نویسنده: حامد حکیمی
برگردان: جواد زاولستانی
منبع: بنیاد آسیا
در اوایل اِمسال، گانگرس ایالات متحده کمکهای توسعهایاش را برای افغانستان به نصف رساند. اما باز هم، تعهد کمک میلیارد دالری آن کشور به افغانستان باقی است. از سال 2001 بدینسو، اقتصاد افغانستان و نهادهای نوپای آن تا حدود زیادی بر کمکهای خارجی استوار بودهاند. اکنون افغانستان با چالشهایی روبهروست: کار بیشتر با پول کمتر، جنگ با شورشیان و ایجاد شغل برای جمعیتِ در حال افزایش جوانان.
با رسیدن به پایان 2014 و خروج سربازان ناتو، مسئولیتهای زیاد امنیتی، سیاسی و اقتصادی برای حفظ افغانستان، بر شانههای خود مردم افغانستان قرار میگیرند. همهی این تغییرات نیازمند درک درست و روایت دقیق از افغانستان اند تا تصویر ما از امیدواریها و چالشهای فراراه مردم افغانستان واقعی باشد.
سروی سالانهی دیدگاههای مردم افغانستان که توسط بنیاد آسیا انجام شده است، چشمانداز مهمی از دیدگاههای مردم در برههی حساس گذار برای ما فراهم میکند. این سروی، بیکاری را دلیل عمدهی بدبینی مردم افغانستان ذکر میکند و میگوید که بیکاری باعث شده است که مردم فکر کنند، کشورشان به جهت درستی در حرکت نیست. چنین نگاهی، از سال 2006 تا حالا به نقطهی اوجش رسیده است. 33.1 درصد مصاحبه شوندگان، بیکاری را بزرگترین مشکل داخلی افغانستان ذکر کردهاند. رابطهی قوی بین رفاه اقتصادی و سطح خوشی فردی و شگاف بزرگ بین درآمد خانوادههای شهری و روستایی از یافتههای آشکار این سروی اند. بر اساس گزارشها، درآمد متوسط خانوادهها در افغانستان ماهانه 190 دالر امریکایی است؛ اما درآمد خانوادههای شهری 261 دالر امریکایی و درآمد خانوادههای روستایی 170 دالر امریکایی در ماه گزارش شده است. همزمان با شگاف بزرگ بین درآمدهای خانوادههای شهری و روستایی، واقعیت تلخ دیگر این است که 36 درصد مردم افغانستان زیر خط فقر و با درآمد ماهانهی معادل 30 دالر امریکایی زندگی میکنند.
با در نظرداشت انبوه جمعیت جوانان که بر اساس گزارش ملل متحد، 68 درصد نفوس افغانستان را جوانان زیر 25 سال تشکیل میدهند، دشواریها یا رفاه اقتصادی جوانان را بیشتر از دیگر گروهها متأثر میسازند.
بر اساس پیشبینیها، تا سال 2030 نفوس افغانستان به مرز 50 میلیون نفر خواهد رسید. این افزایش جمعیت با کاهش منابع آبی و کشاورزی همزمان خواهد بود که باعث شکلگیری نزاعهای جدید بر سر منابع خواهد شد.
به نظر میرسد که روایت غالب رسانهها از جوانان افغانستان بر مسایلی مانند بنیادگرایی، افزایش شورشگری و اینکه پیوستن جوانان به نیروهای امنیتی افغانستان یا فرار از آن، چه تأثیری بر قدرت یا ضعف این نیروها دارد، متمرکز است. اما این دریافتها باعث شکل گرفتن یک نگاه محدود به جوانان میشوند که خواستها، امیدواریها و نگرانیهای واقعی آنان در میان روایتهای بیش از حد سادهانگارانه، گم میشوند. با آنکه گسترش رسانههای جدید در سالهای اخیر در افغانستان نقش مثبتی در برجسته ساختن جمعیت جوان کشور بازی کرده است، پوششهای تلویزیونی و رادیویی نمیتوانند جاگزین اطلاعات تحقیقی قابل اعتماد گردند. برای مثال، علیرغم زمزمههای خوشبینانه در رسانههای بینالمللی، بهویژه در رابطه به اینکه رای جوانان نتایج انتخابات ریاست جمهوری امسال را تغییر داد، شواهد نشان میدهند که سیاست جوانان هنوز هم عمیقا بسته به ساختارهای سنتی قدرت، زیر کنترول شبکههای محافظهکار و کهنهی سیاسی است. به این دلیل، رای جوانان نه توانست نشاندهندهی گسست از منافع دلالان سیاسی موجود باشد و نه الگوی جدیدی از شکل گرفتن بانک رای جوانان را ایجاد نماید.
