اطلاعات روز

«خطرناک‌ترین جای جهان؛ مرزهای بی‌قانون پاکستان» (۲۶)

نویسنده: امتیازگل | مترجم: غفار صفا

عامل آی‌اس‌آی

شبکه خدمات اطلاعاتی (آی‌اس‌آی) به مثابه‌ی قدرتمندترین نهاد استخباراتی پاکستان، از زمان گسترش قابل توجه قدرت و اعتبار آن در زمان جهاد ضد شوروی تحت حمایت امریکا و عربستان سعودی در دهه‌ی ۱۹۸۰، دورانی که آن‌ها عملیات مشترکی را با این سازمان در افغانستان راه‌اندازی می‌کردند، تا اکنون در کانون توجه جهانی باقی مانده و هیچ سازمان اطلاعاتی دولتی به این پیمانه بحث‌برانگیز نبوده است. باور عمومی بر این است که همین آی‌اس‌آی جنگ مخفی را در کشمیر هند رهبری می‌کند و روابط تنگاتنگی با طالبان افغانستان دارد. بسیاری از شهروندان پاکستانی معتقد اند که آی‌اس‌آی همیشه آنان را زیر نظر دارد و در صورت تخطی مجازات خواهند شد. این در حالی است که هندی‌ها و افغانستانی‌ها نیز آی‌اس‌آی را مسئول تمام خشونت‌ها و عملیات تروریستی در کشورهای‌شان می‌دانند.

آی‌اس‌آی در سال ۱۹۴۸ توسط یک افسر ارتش بریتانیا، میجر جنرال آر. کاوتوم که در آن زمان به حیث رییس ستاد ارتش جدید پاکستان ایفای وظیفه می‌کرد، تأسیس شد. فیلد مارشال ایوب‌خان، ريیس‌جمهور پاکستان در دهه‌ی ۱۹۵۰ در واقع به‌عنوان رهبر یک سازمان ضد جاسوسی نیز نقش ایفا می‌کرد. از آن زمان بود که مأموریت این سازمان قارچ‌گونه رشد کرد و اکنون مسئولیت گردآوری تمام اطلاعات داخلی و خارجی را بر عهده دارد. این مسئولیت‌ها شامل هماهنگی فعالیت‌های اطلاعاتی سه نهاد خدمات نظامی، نظارت بر خارجی‌ها، رسانه‌ها، بخش‌های فعال سیاسی جامعه‌ی پاکستان و دیپلومات‌های پاکستانی که در خارج از کشور ایفای وظیفه می‌کنند، ردیابی و نظارت بر ارتباطات و اجرای عملیات تهاجمی مخفیانه می‌باشد.

مشارکت آی‌اس‌آی در فعالیت‌های ضد شوروی، این سازمان را به یک نهاد بلندپرواز و متشبث، هم در زمینه‌ی سیاست داخلی و هم در مسائل بین‌المللی مبدل کرد. پیروزی جهاد در افغانستان به این سازمان روحیه داد تا عین تجربه را برای به زانودرآوردن یک ابرقدرت دیگر در میدان جنگ با کشمیر هند تکرار کند. آشفتگی‌ها و هرج‌ومرجی که پس از خروج ارتش سرخ در فبروری سال ۱۹۸۹ در افغانستان پدیدآمد، تصویر پاکستان، ارتش این کشور و آی‌اس‌آی را به‌گونه‌ی پایداری خدشه‌دار کرد.

با گذشت زمان، آی‌اس‌آی به امید این‌که طالبان یک دولت انعطاف‌پذیری در رابطه با پاکستان در افغانستان ایجاد خواهند کرد و سرانجام یک عمق استراتژیک در مقابله با خطر نظامی از سرحدات شرقی‌اش در مرزهای غربی فراهم خواهد شد، پشت طالبان ایستاد. تلاش پاکستان برای تسلط سیاسی بر افغانستان پس از مداخله‌ی نظامی هند و جداشدن بنگال شرقی از پاکستان در سال ۱۹۷۱ شتاب بیشتری گرفته بود. در واقع امتیاز تشکیل و حمایت از جنبش طالبان برای تحقق هدف تأمین عمق استراتژیک از طریق تأسیس یک دولت دوست در افغانستان، برمی‌گردد به سازمان آی‌اس‌آی.

رابطه با طالبان

آی‌اس‌آی به دو محاسبه از سراسر جهان کمک دریافت می‌کند: برای حمایت از شبه‌نظامیان پسامجاهدین (طالبان) در افغانستان و ارتباط نزدیک با گسترش اسلام‌گرایی در ایالت هیمالیای کشمیر. نخست واکنش پاکستان را در پیوند به ظهور طالبان ببینیم.

