیای که اغلب در جوامع یکرنگ و تکدین توسعه یافتهاند؟ نماز خواندان حمزه یوسف و اعضای خانوادهاش در اتاق محل کاراش توجه رسانهای گسترده، دستکم در بین مسلمانان دریافت کرد، چون اینها مسائل حساسیتبرانگیز اند و حتا در ذهنیت خیلیها با فرهنگ غربی جمعنشدنی اند. کم نیستند شمار کسانی که با ریشهی مهاجرت از کشورهای مختلف به مناصب بلند دولتی دست یافتهاند که در بین آن افرادی آمده از کشورهای اسلامی نیز دیده میشوند. اما این مسلمانزادگان، برخلاف آقای یوسف، اکثرا مذهبی نبودهاند یا آشکارا مذهبی نیستند.
در کشورهایی مثل ایالات متحده، کانادا و استرالیا نیز شرایط یک کمی متفاوتتر است، چون این کشورها اصلا ساخت مهاجرتی دارند و از سوی مهاجران اروپایی ایجاد شدهاند. از اینرو در آنجاها از چیزی بهنام اصالت حرفزدن شاید یک کمی احمقانه به نظر برسد. علیرغم ستم و تبعیض تاریخی علیه بومیان آن کشورها و رابطهی سیاه و سفید یا در کل سفید و غیرسفید در امریکا که هنوز تا حدی یک معضل تلقی میشود، اما ساخت مهاجرتی این کشورها، آنان را بیشتر به یک مجمعالمهاجرین شبیه ساخته است.
در کشورهای قارهای اروپا وضعیت یک کمی متفاوت است. اینها در مقایسه به انگلیسیزبانان نسبتا بستهتر و متمایزتر بودهاند، از همینرو نژادپرستی در این کشورها بیشتر مسألهساز بوده است. زبان انگلیسی و استعمار جهانی بریتانیای کبیر و سپس قدرت نظامی و فرهنگی ایالات متحده، تعامل با مسلمانان را برای آنان به یک امر سابقهدار تبدیل کرده است، اما کشورهای قارهای به استثنای فرانسه، تاریخچهای طولانی در این حوزه ندارند و از سویی دسترسی به عمق فرهنگیشان بهدلیل دشواریهای زبانی اندکی برای ادغامشونده دشوارتر است.
در کل، ادغام اجتماعی از گذشتههای دور یک مسأله بوده، اما ادغام مسلمانان در جوامع غربی بیشتر یک مسألهی قرن بیستویکمی است. پیشتر از آن مسلمانان زیادی با ریشهی مهاجرت در غرب میزیستند، اما بهدلیل کمشماربودن، نه آنان داعیههای حقوقی گروهی زیادی داشتند و نه این یک مسألهی مهم تلقی میشد. نکتهی دیگر اینکه بسیاری از این مسلمانان در واقع مسلمان لیبرال بودند، یا مسلمانزادگانی که هویت دینی و آداب و عقاید دینی برایشان مهم نبودند یا فعالانه از آنها رو برگردانده بودند. اکنون جمعیت قابل توجه مسلمانان پابند در کشورهای مختلف غربی زندگی میکنند و طبق قوانین محلی و آزادی انجام مناسک دینی مساجد و مؤسسات مذهبی خاص خود را تأسیس کردهاند.
پرسشی که اکنون وجود دارد این است که به چه میزان نظامهای غربی ظرفیت و تحمل مسلمانپذیری دارند؟ به عبارت دیگر، مرزهای مدارای این نظامها در کجا قرار دارد؟ آیا همانگونه که به ناقوس کلیسا، به پنج وقت اذان مسلمانان هم باید اجازهی پخششدن از بلندگوهای مساجد را داد؟ همین اکنون در آلمان از مسجدی در شهر کلن -ظاهرا بهشکل آزمایشی- اجازه داده شده در شبانهروز یکبار از بلندگوی خود اذان پخش کند. اخیرا دختری در یکی از محلات ایالات متحده اجازهی پخش اذان از مسجد محلهی خود را گرفته بود و اجازهنامهی آن را با افتخار در شبکهی اجتماعی پخش کرد.