پوشش رسانههای بینالمللی در جریان انتخابات تا حدود زیادی بر شهرها متمرکز بود و اکثر آنان بازتاب شگافِ در حال فراختر شدن بین جوانان شهری و روستایی را نادیده گرفتند. واقعیت این است که مشارکت و بسیج سیاسی جوانان در تمام جوامع پیچیده و چندلایه است؛ اما به دلیل پیشینهی بیثباتی سیاسی و شگاف عظیم در دسترسی به معلومات، این پیچیدگی و چندلایگی در افغانستان از هر جای دیگر بیشتر است. در اینجا، مسئله تنها شمار جوانانی که در انتخابات شرکت کردند، نیست. با وجود اهمیت مشارکت آنان در انتخابات، مسئله این است که آیا چنانی که رسانههای بینالمللی آن را گزارش دادند، جوانان در تعیین نتیجهی انتخابات و نفوذ در آن نقشی داشتند؟ یک نظرسنجی که در ماه مارچ 2014 انجام شد، نشان داد که انگیزهی رای دادن بهخاطر وابستگیهای منطقهای/ حوزهای و قومی قویتر از عوامل دیگر بوده است و در واقع، نتایج دور دوم انتخابات که توسط کمیسیون مستقل انتخابات اعلان شد، تأییدی بر این ادعاست.
زمانی که رسانههای بینالمللی به شمارِ در حال افزایش جوانان آشنا با تکنولوژی و وصلشده با جهان اشاره میکنند، در واقع داستان شمار اندک جوانان شهری را روایت میکنند. واقعیت این است که زندگی در بیرون از کابل، خیلی متفاوت است. از جمعیت تخمینا 31 میلیونی افغانستان، فقط 8 درصد به انترنت دسترسی دارند که کمتر از نصف جمعیت کابل است. دسترسی مردم افغانستان به برق، کمتر از انترنت است.
تأثیر روایتهای خوشبینانه از زندگی جوانان افغانستان مثبت است؛ اما در عین زمان، میتواند باعث اشتباه در اولویتبندی پالیسیها و برنامههای کاری برای جوانان شود و ما را در رابطه به مسایل واقعی جوانان گمراه کند. در عصر جهانیشدن، ارتباطات انسانی قوی و چالشهای جدید که در برابر دولتها و جوامع سر برآوردهاند، نیاز جدی و فوری به اطلاعات قابل اعتماد وجود دارد. این معلومات به ما کمک خواهد کرد تا داستان واقعی را بیان کنیم و آن را در مرکز توجه برای ساختن پالیسی قرار دهیم تا بتوانیم به روایتهای دقیق از وضعیت دست یابیم.
افغانستان در تاریخ معاصرش، بر سر چهارراه بینظیری قرار گرفته است که هم چشماندازی برای پیشرفت را در پیشرو دارد و هم شامگاه انحطاط و عقبگرد را. فشار از طرف جامعهی بینالمللی که از دولت افغانستان میخواهند مسئولیتپذیر باشد و کمکهای توسعهای در حال کاهش را بهطور سیستماتیک مصرف کند، برای افغانستان یک چالش است؛ اما ساختن یک حکومت جدید و رسیدن به یک توافق منطقهای بر سر این موضوع که ثبات در افغانستان پیشضرورت ثبات در منطقه است، فرصتهای واقعی برای این کشور خلق میکند. بهصورت خاص، این فرصتهای جدید با تلاشهای تازهی افغانستان برای تعریف جایگاهش در منطقه و جهان ارتباط دارد.
پالیسیسازان و سیاستگذاران بینالمللی و افغانستان نیاز دارند که تحلیل معلومات را در کشوری که از هیچ چیز خود آمار ابتدایی ندارد، در مرکز تلاشهایشان قرار دهند. سرویای سالانه که توسط بنیاد آسیا انجام شده و دیگر سرویهای نظیر آن، آنان را در این راستا یاری میکند. در عین زمان، نیاز فوری وجود دارد که روایتها از اوضاع در افغانستان، غیرامنیتی و غیرنظامی شوند. مردم افغانستان شایستهی روایت انسانی از وضعیتشان اند و تنها خودشان میتوانند آن را تعریف کنند.