در سال ۱۹۹۳، زمانی که بی‌نظیر بوتو برای بار دوم به قدرت بازگشت، نصیرالله بابر وزیر داخله‌ی کشور شد. بابر به هدف مذاکره با اسماعیل‌خان، جنگ‌سالار مستقل تاجیک و از همراهان احمدشاه مسعود به هرات سفر کرد و سپس به قندهار رفت تا با طالبان در حال ظهور و سایر جنگ‌سالاران به‌خاطر پایان‌دادن به جنگ و فعال‌سازی شاهراه‌های این کشور با آسیای مرکزی با آنان گفت‌وگو کند. (۱)

به‌دنبال این گفت‌وگوها، بابر کاروانی از کانتینر‌های حامل دارو را از طریق گذرگاه مرزی چمن پاکستان و از مسیر شهرهای قندهار و هرات افغانستان به مقصد ترکمنستان فرستاد.

بابر منطق ارسال این کاروان را چنین بیان می‌کند: «به فکر ما اگر این مسیر به‌روی جمهوری‌های آسیای میانه باز شود، آن‌ها قادر خواهند شد تا از وابستگی اقتصادی بیشتر از هفتادساله به روسیه نجات یابند.»

این کاروان برخلاف توصیه مسئولین وزارت خارجه و استخبارات که ملا محمدعمر، رهبر طالبان نگرانی‌اش را نسبت به مزاحمت‌های احتمالی جنگ‌‌سالاران با آنان در میان گذاشته بود، به راه افتاد. یک افسر سابق آی‌اس‌آی در این‌باره گفت: «در نیمه‌ی دوم ماه اکتوبر بود که من در اسپین‌بولدک با ملا عمر ملاقات کردم. توصیه ملا عمر این بود که کاروان را نیاورم زیرا اوضاع کاملا تحت کنترل نیست. مطابق به پیشبینی، این کاروان درست در مرز تورخم توسط شماری از فرماندهان مربوط به سیاف، یکی از هفت رهبر کلیدی مجاهدین توقف داده شد.»

بابر می‌گوید: «ما بر سیاف به‌خاطر مزاحمتی که افرادش برای کاروان ما ایجاد کرده بودند فشار آوردیم. تمام اعضای خانواده‌ی سیاف را در جلوزی جمع کردیم و به او اطلاع دادیم که کاروان را اجازه بدهد.» جلوزی ساحه‌ی دورافتاده‌ای با استانداردهای بسیار پایین سطح زندگی در نزدیکی‌های پشاور است که شماری از خانواده‌های افغانستانی به‌دلیل خشک‌سالی و گرسنگی در اواخر سال ۲۰۰۰ در آن ساکن شده بودند. این منطقه در سال ۲۰۰۱ در یک وضعیت نامناسبی قرار داشت.

این افسر دوباره نزد ملا عمر برگشت تا از او بخواهد که از تمام رهبران افغانستانی که فرماندهان‌شان از اسپین‌بولدک تا قندهار حدود ۴۰ پاسگاه امنیتی داشتند، ضمانت عبور امن این کاروان را بدست آورد. این امر سه روز را در برگرفت و کاروان از چمن حرکت کرد.

این همان زمانی بود که تماس‌های منظم بین طالبان و آی‌اس‌آی تأمین گردید. تا آن وقت آی‌اس‌آی علاقه‌ی چندانی به جنوب افغانستان نداشت، چون جنوب افغانستان به‌گونه‌ی سنتی پایگاه هواداران سلطنت بود و بستر مناسبی برای جهاد علیه شوروی شمرده نمی‌شد و پاکستان هم هیچ وقت برای این منطقه استراتژی‌ای طرح نکرده بود. به همین دلیل ظهور طالبان برای پاکستان غافلگیرکننده بود.

تماس با طالبان افزایش یافت زیرا جنگ‌جویان آنان شهرها و ولایت‌ها را یکی پی دیگر تصرف و به سرعت در مسیر شمال به‌سوی پایتخت در حرکت بودند. هنگامی که طالبان در اواخر سال ۱۹۹۴ در قندهار مستقر شدند و به نظر می‌رسید که قادر اند به مخالفان شان هجوم بیاورند، تشکیلات پاکستانی تصمیم گرفت هرگونه حمایتی را که می‌تواند، با یک رویکرد جدید در مورد افغانستان بسط دهد. از نظر اسلام‌آباد این یک فرصت مناسب برای ایجاد یک دولت دوست در افغانستان بود.