به نظر میرسد که برخی از مسائل ارزشی مورد اختلاف غربیها با دولتهای مسلمان که در حیطهی روابط بین کشورها مطرح بود، اکنون بخشی از مسائل داخلی این دولتها است. کم نیستند کسانی که با مسلمانان مخالفت جدی دارند، نه تنها آن، بلکه اسلامهراسی، مثل همجنسگراهراسی و بیگانههراسی در این کشورها یک موضوع قابل بحث بوده است. برخیها بهدلایل نفرت مذهبی و دینی هراس دارند، برخی دیگر بابت آنچه که اسلامیشدن کشورهایشان و از دستدادن ارزشها و آزادیهای غربی میخوانند نگران اند. فعالیت هراسافگنانه که برمبنای دشمنی تام و تمام با ارزشهای غربی بنا شده یک چالش واقعی امنیتی است. در اوایل سدهی حاضر حملات شبکه القاعده و گروههای شبیه آن بر اهدافی در داخل کشورهای غربی، این جوامع را تکان داد و در کنار افزایش موج اسلامهراسی، دولتهای غربی را به تأمل و عمل واداشت. این تکان برای دودهه شکلدهندهی سیاستهای غربی در خصوص مسلمانان بوده است؛ تجربهی ناکام دموکراسی در افغانستان، بازگشت نیرومندتر طالبان و نیز تغییر رژیم در عراق، ظهور داعش و بحران عراق و سوریه را به همراه داشته است.
گذشته از آن، به لحاظ اجتماعی-اقتصادی این ادغام چه معنا و پیآمد دارد؟ آیا نظام بهشدت فردگرا و سودگرای غربی روحیهی جمعگرایی و خانوادهگرایی مسلمانان را برمیتابد؟ بهطور مثال، در کشوری مثل آلمان حمایتهای گستردهی اقتصادی برای خانوادهها و افراد در واقع با پیشفرض برابری زن و مرد، روحیه فردگرایی و استقلالطلبی فردی، تلاش و سودجویی هر فرد و امثال آن و در جهت تلطیف آن و دستگیری از کسانی که در این مسابقه جا میخورند یا ناتواناییهای جدی جسمی و روانی دارند بنا شده است. این نظام به هم میریزد اگر افراد دیگر نخواهند کار کنند و پروای موفقیت شخصی و اقتصادی خود را چندان نداشته باشند. یا مثلا زنان دیگر نخواهند شغل بیرونی و درآمدزا داشته باشند و فقط به خانهداری و پرورش فرزند اکتفا کنند. چون در این صورت مسلما دولت بهدلیل کمشدن مالیهدهندگان و بیشترشدن خانوادههای کمدرآمد، منابع مالی لازم برای فراهمکردن حمایتهای رفاهی را نخواهد داشت.
به هر صورت، ادغام میتواند معنای استحاله را داشته باشد، یعنی حلشدن مهاجر در کشور میزبان، رهاکردن داشتههای قبلی خود و پذیرش بیچونوچرای فرهنگ کشور میزبان. یا هم میتواند به معنای تغییر هردو جانب باشد: هم فرهنگ کشور میزبان و هم مهاجران هردو متحول میشوند. در این صورت ما شاهد یک جامعهی جدید خواهیم بود. وقتی پرسش از ادغام اجتماعی به میان میآید، اغلب، دستکم در شعار، از دومی حرف میزنند و استحاله امر ناپسند و جفاکارانه تلقی میشود. با این نگاه خوشبینانه، ادغام اجتماعی برای مسلمانان و به خصوص مسلمانان افغانستانی چه معنا دارد؟ به عبارت دیگر، ادغام اسلام در فرهنگ غربی ممکن است؟ با وجیبهی جهاد، با ادعای امت پسندیده، قیمومیت مرد بر زن و بسیاری از مسائل دیگر چه باید کرد؟ زندگی با سینهی پر از باورهای دینی در جامعهی سیکولار غربی چه معنا دارد؟ پیآمدهای روانی و اجتماعی چنین تناقض را چگونه میتوان پیشبینی و مدیریت کرد؟