در سه ماه اول سال ۱۹۹۵ ما شاهد اشتراک مقامات رسمی آی‌اس‌آی و ارتش پاکستان در مأموریت‌های مختلف بودیم. تا سال ۲۰۰۰ حضور آی‌اس‌آی در قندهار به ۱۲ افسر با شماری از خبررسان‌های محلی از جمله اعضای دفتر ملا عمر و کارمندان وزارت داخله‌ی او، افزایش یافت.

ماه فبروری ۲۰۰۵ در حالی‌که وظیفه داشتم تا از این «جنبش مرموز» و رهبران آن در پایگاه شان در قندهار گزارش تهیه کنم، چند افسر ارتش پاکستان را دیدم که با عبور از مرز اسپین‌بولدک به قندهار رسیدند. به سهولت ممکن بود این افسران را از افغانستانی‌های خشن تشخیص داد. طرز راه‌رفتن، قیافه‌ی ظاهری و رفتارهای‌شان به وضوح متفاوت بود.

تشکیلات پاکستانی به رهبری نصیرالله بابر تحت تأثیر نظریه وزیر امور خارجه‌ی کشور، سردار آصف‌احمد علی مبنی بر «دسترسی به آسیای میانه»، عجله کرد تا به هرنوع ممکن از طالبان حمایت به عمل آید. این زمان مصادف بود با دومین دور حکومت بی‌نظیر بوتو؛ اتحاد جماهیر شوروی متلاشی گردیده و با ظهور نیروی طالبان از گروه قومی پشتون، نهادهای ملکی و نظامی پاکستان فکر می‌کردند که مناسب‌ترین فرصت برای دسترسی به منابع سرشار آسیای میانه فرا رسیده است. برقراری یک دولت دوست برای پاکستان و قطع جنگ، می‌توانست افغانستان را تبدیل به کوتاه‌ترین راه دسترسی به منابع نفت و گاز منطقه‌ی دولت‌آباد ترکمنستان، تبدیل کند. از این‌رو پاکستان مشتاق بود تا از کلیه فرصت‌های برقراری تماس با آسیای مرکزی از طریق افغانستان بهره‌برداری کند.

ملت‌سازی در افغانستان

یکی از کارهای مهمی که نصیرالله بابر انجام داد عبارت بود از احیای دفتر تجارت و توسعه افغانستان (ATDC) در چوکات وزارت امور خارجه‌ی پاکستان در اسلام‌آباد. بودجه ابتدایی سالانه‌ی این دفتر بالغ بر ۳۰۰ میلیون روپیه بود که تا سال ۲۰۰۱ به ۴۰ میلیون روپیه کاهش یافت. 

بابر همچنان دستور داد تا چند گام عملی برای کمک به طالبان در بازسازی زیرساخت‌های فرسوده‌ی افغانستان برداشته شود. مهندسان اداره‌ی انکشاف آب و برق پاکستان به هرات، کابل و جلال‌آباد اعزام شدند تا نیروگاه‌های برق را تعمیر و قابل بهره‌برداری کنند. کارشناسان اداره‌ی مخابرات به مناطق تحت کنترل طالبان فرستاده شدند و یک شبکه‌ی تلفونی با فریکانس بالای استفاده از کدهای شهرهای پیشاور، کویته و اسلام‌آباد پاکستان در اختیار آنان قرار گرفت. در زمینه احیای شبکه‌های تخریب‌شده‌ی داخلی نیز همکاری به عمل آمد.

قرار بود گروهی از کارشناسان هوانوردی در زمینه ارتقای ظرفیت میدان‌های هوایی افغانستان برای پروازهای بین‌المللی اقدام کند. مهندسان این گروه در میدان هوایی قندهار کارهایی انجام دادند. همچنان قرار بود بانک ملی پاکستان و شرکت‌های آب و برق شعباتی در افغانستان باز کنند. وزارت امور خارجه دفتر تجارت و توسعه افغانستان را ایجاد کرد که مسئولیت تمام امور مالی و انکشافی متقابل را بر عهده داشت.

در مجموع تا تابستان سال ۲۰۰۱ پاکستان بیش از ۱۰۰ خط تلفن با فریکانس بالا برای افغانستان تهیه کرده بود. کابل، جلال‌آباد، مزار شریف، قندهار و هرات همه از طریق شبکه‌های مخابراتی پاکستان باهم وصل شده بودند. بیش از ۶۰ درصد ارتباطات را تماس با وزارت‌های امور خارجه، هوانوردی و رهبری اصلی طالبان از جمله ملا عمر تشکیل می‌داد. مقامات پاکستانی در افغانستان به من گفتند که ارتقای سیستم مخابراتی تا هزار و ۵۰۰ شبکه در دست اجرا قرار دارد.

در کابل به من گفته شد که حداقل پنج خط ارتباطی با سفارت پاکستان، ۲۵ خط ارتباطی با وزارت‌خانه‌های طالبان، خبرگزاری باختر و خطوط هوایی آریانا وجود دارد. در قندهار چهار خط در خدمت دیپلومات‌‌های پاکستانی بود و حدود ۱۴ خط نیز در اختیار رهبران طالبان. از پنج خط ارتباطی در هرات، سه تای آن مربوط به والی، شهردار، فرمانده قول‌اردو و دو تای آن در اختیار دیپلومات‌های پاکستانی بودند.

خطوط پیشاور، کابل و جلال‌آباد با نصب یک سیستم ماهواره‌ای رادیویی با فریکانس بالا با پاکستان و سایر نقاط جهان، از طریق شبکه قدیمی مخابرات افغانستان وصل می‌شد. یک دستگاه تقویت‌کننده ماهواره‌ای پر قدرت با بطری‌های آفتابی بر فراز گذرگاه لته‌بند، بین کابل و جلال‌آباد نیز به‌خاطر اطمینان از کیفیت بهتر ارتباطات نصب شده بود.

ساکنان شهرهای کابل، جلال‌آباد و قندهار، داستان‌‌های جالبی در مورد استفاده‌کنندگان این خطوط تلفون دارند. بسیاری از رهبران و وزیران دولت طالبان که برای‌شان خطوط تلفون به‌خاطر تماس‌های رسمی با پاکستان داده شده بود، پس از ساعات رسمی از این خطوط به حیث دفاتر مخابراتی عامه به‌عنوان یک منبع اضافی درآمد استفاده می‌کردند. یک مسئول شرکت تلکام پاکستان در اوایل سال ۲۰۰۱ طی یک ملاقات تصادفی در کابل اظهار داشت که «به همین دلیل است که قبض‌های آنان به ده‌ها هزار کلدار می‌رسد، مبلغی که آنان به‌طور منظم پرداخت می‌کنند.»

یک دیپلومات پاکستانی که سال‌های زیادی در افغانستان ایفای وظیفه کرده، می‌گوید: «آنان همچنین از هر تماس دریافتی از اروپا و کشورهای خلیج، جایی که هزاران افغانستانی یا پناهنده شده‌اند یا کار می‌کنند و با بستگان خود در این شهرهای بزرگ تماس می‌گیرند، ده روپیه می‌گیرند.»

در ارزیابی سازمان اطلاعات دفاعی، در سپتامبر ۱۹۹۹ از نقش پاکستان به‌عنوان میزبان واقعی بن لادن و سایر اعضای القاعده در افغانستان نکوهش به عمل آمد. براساس این گزارش، شبکه القاعده به‌دنبال پیروزی طالبان با پشتیبانی پاکستان، در ساحه‌ی حاکمیت طالبان پناهگاه‌های امنی برای خود ساخته است. اگر در این زمینه تردید دارید، حمله‌ی راکت‌های کروز امریکایی را در نظر بگیرید که در آگست سال ۱۹۹۸ پایگاه بن لادن به‌نام «زهوا» را هدف قرار داد. این پایگاه در مرز بین افغانستان و پاکستان (ولایت پکتیا افغانستان) به‌واسطه‌ی پیمان‌کاران پاکستانی و هزینه‌ی سازمان استخبارات پاکستان (آی‌اس‌آی) ساخته شده و توسط یک رهبر محلی و با نفوذ قبیله‌ای، جلال‌الدین حقانی محافظت می‌شود. در حالی‌که میزبان اصلی این پایگاه آی‌اس‌آی پاکستان است. (۲)

دیدبان حقوق بشر سال ۲۰۰۱ گزارشی درباره‌ی کمک‌های نظامی و تسلیحاتی اسلام‌آباد به طالبان ارائه کرد. در پایان این گزارش آمده است: «در اپریل ۲۰۰۱ منابع دیدبان حقوق بشر گزارش دادند که روزانه ۳۰ کانتینر از مرز پاکستان عبور می‌کند. منابعی در داخل افغانستان گزارش داده‌اند که برخی از این کاروان‌ها مرمی‌های توپ و تانک و نارنجک‌های راکتی را حمل می‌کردند. انتقال یک چنین محموله‌هایی به داخل افغانستان نقض آشکار تحریم‌های سازمان ملل است. شماری از ماین‌های ساخت پاکستان شامل ماین‌های ضد پرسونل و ضد وسایط در افغانستان دیده شده است. ارتش و سازمان‌های اطلاعاتی پاکستان، عمدتا آی‌اس‌آی در تبدیل طالبان به یک نیروی نظامی نقش مهمی ایفا می‌کنند. در حالی‌که این سازمان‌های پاکستانی در سمت‌وسودهی پالیسی‌های امارت اسلامی افغانستان کاری ندارند، مقامات بلندپایه‌ی ارتش و استخبارات پاکستان در زمینه برنامه‌ریزی عملیات‌های بزرگ و اجرای آن‌ها با طالبان همکاری دارند. علاوه برآن، بخش‌های خصوصی در پاکستان پشتیبانی مالی برای طالبان فراهم می‌کنند.» (۳)

منابع این بخش از گزارش عبارت بودند از: گزارش دبیرکل سازمان ملل در سال ۱۹۹۷ و همچنان یک کارشناس امور نظامی که دارای تجربه‌ی کار در افغانستان است (بدون افشای نامش). بخشی از آن متکی بر گزارشی است که انتونی دیویس برای (جی‌آی‌آر) تهیه کرده بود. جالب است که دیویس در یکی از گزارش‌های خود که برای (جی‌آی‌آر) آماده کرده بود نوشته: «هیچ شواهد مجرمانه‌ای در مورد دخالت ارتش پاکستان در مورد طالبان وجود ندارد.» دیدبان حقوق بشر پیرامون اظهار نظر خود در مورد حضور مستشاران نظامی پاکستانی که مسئولیت فرماندهی و کنترل را برای حمله‌ی طالبان قبل و پس از سقوط مزار شریف در آگست ۱۹۹۸ به عهده داشتند، متکی بر یک تبادله ایمیلی است که در سپتامبر سال ۱۹۹۸ با یک منبع پاکستانی صورت گرفته است.

همچنان دیدبان حقوق بشر بر مصاحبه‌های منابع دیپلوماتیک غربی، کارشناسان نظامی و روزنامه‌نگاران و ناظران دیگر در منطقه طی سال‌های ۱۹۹۹ و ۲۰۰۰ اتکا کرده است. دیدبان حقوق بشر در سال ۲۰۰۰ با یک مقام طالبان در کابل صحبت کرد. این مقام طالبان تأیید کرد که مقامات بلندپایه‌ی ارتش و استخبارات پاکستان در پلان‌گذاری عملیات طالبان سهم داشته‌اند. همه‌ی این منابع خواستند تا نام‌های‌شان افشا نشوند.

پاکستان همچنان به افغانستانی‌ها کمک کرد تا بخش‌های کشاورزی خود را احیا کنند. یکی از نمونه‌های بارز آن فارم غازی‌آباد در حومه‌ی جلال‌آباد است که در اثر عدم مراقبت، نبود آب و کود کیمیاوی، مزارع وسیعی از زیتون، بادام و نارنج آن بی‌ثمر باقی مانده بود.

عارف ایوب، سفیر پاکستان طی مصاحبه‌ای در تابستان سال ۲۰۰۱ در دفتر کارش در کابل به من گفت: «ما ۷۰۰ هزار اصله نهال زیتون به آنان دادیم و در عین حال شماری از کشاورزان و متخصصین کشاورزی‌شان را در پشاور آموزش می‌دهیم.» او گفت که برای احیای این باغ‌ها به افغانستانی‌ها آموزش کشاورزی داده شده و نتیجه‌ی آن دلگرم‌کننده بوده است. در زمینه‌ی ترمیم جاده‌ها نیز همکاری می‌کردند. جالب این است که ایوب اولین دیپلومات پاکستانی بود که پیش از ورود به کابل و هم پس از آن، از گذاشتن ریش خودداری می‌کرد. تقریبا همه‌ی دیپلومات‌ها و کارمندان بخش‌های دیگر ریش گذاشتند تا در مواجهه با طالبان دچار مشکل نشوند.

یک نفر از دیپلومات‌های پاکستانی گفت: «کشاورزی یک بخش بی‌خطر است که ما می‌توانیم در این زمینه به افغانستانی‌ها کمک کنیم.» و افزود که افغانستانی‌ها با درخواست‌ آموزش و راهنمایی در بخش کشاورزی، جای خالی مأموریت پاکستانی‌ها را پر کرده‌اند.» اما در شرایطی که خود پاکستان دچار مشکلات مالی است، هزینه وزارت خارجه‌ی این کشور برای افغانستان در سال مالی ۲۰۰۰ الی ۲۰۰۱ کم‌تر از ۷۰۰ هزار دالر بود.

ادامه دارد…